خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

من فکر کنم سوتي ترين سوتيا اين باشه
بين دوستام حرف از اين بود که خانواده شهدا و اينا با سهميه راحت دانشگاه قبول ميشن
دوستم برداشته ميگه:بچـــــــــه ها يه فکـــــــــــري
بياييد قبل کنکور با يه شهيد ازدواج کنيم جاي خوب قبول ميشيماااا
اون يکي دوست باهوشم:آررررره چقد خوب ميشه
اون يکي دوست ديگم که باهوش تره:حالا شهيد از کجا پيدا کنيم؟
من:شهـــــــــــــــيد بچه ها شهيدددد =))
بعدش همه: =))
حالا اومدم خونه براي بابام تعريف ميکنم:
بابا دوستم امروز برداشته ميگه بياييد قبل کنکور با يه شهيد ازدواج کنيم ;D
بابام:آره فکر خوبيه ها :-?تازه بعد کنکور ميتونين طلاق بگيريد
من:بابا شما که از دوستام بدتري!!! شهيد ;D
باشهـــــــيد چجوري ميشه ازدواج کرد؟ :))
بابام: :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

عجله داشتم میخواستم برم کلاس. زنگ زده بودم به تاکسی تلفنی رفتم جلو در دیدم یه پراید وایاده رو به روی در خونه مون. رفتم سوار شدم گفتم:خیابون فلسطین!(آدرس جایی که میخواستم برم)
راننده هم یه پسره بود برگشت با تعجب نگاه کرد گفت:ببخشید من تاکسی نیستم!
من X_X :| :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

2-3 روز پیش به جای اینکه سوار اتوبوس رفت بشم سوار اتوبوس برگشت شده بودم :-"
بعد یه ایستگاه ک رفت فهمیدم اشتبا سوار شدم پیاده شدم
اعتراف میکنم همون ی ایستگاهو پیاده برگشتم جای اینکه برم اونور خیابون اتوبوسو سوار شم :)) بعد ک رسیدم فهمیدم میشده این کار رو هم کرد گویا :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز هم زیست میبرسیدن هم دینی..نه زیست امتحان بود.....یکی از بچه میخواست در بره....هیچی نخونده بود....گفت حالم بده و از این حرفا....با زن عموشم مث اینکه هماهنگ کرده بود....من رفته بودم آب بخورم....وقتی برمیگشتم خانمه میبرسه کیمیا تو کلاس شماست گفتم نه نه نه ^#^ ^#^ ^#^ ^#^
بعد بدو رفتم تو کلاس اون بنده خداهم کل کلاسارو گشت...بعد پریدم تو کلاس
رفتم پیشش میگم خانمه اود دنبالت....مریض شو...بچه ها منفجر شدن....بد گف بچه ها آماده...بعد خانمه اومده میگه کیمیا زن عموت زنگ زده میگه اگه حالت بده بیام دنبالت....میگه نمیدونم هرجور خودتون صلاح میدونید....حالا این کیمی واسه دانش آموز و معلم و ناظم و مدیر زبونش 10 متره حالا نمیتونست حرف بزنه...میگه هرهرجور خودتون صلاح میدونید.... =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس زبان...
یکی از بچه ها داشت با صندلی ور میرفت و روی دو پایه میشِست!
بعد دیگه خیلی به زمین نزدیک بود... یکی از بچه ها اومد بهش یه برگه بده که ... بعله! شَتَلَق افتاد رو زمین ;D
بعد خیلی شیک رو زمین نشست گفت: بعله اصن من اینطوری راحت ترم! :>
معلم: سارا پاشو از رو زمین! بشین رو صندلی! ;))
سارا: باوش ... فقط چون شما گفتین هاااا ... وگرنه من میخواستم رو زمین بشینم!
(خیلی لوس بود؟ میدونم! ;D یه چیز دیگه میخواستم بنویسم ولی یادم نمیاد!)
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز تو ماشین خانوادگی داشتیم تخمه میشکستیم یهو خواهر کوچیکم برگشت گفت:مامان من نمیتونم تخم کتم :)) بیا برام اینا رو تخم کن :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

صبح رفته بودیم خرید، من با مامانم داشتم می گشتم و حرف می زدیم باهم. چندتا پسرم وایستاده بودن روبرومون. یکم راه رفتیم من همچنان داشتم حرف می زدم که دیدم پسرا یه جوری نگام کردن بعدم هرهر شروع کردن خندیدن!
گفتم حتما دیوونه ن دیگه!
باز شروع کردم به حرف زدن با مامانم که دیدم یه جای خالی کنارم احساس می شه! برگشتم دیدم مامانم شاد و خرم رفته تو یکی از مغازه ها و من دو ساعت بود داشتم با خودم حرف می زدم!!!! :| :| ~X(
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه سال میخواستیم بریم مسافرت....داداشم 3سالش بود ;D
اومدم با مامانم ششوخی کنم..داداشمو گذاشتم تو چمدون و درشو بستم. ;D..رفتم گفتم بچه گم شده ;D
خدا رحم کرد...وقتی رفتیم سروقتش کبود شده بود.. X_X :-?? ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم زبانمون خیلی روی "خوردن تو کلاس" حساسه! به خصوص آدامس که اسمشو گذاشته لنگه کفش!
بعد یه بار بحث همین آدامسو اینا شد ، یکی از بچه ها گفت، خب خانوم اگه تو کلاس آدامس نجوی که خوابت میبره! :-"
معلم گفت: چشمم روشن! یعنی تو تو کلاس من آدامس میجوی؟ :-w
یهو گفت: نهههه من که خوابم (:|.... درهمین حال سرش رفت رو میز خوابش برد واقعا ;D


========
یکی از بچه هامون خعلی کند نویسه! مخصوصا از پای تخته که میخواد بنویسه جمله رو حفظ نمیکنه! کلمه کلمه هی سرشو بالا میاره میبینه بعد مینویسه!

خلاصه سرکلاس فیزیک بودیم ;D
این دوباره کند نوشت و کلی معطل شدیم
معلممون اومد مثلا نصیحت کنه گفت: خب تو که نباید اینجری بنویسی! هی یه کلمه یه کلمه سرتو بیاری بالا...
بعد همون لحظه سرشو آورد بالا محکم کوبیده شد به پنجره پشت سرش که باز بود :)) چنان صدایی داد که نگو :))
ما رو میگی مرده بودیم از خنده مگه میشد کنترل کنیم خودمونو؟ :))
بعد هی یکی از بچه ها میخواست مثلا خنده ما رو جمع کنه میگفت: آقا طوریتون که نشد؟ ;D آقا دردتون اومد؟ وای وای وای آخی...
اونم گفت: نه آروم خورد :-<
تابلو بود دروغ میگه داشت از درد به خودش میپیچید >)
 
پاسخ : سوتی‌ها

پسر دائیم 6سالش بود(جثه در حده 3 ساله :|)
بدبخت یه غلطی کرد جلو ما لباسش رو عوض کرد
داداش من رو به مامانش :: اوه..اوه..این چرا دنده هاش زده بیرون؟؟ عه :o
مامانش :: اوهوم ..هیچی نمیخوره خو..
آبجیش(!) :: نه بابا این از همون بچگی روده هاش زده بود بیرون :-"
من:: اوهوم...روده هاش =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانبزرگم اومده میگه نه ببینین عاشوری(همون غذایی که روز عاشورا میدن واسه اموات) واجبه چون حضرت زهرا واسه حضرت علی با ریگ بلغور عاشوری درست کرده :)
من:ینی چــــی عاشورا که بعد از امام علی و حضرت زهرا اتفاق افتاده!!!!!! :)) :))
داداشم:اصن حضرت علیم بعد از حضرت زهرا شهید شد =)) :))
مامانبزرگم: چیزه... :-"علما گفتن :-" ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز ظهر داشتم سفره رو جمع میکردم ولی کلا تو یه عالم دیگه سیر میکردم! ;D
موقع شام مامانم میخواست سفره پهن کنه هرچی گشت پیداش نکرد کلی سر من داد زد که چیکار کردی سفره رو؟ X-(
من: نمی دونم...اصن یادم نمیاد! 8-|
مامانم بعد از باز کردن در یخچال: X-( آخه کدوم احمقی سفره رو میذاره تو یخچال؟
من: ;D
بابا و مامان و خواهرم: :)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز میخواستم برای داداشم فیلم بزارم بعد هر چی گشتم کنترل ویدئو رو پیدا نکردم
بعد به همه گفتم که بسیج شین دنبال کنترل

چند دقیقه بعد خواهرم :-w :-w
با اخم بهم نگا میکنه بهش میگم چیه؟؟؟
میگه تو دستتو نگا کن

بعد منو میگی ;D ;D ;D
خانوادرو میگی :-w :-w :-w :-w

هیچی دیگه طبیعی کردم خودمو به فیلم گذاشتن مشغول کردم
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو مسنجرم محمد 3-4 تا دارم
بعد باید از روی فامیلی بشناسم یا آواتارشون
حالا سر خونواده سمپادیا پنترا اومده بهم میگه زن من بلاتاعخ تو میای بشی بچمون؟
منو بگو فک کردم این یکی دیگس... :-"
ی ساعت میگم تو غلط کردی رفتی با بلاتا ازدواج کردی.باباعه قبلیم بهتر بود
بعد اون میگه باباعه قبلیت کیه؟
من:پنترا
اون:پس من کیم؟؟
و در این لحظه است ک من میفهمم ی ساغ=عته دارم با خود پنترا جرو بحث میکنم!:سوووت
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس دینی داشتیم فیلم میدیدم من هه سوتی خانوم real و نوشته rael :))
دوستم: هه یسنا سوتی real منظورش نبود منظورش انقلاب رائیلیه من : ععع واقن ;D خب پ حل شد :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

میخواستیم سرکلاس دیتا روشن کنیم...بعد من گفتم بچه ها چراغارو بکشین پرده هارم خاموش کنین :)) :))
یه بار دیگه میخواستم بگم یه جواب دهن پر کن یا دندون شکن داد گفتم یه جواب دهن شکن داد!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم میخواست به یه بنده خدایی اس بده به جای اینکه بنویسه: "چی میگی تو حالت خوبه؟" نوشت:
"چی میگی توالت ... ;D"

اومد بنویسه : "چرا چرت و پرت میگی؟" نوشت:
"چرارت و پرت ... " cheraretto pert

خوب میشه! ;) مگه نه؟ [-o<
 
پاسخ : سوتی‌ها

این همین الان اتفاق افتاد!
مادرم پشت در بود...بعد در زد خواهرم رفت درو باز کنه
بعد ب رسم همیشگی رفتارش ب شوخی صداش رو بچگونه کرده بود و ب مادرم گفت"اگه مادرمونی دستاتو نشون بده"
:))الان من نمیتونم با صدای خواهرم بگم براتون ک بفهمین عمق قضیه رو 8-^ :x
بعد نگو از پشت در ندیده بود ی آقاهه هم همراه مادرم بوده ک مثلا مهمونه و قراره بیاد تو... ;))
مرده بیچاره معذب شده گفته:میخواین بعدا مزاحم بشم؟
:))...راضیم از خواهرم >:D<
 
پاسخ : سوتی‌ها

من و دوستام سر زنگ شیمی و دینی تنها کاری که می کنیم نوشتن سوتی های اوناست یعنی ما سه نفری می نوسیم سوتی ها رو انقدر تند میگن جا می مونیم من خودم از اول سال 3 صفحه پر کردم از سوتی هاشون:
دینی می خواست بگه فرق کج باز کنید گفت:کجیتونو باز کنید.
دکتر تشخیص بشه(بده)
با یه پزشک می رید دکتر
من زنده بودم :) ایشون زنده بودن
هی به چیپس میگه چیسپ به سمپاد میگه سمبات
انگشت اشاره رو خدا برا چی گذاشته ؟ مسواک :)
خدایا برای رضا ی تو می کنم
خانوم:کتابت کجاست؟
نسیم:دارم صلوات میفرستم
دست بندازی تو نافت
گلشن:ریدیم.........(چند لحظه بعد) پاک کن.
حالا شیمی:
یکی اومده گفته غایبم :)
وسط بطری ها چین چین بود.
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز معلم زيستمون با جديت كامل: پس نكتش شد اينكه بسياري از گياهان علفي، چوبي هستند!
ما: :-/
هيچيم نگفتيم چون اساسا هممون خواب بوديم! ;D
بعد چند لحظه خود دبيرمون:‌ بچه ها من چي گفتم الان؟!
ما: بسياري از گياهان علفي،‌ چوبي هستند! (:|
دبير: :)) احيانا شماهام لازم نيس هيچي در مورد اين جمله بگين نه؟!
ما: اااااااا... چرا خانوم راس ميگين! :)) :)) منظورتون اينه كه بسياري از علفي ها چند ساله هستند...!
و...
در زمان اين واقعه يكي از بچه ها از كلاس رفته بود بيرون!
بعد كه اومد دبيرمون ازش پرسيد: اين جمله درسته كه بگيم بسياري از گياهان علفي،‌ چوبي هستند!؟!
دانش آموز مورد نظر: بله خانوم كاملا درسته!
همه: =)) =)) =)) =))
 
Back
بالا