خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از محمد_پ :
معلم سر کلاس داشت Ln رو درس میداد بعد یکی میپرسه آقا Ln ینی چی؟مالِ چیه اصن؟
-معلم:ینی لگاریتم طبیعی
-مگه لگاریتم طبیعی نباید با Lt نشون بدن؟
:))
در راستای همین Ln...
دوستم: آقا این مخفف چیه الان؟!
معلم: لک لک ! ;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم فیزیکمون امروز داشت برامون روش باردار کردن الکتروسکوپو میگفت ماهم مینوشتیم :

معلم : میله باردار را نزدیک میکنم شپش اتصال ....

ما همه رو میزامون ولو شده بودیم بعد یکی از اون ته داد زد خانوم مثه معتادا شدین ;D ما =))

.... _____

بعد داشت آزمایش انجام میداد یه میله رو مالید به خودش بعد گفت :

:- ببینین بچه ها الان من باردار شدم .. :>

ما : مبارکه خانوم چند ماهشه ؟؟ =))

معلم : ای بابا بسه دیگه !

:- اِ ؟ میخواین از زیر شیرنی در برین ؟ :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

شب قبل پرسش زیست کلاس زبان بودم
با دوستم از چارا دکترا تا فلسطینو تفریحی پیدا رفتیم و باز من رفتم پارک نلت و باز از اونجا با تمام سرعت به طرف خونه دویدم
توو مدرسه امونم همون روز فوتبالو و والیبالو پینگ پنگم بازی کرده بودم
دیگه خودت حال منو ببین
فرداش سر کلاس زیست چون میدونستم نوبته امه ب معلم گفتم::
من دیروز کتابخونه ندرسه زیست میخوندم و کتابمو جا گذاشتم و الانم میشه برم بردارم؟؟
گفتش برو
منم ک کتابم تو لباسم بود رفتم و بعد بیس دقه وسط پرسش برگشتم و رفتم نشستم
بعد معلمه گف حالا آقایوونی ک دیر اومدن بیان پا تخته
منم ک یاد نداشتم گفتم آقا من کتا بمو......
بعد گف تو دیروز خوندی دیگه پ بیا
منم رفتم و نمره چار و نیم از پنج و گرفتم :-&
بعد معلممون کلی تیکه انداخت و منم گونده میمدم ک خوندم :دی
اینقد حال داد
جات خالی!!! :دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

این دوست ما خواس مثلا یه جمله ی پرمعنا و مفهوم بگه گف اصولا آدما دو نوعن: دختر و پسر :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس نشسته بودیم،دبیر فیزیکم سخت مشغولــِ تدریس ما هم در سکوتــــــِ مطلق!

یهو صدای زنگ تلفن بلند میشه! بعد ایشونوایشون خیلی شیک و مرتب با این حالت میزنن :-[ بیرون از کلاس!! حالا ایکاش موبایل بود!تلفن مدرسه رو گذاشته بود تو جیبش!!! ;D :))
دزدی توو روز روشن حتا!!! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یک روز همسایمون اموده بود خونمون.داشت میرفت گفت ببخشید زحمت کشیدید منم حواسم نبود گفتم خواهش میکنم زحمت دادید :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر کلاس ادبیات قرار شد ریحانه ابوریحان بیروی باشه زهرا, ریحانه( شاگرد ابوریحان) (یا بر عکس) روان خانی رو بخونن (هر دوتا شون عقب میشینن)
نمی دونم بحث به کجا کشیده شد که
غزاله (یکی از دوستام) پاشده از ردیف اول میگه همیشه بچه تنبلا عقب می شینن
من و دوستم: غزاله !!!!!!!!! :o :o :o
غزاله: منظورم این بود که تو مدارس دیگه اینجا که تنبل نداریم
دبیرمون:غزاله الان که ریحانه عقب نشسته
عکس العمل غزاله: شروع کرده کتابو خوندن بعدم میپرسه خانوم کو اینجا که ننوشته :-/
ما: :)) :)) :)) غزاله جان ریحانه ی خودمون
 
پاسخ : سوتی‌ها

دبیره ریاضی : برو پایین از تو کمدم کتاب نارنجی کلفت رنگه رو بیار
ما: ;D... هه اخ جون سوتی .... =)) =))

دفه بعد یکی از بچه ها به همون دبیرمون آقا اگه کتابمو لازم ندارید میشه بدینش ؟
دبیرمون :کدومه ؟
یکی از بچه ها : هه همون مبتکران صورتی کلفت رنگه
دبیرمون : :))
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ی بار گفتم مرغ ماده ;D
مامانم : ;D قاعدتا مرغ موجودی مادس مگه مرغ نر هم میشه اخه ؟ :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز خیلی بد سوتی دادم.
ساعت 4 صبح مامانم اومده تو اتاق صدام میکنه.منم پاشدم ببینم چی کار داره.بعد از 20سال خانوم یه سوسک دیده بود.البته با اون ابعاد نمیشد اسمشو سوسک گذاشت.(ابعاد:طول=5تا8سانت.عرض=حدود 2 سانت)آقا حالا ما اینو کشتیم مامانمونم رفت خوابید.منم اومدم از همه جا بی خبر برناممو جمع کردم حاضر شدم صبحونه هم خوردم از خونه رفتم بیرونو وایسادم سرکوچه منتظر سرویس.بعد هی نگا میکنم چرا هوا روشن نشده.به عقلمم شک کردم.حالا یه 10 دقیقه ای وایسادم سر کوچه تا ساعتمو که دیدم فهمیدم چه گندی زدم.زود اومدم خونه اما...
مامانم: X-( X-( X-( :-w
بابام: (:| (:| :-L
خودم: ;) ;D
ولی در کل بعدش هممون: :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه ها نصفه شب از کتابخونه مدرسه داشته میرفته خونه که ازش زورگیری کردن٬ بعد داشت سر کلاس توضیح میداد جریان رو:
-آره استاد طرف اومد سمتم حس کردم طرف یه چیزیش هست ولی دیگه دیر شد گرفت منو٬ قمه هم داشت
معلم: دیدی قمه شو؟
-نه استاد درنیاورد ولی نشون داد
یعنی چی یعنی قابشو دیدی؟
-نه همونجا از جیبش درآورد نشون داد
معلم: خوب تو چی کار کردی فرار کردی؟؟
-نه دیگه استاد قمه داشت٬ همونجا بهش دادیم :))

گافایی که تا اینجا داد رو بگذریم٬ این تیکه عالی بود: :))

معلم: مگه چه قد خلوت بود؟ کجا بودی؟
-همین جلو مدرسه دم ایستگاه اتوبوس
معلم: خوب کسی نبود؟
-نه زیاد کسی نبود ولی اینا که براشون مهم نیست
تازه یه سومیه هم پشت سر من بود اونم کر... گرفتن استاد :))

یعنی مردیم از خنده... :))))))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اونروز تدریس زیست داشتیم، معلممون رفته بود پشت کلاس نشسته بود یکی از بچه های گروه داش تدریس میکرد مام ردیف اول نشسته بودیم، بعد یکی از بچه ها یه اشکال از خانوم پرسید اونم داش جواب میداد ک این دوست ما فک کرد بچه ها دارن با هم میحرفن به حالت :-L گف ساکت ;;) بعد دید ساکت نمیشن برگش پشت داد زد بابا ساکت شین دیگه ~X( :-L [-( و پس از مشاهده ی سوتی خود: :o :-" ^#^ X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

-عاغا یه بار خر سرمو گاز گرفت رفتم موهامو کوتاه کوتاه کردم
-خر؟؟؟؟خر کجا بوده مگه طویله دارین؟؟؟
-ای بابا اشکول جان ینی احمق شده بودم...اخه طویلهــ م کجا بوده
- :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

کلا این خیلی برام پیش میاد ک بیرونم و دارم با گوشی میحرفم بعد همزمان دارم جیبم رو دنبال گوشیم میگردم :))و از طرفی لحظه ی اولی ک میبینم نیست دلم هری میریزه واقعا :-< :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

چشمم عفونت کرده بود ، رفتم بیمارستان.و از قبل 1 جای دیگه وقت گرفته بودم.
بابام بهم گفت برم بشینم خودم تا بره اونور وقتو کنسل کنه بعد برگرده...
منم رفتم بین 1 عده که با تعجب نگام میکردن نشستم روبروی اتاق معاینه...
شمارم 8 بود ، وقتی فهمیدم خانومو آقایی که از اتاق معاینه اومدن بیرون شمارشون 7 بوده ، فهمیدم نوبته منه،خیلی ریلکس پاشدم رفتم تو اتاق! :-"
وارد که شدم حس کردم دکتر ِخشکش زده!!!قشنگ :oبود!گفت بفرمایید بشینید...
من رفتم نشستم ُ دیدم رو میز هیچ وسیله ای که به چشم پزشکی مربوط باشه نیست!!گفتم لابد دیگه!!! :-" :-?
دکتر:خوب خانوم مشکلتون...؟
یهو درباز شد یه خانومه اومد گفت ببخشید من شماره 8 ام!فک کنم نوبت من بودا!!!بعد منو که دید یهو گفت:شما مطمئنی درست اومدی؟
من:مگه اینجا چشم پزشکی نیست؟!
خانومه و دکتره: =)) =))
از اتاق اومدم بیرون ، پشت در ُ خوندم دیدم نوشته :حل مشکلات زناشویی ، طلاق و...
من: :-" :-" X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتيم پارك رسيديم به اين مارپيچ هاي تودرتو مامانم ميگه خوش به حال بچه ها ميرن اين تو بازي ميكنن گم ميشن 8-^
گفتم خب مامان تو هم برو گمشو ;;)
:-"

عاشق مامانمم كه اين وقتا سعي ميكنه همه چيو طبيعي جلوه بده! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوم راهنمایی که بودم آپاندیسیتمو عمل کردم بعد دکتر گفته بود فقط مایعات بخور...
با پوزشِ بسیار :-""
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه سوالی از مسئول کتابخونمون پرسیدم
گفت باید از دفتر بپرسی
منم گفتم ینی از مدیرمون ؟! :-/
گفت آره
=P~
( مدیر = دفتر )
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز از مدرسه ک اومدم خسته بودم شدید ... بعد خوابیدم ساعت 4 اینا بود حدودا !
ساعت 6 مامانم اومد بالا سرم گف ساعت 6 ـه پاشو دیگه (از زنگ ساعت متنفرم ... کلا مامانم بیدارم میکنه همیشه! :-" )
ساعت 6 دقیقا وقتیه ک صبح ها از خواب پا میشم میرم مدرسه ! :-" منم فک کردم دیروز خسته بودم از اون موقع خوابیدم تا الان!! بعد جالبه هوا هم دقیقا عین صبح بود!دیگه سریع پاشدم دیدم شده 6 و 10 دقیقه دویدم ک مثلا ب سرویس برسم !! :)) رفتم سریع لباس پوشیدم کیفمو درس کردم رفتم دم در. بعد خواهرم داش رد میشد منو دید ی دفه اینجوری شد : =))
من : واسه چی میخندی الان!؟ :|
خواهرم : الان 6 ـه بعد از ظهره !! =))
 
Back
بالا