ديالوگ‌های ماندگار

[.mary.]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

.I know that you are in love with me and anybody capable of love is capable of being saved -
Caroline to Klaus

The Vampire Diaries : Into The Wild

​

________________________________________________________________________________________________________​

​

.He is your first love, I intend to be your last. However long it takes -
Klaus to Caroline

The Vampire Diaries : Graduation​

 

[Melika Zangeneh]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

If you want to defeat a bad person ; you should be worse.
Paul Wisely - The Vampire Diaries

 

[August McJoseph]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

مترسک : من مغز ندارم ، در سرم پر از پوشال است !

دوروتی : اگر مغز نداری پس چطور حرف میزنید ؟

مترسک : نمیدانم ، اما خیلی از آدم ها هم هستند که بدون مغز کلی حرف میزنند ... !

جادوگر شهر اُز / ویکتور فلمینگ

_____________________________________________________________________________________

موش پدر: این طبیعته، تو نمیتونی تغییرش بدی.
موش سر آشپز: طبیعت ینی تغییر پدر، وقتی تصمیم میگیری زندگی آغاز میشه.
موش پدر: کجا میری؟
موش سرآشپز: پیش میرم به امبد موفقیت.

انیمیشن موش سرآشپز (راتاتویی)

 

[sana Golaby]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

زن قداست داره واسه سايه بالا سرش بودن بايد مرد بود نه فقط نرررر
افسانه _ فيلم رسوايي

 

[saranaz]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

هیس ! دختران فریاد نمیزنند

شیرین ( طناز طباطبایی): من هیچ دفاعی ندارم من از یه جسد هیج دفاعی ندارم من مردم خیلی ساله پیش وقتی هشت سالم بود ولی هیچ کس دنبال قاتلم نگشت

شیرین : از همه ی مردا متنفرم در حدی به خودم گفتم هیچ وقت ازدواج نمیکنم (برمیگرده و به نامزدش نگا میکنه ) تو از کجا پیدا شدی یهو؟

 

[mehraz]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

دختر(اسمشو یادم نمیاد) :تو که گفتی وضع بابات توپه؟!

شاهرخ استخری :توپ هس ولی توپ پینگ پنگ :-)

"دیالوگ سریال فاصله ها"

 

[Radikal]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

"جینگر": می دونید مشکل چیه؟ نرده ها فقط اطراف مزرعه نیستند بلکه اونا این بالا اند، تو کله هاتون!

این نرده ها از هر حصاری بلند تر اند! ولی اون بیرون یک جای بهتریِ، یک جای پشت اون تپه، و بعد اونجا فضای بازتری داره

و درخت و کلی چمن ... ، بوی خوش چمن!

"مرغ": خوب کی به ما غذا می ده؟

"جینگر": ما خودمون به خودمون غذا می دیم.

"مرغ": مزرعه کجاست؟

"جینگر": دیگه مزرعه ای نیست.

"بابز": اون وقت مزرعه دار کجا زندگی می کنه؟

"جینگر": دیگه مزرعه داری هم نیست بابز!

"مرغ": یعنی میره به تعطیلات؟

"جینگر": اون اصلا هیچ جا نیست! چرا نمی فهمید؟ نه سرشماری صبحگاهی، نه مزرعه داری، نه سگی، نه قفلی و نه هیچ مرغ دونی ای!!!

"بونتی": در تمام زندگی ام تا حالا چنین چیز بی نهایت بی ارزشی نشنیده بودم! باید حقیقت رو قبول کنی! حالیت هست؟ شانس اینکه بتونیم از اینجا بریم بیرون یک در میلیونه!

"جینگر": پس هنوز شانسی هست!

 

[Nightiingle]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

[ltr]
Robbie Turner: How old do you have to be before you know the difference between right and wrong? Do you have to be eighteen? Do you have to be eighteen before you can bring yourself to own up to a lie? There are soldiers of eighteen old enough to be left to die on the side of the road! Did you know that?

-Atonement
[rtl]

 

[Iman.Mage]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

فرودو: «حیف شد که بیلبو وقتی فرصتش رو داشت اون (گالم) رو نکشت.»
گندالف: «حیف شد؟ ولی همین بود که باعث شد حلقه به دست بیلبو بیافته. خیلی از زنده ها سزاوار مرگ هستن و بعضی مرده ها سزاوار زندگی ولی آیا تو میتونی مرگ و زندگی رو به اون ها بدی فرودو؟ برای قضاوت درمورد مرگ عجول نباش. حتی خردمندترین ها نمیتوانند پایان را ببینند. احساس میکنم گالم نقشی داره که قبل از تموم شدن ماجرا باید انجام بده. خوب یا بد، ترحمی که بیلبو نشون داد میتونه سرنوشت خیلی ها رو مشخص کنه.»
فرودو: «ای کاش این حلقه هیچ وقت به دست من نمی رسید. ای کاش این اتفاق ها نیافتاده بود.»
گندالف: «همه در طول زندگیشون در چنین موقعیت هایی قرار می گیرن ولی تصمیم با ما نیست. تنها تصمیمی که میتونیم بگیریم اینه که از وقتمون چطور استفاده کنیم.»​

the Lord of the Rings I : the Fellowship of the Ring​

 

[امین]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

Matrix Trilogy

مورفیوس: تو میدونی ما چرا اینجاییم؟

مروینجیان: شما میدونین چرا اینجایین؟ ما که میدونیم چرا اینجاییم!

مورفیوس: ما دنبال کلیدساز هستیم.

مروینجیان: اوه بله ولی این دلیل نیست؛ این یه چرا نیست. کلید ساز خودش در اصل یک وسیلست؛ یک پایان است؛ پس جستجو برای اون یعنی کشتن برای انجام ... انجام ... چی؟

نئو: جواب این سوالو میدونی؟

مروینجیان: شما چی؟ فکر میکنید میدونید ولی نمیدونید. شما اینجایین چون فرستاده شدید.بهتون گفته شده بیاید و شما هم اطاعت کردید. البته روال همه چیز همینه. میدونین فقط یک ثابت هست. یک جهانی که تنها حقیقت واقعیه. علیت، کنش، واکنش، علت و معلول.

مورفیوس: همه چیز از انتخاب شروع میشه.

مروینجیان: نه، غلطه! انتخاب توهمیه که بین اونایی که قدرت دارند و اونایی که قدرت ندارند خلق شده.

 

[آلفرد جیمز]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

آنجلیک:تو به عشق اعتقاد داری؟
جو گیدیون:من به گفتن "من عاشقتم"اعتقاد دارم.

All that Jazz

 

[HHH]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

نیل: نورمن وایسا!

نورمن: چند بار بهت بگم نیل؟! من میخوام تنها باشم

نیل: خب منم همینطور. پس بیا با هم تنها باشیم

*Para Norman*

 

[Nightiingle]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

[ltr]
Bart: This is the worst day of my life!
Homer: The worst day of your life so far!

-The Simpsons Movie
[rtl]

 

[Radikal]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

ليسا: اگه ساکت باشي و احمق جلوه کني بهتر از اينه که دهنت رو باز کني و شک و شبهه‌اي باقي نذاري


​

 

[ghasedak!]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

فریماه تولایی(مریلا زارعی) :
چه چیزی باعث میشه زنی که مورد آزار و اذیت قرار گرفته سال های سال تهدید و تحقیر و توهین رو با خودش به دوش بکشه و جایی شکایت نکنه.
چه چیزی باعث میشه؟
فکر نمیکنید ریشه در اون اصل همیشگی داره که در گوش ما زنها از اول تا الآن زمزمه کردن که هیس! ساکت٬ آرام٬ دختر فریاد نمیزنه٬ دختر داد نمیزنه.

هیس دخترها فریاد نمی زنند

 

[shnava]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

یکی از پیک های سلطان محمود غزنوی: حکیم بر شاخه های درختان چه می کنی؟[با لحنی حاکی از کوچک شمردن بوعلی سینا]
ابو علی سینا:مقتضای سن است فرستاده سلطان.
*****
وزیر سلطان خوارزمشاه(که برای بردن بوعلی برای درمان سلطان آمده بود.) :می توانیم تو را به زور ببریم.
ابوعلی سینا:می توانید مرا با خود ببرید نه علم مرا
****

 

[ali.mashi]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار



"این‌جا هرچی خاطره‌س می‌کوبن...

چه خونه باشه،

چه حسّ خوب."


نازلی[nb]هدیه تهرانی این نقش رو بازی می‌کنه.[/nb] - پل‌چوبی

 

[شب بو]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

موج و صخره / عمو :


این روزا مردم بیشتر به روانشناس احتیاج دارن.اون قدیما بود که امکانات نبود دست و پای آدما میشکست

این روزا امکانات واسه دل شکستن زیاده ..

 

[امین]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار

Matrix Trilogy
​

مروینجیان: چشمان اوراکل رو برام بیارید، منم ناجی شمارو بهتون پس میدم. به نظرم معامله ی خوبیه، نه؟

ترینیتی: من برای این مزخرفات وقت ندارم ...

[ درگیری رخ میدهد و ترینیتی سلاحش را روی سر مروینجیان قرار میدهد]

ترینیتی: میخوای معامله کنی؟ این چطوره؟ یا نئو رو میدی یا هممون میمیریم، همین جا، همین حالا.

مروینجیان: چه معامله ی جالبی! تو واقعا حاضری که برای این مرد بمیری؟

ترینیتی: باور کن ...

پرسیفون: این کارو میکنه، مجبور بشه همه ی مارو میکشه؛ چون عاشقه

مروینجیان: به نظرم جالبه که الگوی عشق چقدر به الگوی جنون شبیهه ...

 

[king.nader]

پاسخ : ديالوگ های ماندگار


اندرو : « این ظلمه که شما بتونید گریه کنید، ولی من نـه!

درونم احساساتی هست که نـمیتون اونهارو تخلیه کنم .. یعنی همه کسانی که دوستشون دارم؛ یه روزی میرن؟!

_ _

قاضی : یعنی کاری کردید که بتونید بمیرید؟! چرا؟!


اندرو : بله! همونطور که می بینید، دارم پیر میشم و بدنم تحلیل میره.

ترجیح میدم مثل یک انسان بمیرم _ تا اینکه زنده باشم تا ابد، مثل یک دستگاه!

_ _

بقولِ اندرو « آدم خوشحال میشه بتونه خدمتی انجام بده!! »

.


+ Bicentennial Man

.