خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم شیش سالشه ، داشت همینجوری هی دور سرش تاب میخوردُ میچرخید

بعد از چن دقه سرش گیج میرف واستاده میگه نمیدونم چرا داره زمین دور خورشید میچرخه :-\...!! :)) :)) :))
=)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

از خواب بلند شدم زنگزدم ب دوستم نگار اين خانوم همش خوابه سرو ته روزو بگيري خوابه موندم كي بيداره :-/بعد برادر بدبختش شده منشي تلفنيه اين خانوم :-?همه برادر دارن ماهم برادر داريم >:pاهان بعد زنگ زدم ب خونشون ميگم سلام ببخشيد نگار هست؟
برادر نگار:چي ؟؟؟؟؟؟ نگار برو خودتو سياه كن پاشو بيا خونه دوستات كچلم كردن انقدر زنگ زدن من: :o ببخشيد من هليام نگار نيستم :-" چييي اااااا ببخشيد من من فكر كردم شما نگارين!!! :-?? :-/خواهش ميكنم مشكلي نداره - اا چرا باور كنين مشكل داره من شمارو بجاي خواهرم اشتباه گرفتم!من: خب حالا چيكاركنم؟ X-( ب نگار سلام برسونين خدانگهدار بعدازظهر بانگاركلاس زبان داشتم بعدش ك تعريف كردم براش اولش :o بعدش :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانبزرگ دختر عمم مرده بعد آوردنش خونه ما که آرومش کنیم بعد منو ازش دور کردن که یه وخت باعث نشم بیشتر از این ناراحت شه خواهرمم هی داشت میخدوندتش

بعد با خودمگفتم با این وضع خواهرم خیلی بیشتر از من عمر میکنه همیشه سرخوشه این آخه

رفتم به مامانم میگم فاطمه دو برابر من عمر میکنه ها :)

مامانم برگشته میگه بگو ایشالا

من : :o مامان خو باشه ایشالا اصن بهتر 8-|

مامانم : X_X نه یعنی ایشالاهر دو تو عمر زیاد کنین تو 100 سال اون حالا فوقش دیویست سال و از اینا

بابام : :)) :)) =)) =)) ولش کن گند زدی
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش با دخترعمو هام دور هم جمع بودیم داشتیم حرف میزدیم(جاتون خالی خیلی خوش گذشت)
یکی از دختر عمو هام داشت داستان یکیو تعریف میکرد برگشت گفت:فلانی بالدار شده بود میخواست خبر بالداریشو به شوهرش بده
هممون غش کردیم از خنده =))
با تعجب بهمون نیگا میکنه میگه مگه من چی گفتم؟ :-?
حالا یکی نیست بگه بش:عزیزم وقتی کلمه راحتی مثل حاملگی هست تو چرا از بارداری استفاده میکنی که سوتی بدی دست مردم
 
پاسخ : سوتی‌ها

یا من این روزا سوتی گیریم خوب شده یا ملت و اهالی رسانه زیاد سوتی می دن :
مجری : کمک کنیم که پائیزشون خزون نشه ;D
معلم زبانمون : با لب و تاب (همون با آب و تاب منظورشه ;D)
یکی از بچه های کلاس زبان : مشتکل از ... ;D

کلا گشنگی بد دردیه ;D ;D

اه زیاد بودا بقیش یادم رفت (بیش تر مال اهالی رسانس )
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز دختر عمه ام اومده خونمون و حسابی زده تو سر و کله ی بابام و خندیده بد برگشته میگه:
بینا: ببین من چقد با بابای تو راحتم ولی تو اصن با بابای من اینجوری راحت نیستی....
من:خوب این داییته ...اون زن عمومه...!!! X_X X_X
اونا: =)) =)) =))
من: :-[ :-[...منظورم شوهر عمه بود باور کن....!!! ;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز تو باس وقتی زهرا داشت پیاده میشد:
شیرین: زهرا شب منتظرتما ;;)
بقیه: :o :-نُچ نُچ :-سر تکون دادن
شیرین: (بلندتر) نه ینی اینکه ساعتِ 9:30 منتظرتم :-s ^#^
بقیه: :-وای وای 8-|
شیرین: (خیلی بلندتر) زهرا شب بیا قرائتِ قرآن داریم :-"
:))
 
پاسخ : سوتی‌ها

خاله شادونه : دونه های من به مسابقه نقاشی دعوت شدن ولی نمیدونن چی بنویسن ... ;D
(یه چیزی تو همین مایه ها )
 
پاسخ : سوتی‌ها

پارسال اولای سال بود بعدشب یلدامدرسه مونده بودیم بعد درحال عکس گرفتن باگوشی ملیکابودیم یهو مسئول آزمایشگاشیمی اومدمارودید ب ملیکاگف چشمم روشن گوشی داری؟بده من
اونم هول شد گف خانم"خاموش میکنیم"میذاریم جیبمون اگ پدرمادرمون زنگ زدن نگران نشن
بعداون ی ذره فک کردگف باشه خاموشش کن بذارجیبت اگ کسی زنگ زدنگران نشه بعد رف
دگ ماترکیدیم خیلی باحال اصا اینانفهمیدن چ گفتن
 
پاسخ : سوتی‌ها

به اخطارام توجه نمیکنید

اونروز اخطار دادم تو یک صفه دوتا پست ندید دقیقا بعده اخطاره من یکی اومد گف آهان اینم یادم اومد[تو صفه یک پست دیگه داده بود حتی]

اصلا توجه نمیکنیدا :-"

الانم من میگم حرفارو نقل قول نکنید 8-|
به نقل از مُحَــدِّثـه :| :
یا خدا :-"

اینجا جای حرف زدن نیس جان شما :-" :))

تذکر میدم ;;)اینجا حرف نزنید باهم :-"حرفارو هم نقل قول نکنید در صورتی که واقعن لازم باشه ;D

×متشکرم :-"
اینو من کی گفتم؛

×اینکه الان بیاین بگین دانشگاشو فلان زده درسته ؟پ.خ رو واسه همین روزا گذاشتن ;;)

کلن درک کنید جان ما :-"رعایتم بکنید ;;)مرسی
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی یکی از آشنایان !
اون: ببین مگه google.ir نیست؟؟؟ :-?
من: :o :o نه بابا !!! :))
مطمئنی؟ :-?
من: (الان که فکر میکنم میشد با یه پ نه پ جووابشو بدم!) نه بابا کی اینو گفته جایی نگیا آبروت میره!!!
اون: آخه مگه فارسی نمینویسه جستجو!!!(ای خدااااا! گیر عجب جماعت بوووقی افتاده بودم! =)))
من: دلبندم! آخه اینم دلیله!؟ وای خداااا
خلاصه خیلی سوتی خفنی بود! =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتیه مال همین الانه!!:
رفتم توی بالکن دیدم دختره همسایه پایینی توی بالکنه هر چی میگم نگار نگار که نمیفهمه!
یه سنگ ریزه برداشتم زدم توی سرش که فقط متوجه بشه برگرده بالا سرشو نگاه کنه.
بعد که برگشت دیدم مامانشه شال اونو سرش کرده!!
من: :-[ :-[ :-[ :-" ااااا...شرمنده!
مامانش:! :-w :-w :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم نماز بخونم حواسم به بابام بود كه داشت به مامانم مي گفت فلاني ١٠٠ ميليون از بانك وام گرفته منم تو كف اين بودم كه بانك به چه حسابي به اين ١٠٠ تومن وام داده بي هوا گفتم: ١٠٠ ركعت نماز عشا مي خوانم!!!! :-" ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز ایرانسل یه اس ام اس داد ، جملش اولش این بـــود: بنی آدم اعضای یکدیگرند...
من خوندم : یــَنی آدم ــــا عَضای یکدیگرند! (تو ذهنم منظور از عضا همون عــَــزا به معنای ســـــوگ و ناله زاری کردن بـود!) :-"
بـــَــد تو دلم میگم: الــحق که راس مــیگـــی!!!بـــد تو فکرم: ولی فکر کنم قبل "عــَضا" بایه کلمه ی "مـایه" رو میــذاشت !بـد به خودم میگم: نه لابــــُد به قرینه معنوی حذف شده!! :-"
زیرشـو که خوندم دیدم نه مثکه درمورد زلزله زده هـاس!!!دوباره از اول خوندم به این شکل شدم: X_X :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از فامیلامون با هزار تا منت مارو دعوت کرد پارک به صرف سالاد الویه
داشتیم میخوردیم که دیدیم سسش کمه به رومون نیاوردیم
بد خانومه آخرش گفت :خوب شده بود سس نریختم توش شیر ریختم! 8-} ;))
ما: ~X( :|

+فک ُ فامیله ما داریم؟! X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

میخاستم به کیمیا بگم، برو یه لیوان آب بخور تا اذان نشده ;;)... گفتم: برو یه لیوان آب بخور تـا زنـگ نـخـورده :)) :دی :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

توی این شبکه جام جم که مال بچه های مقیم خارج برنامه کودک نشون می ده، داشتن عکس بچه ها رو نشون می دادن. بعد یه دختره بود نمی دونم تو چه کشوری بود. توی خیابون وایساده بود. بعد این مجریه هم (فک کنم خاله قاصدک بود ;D :-") گفت: این دخترمون هم اسمش کیمیاست. وای کیمیا! عجب جای خوش آب و هوایی هستی!
بعد ما همه مونده بودیم که آخه از تو عکس چه طوری تشخیص داده بود که اون جا خوش آب و هواست! :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

یادمه کلاسِ اول اینا بودم بعد یه بار رفتم کفش بخرم بعد کفشِ کوچیکم بود نمیدونستم چی باید بگم گفتم بابا من بزرگشم :-""
 
Back
بالا