گروس عبدالملکیان

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,820
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : گروس عبدالملکیان

با این که سبک شعری گروس عبدالملکیان رو خیلی نمیپسندم و ترجیح میدم شعر موسیقی داشته باشه ولی...


دختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد
 
آخرین ویرایش:

Mahshid.M

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
379
امتیاز
4,459
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشکی شهید بهشتی
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : گروس عبدالملکیان

پیله های بسیاری دیده‌ام
آویزان از درختی
در جنگل‌های دور
افتاده بر لبه ی پنجره
رها در جوب های خیابان.

هرچه فکر می‌کنم اما
یک پروانه بیشتر
در خاطرم نیست

مگر چندبار به دنیا آمده‌ایم
که این همه می‌میریم؟!

چند اسکناس مچاله
چند نخ شکسته‌ی سیگار
آه، بلیط یک طرفه!
چیزی
غمگین تر از تو
در جیب های دنیا پیدا نکرده‌ام

- ببخشید، این بلیط...؟
- پس گرفته نمی‌شود.

پس بادها رفته‌اند؟!
پس این درخت
به زردِ ابد محکوم شد؟!
و قاصدک ها
آن قدر در کنج دیوار ماندند
که خبرهایشان از خاطر رفت؟!

- بیهوده مشت به شیشه‌های این قطار می‌کوبی!
بیهوده صدایت را
به آن سوی پنجره پرتاب می‌کنی
ما
بازیگران یک فیلم صامتیم.
 

Mahshid.M

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
379
امتیاز
4,459
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشکی شهید بهشتی
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : گروس عبدالملکیان

یک جفت کفش
چند جفت جوراب با رنگ‌های نارنجی و بنفش
یک جفت گوشواره ی آبی
یک جفت ...

کشتی نوح است
این چمدان که تو می‌بندی!

بعد
صدای در
از پیراهنم گذشت
از سینه‌ام گذشت
از دیوار اتاقم گذشت
از محله‌های قدیمی گذشت
و کودکی‌ام را غمگین کرد.

کودک بلند شد
و قایق کاغذی اش را بر آب انداخت
او جفت را نمی‌فهمید
تنها سوار شد
آب ها به آینده می‌رفتند ...

همین جا دست بردم به شعر
و زمان را
مثل نخی نازک
بیرون کشیدم از آن!
دانه‌های تسبیح ریختند:

من ... تو ...

... کودکی ...

... قایق کاغذی ...
نوح ...
آینده ...

...
تو را با کودکی‌ام
بر قایق کاغذی سوار کردم و
به دوردست فرستادم،

بعد با نوح
در انتظار طوفان قدم زدیم.
 

Mahshid.M

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
379
امتیاز
4,459
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشکی شهید بهشتی
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : گروس عبدالملکیان

و درد
که این بار پیش از زخم آمده بود
آن قدر در خانه ماند
که خواهرم شد.

با چرک پرده‌ها
با چروک پیشانی دیوار
کنار آمدیم
و تن دادیم
به تیک تاکِ عقربه هایی
که تکه تکه‌مان کردند.
پس زندگی همین قدر بود؟
انگشت اشاره‌ای به دوردست؟
برفی که سال‌ها بیاید و ننشیند؟
و عمر
که هرشب از دری مخفی می‌آید
با چاقویی کُند

ماه،
شاهد این تاریکی ست
و ماه
دهان زنی زیباست
که در چهارده شب
حرفش را کامل می‌کند
وماهی سیاه کوچولو
که روزی از مویرگ های انگشتانم راه افتاده بود
حالا در شقیقه هایم می‌چرخد
در من صدای تبر می‌آید!
آه انارهای سیاه نخوردنی بر شاخه های کاج
وقتی که چارفصل به دورم می‌رقصیدند
رفتارتان چه‌قدر شبیه‌م بود.

در من
فریادهای درختی ست
خسته از میوه‌های تکراری.

من، ماهیِ خسته از آبم!
تن می‌دهم به تو
تورِ عروسی غمگین
تن می‌دهم
به علامت سوال بزرگی
که در دهانم گیر کرده‌است.

پس روزهایمان همین قدر بود؟!

و زندگی آن قدر کوچک شد
تا در چاله ای که بارها از آن پریده بودیم
افتادیم.
 

Samaneh.Z

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,137
امتیاز
1,491
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
کرج
مدال المپیاد
مدال نقره‌ی المپیاد نجوم‌و‌اخترفیزیک ..
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
پاسخ : گروس عبدالملکیان

ﻣﻦ ﻣﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ
ﻣﻦ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﻢ ﻭ ﺗﻮ
ﺗﻮ
ﮐﻪ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ‌ﺭﯾﺰﯼ
ﺧﺴﺘﻪ‌ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁن‌م ﮐﻪ ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ
ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺭﻭﻡ
ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻢ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩﻩ‌ﺍﺳﺖ
ــ ﮔﯿﺮﻡ ﮐﻠﯿﺪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻔﻞ ﭼﺮﺧﺎﻧﺪﯼ
ﺩﻟﺖ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ‌ﺷﺪ !

ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﻢ
ﻣﻦ ﻣﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﻢ ﻭ ﺗﻮ
ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﻤﯽ‌ﺧﻮﺍﻧﯽ
ﻧﻤﯽ‌ﺧﻮﺍﻧﯽ ﻭ
ﺍﯾﻦ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﺳﺖ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﻣﻮﺭﭼﻪ‌ﺍﯼ ﺷﻮﻡ
ﺗﺎ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﯼ ﻧﯽ ﻟﺒﮑﯽ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ
ﻭ ﺑﺎﺩ ﻧﺖ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ‌ﺍﻡ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ
ﯾﺎ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺳﻨﮕﻔﺮﺵ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ
ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ ﺭﻭﯼ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺳﻔﯿﺪ ﺗﻮ
ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﻢ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﺮﺍ ﭘﺮﺕ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ
ﻻﺑﻪ‌ﻻﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﻄﺮﻫﺎ
ﻻﺑﻪ‌ﻻﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ

ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ‌ﻫﺎ
ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ‌ﻫﺎﯾﻢ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ‌ﺗﺮﺳﺎﻧﺪ
ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﺭﯾﺴﻤﺎﻧﯽ ﺁﻭﯾﺨﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﻘﻒ
ﻣﺮﺩﯼ ﺁﻭﯾﺨﺘﻪ ﺍﺯ ﺭﯾﺴﻤﺎﻥ
ﭘﺸﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﻢ ﻭ ﻣﻦ
ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﺗﺮﺳﻢ ﺑﺮﺵ ﮔﺮﺩﺍﻧﻢ ...



چقددر من از شعرهاش راضی‌م..
 
ارسال‌ها
666
امتیاز
4,687
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
دانشکده‌ی هنر و معماری تهران مرکز
رشته دانشگاه
ادبیات نمایشی
پاسخ : گروس عبدالملکیان

در اطراف خانه‌ی من
آن کس که به دیوار فکر می‌کند ، آزاد است
آن کس که به پنجره ، غمگین
و آن که که به جستجوی آزادی است ،
میان چار دیوار نشسته
نشسته می ایستد.
چند قدم راه می رود.
نشسته می ایستد.
چند قدم راه می رود.
نشسته می ایستد.
چند قدم راه می رود.
نشسته می ایستد.
چند قدم راه می رود.
نشسته می ایستد
چند قدم ..
حتی تو هم خسته شدی از این شعر.
حالا چه برسد به او که نشسته می‌ایستد.
نه! افتاد.
 

Zed

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
376
امتیاز
3,062
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو/یک
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
شعرهایی از مجموعه‌ی پذیرفتن

دریا

می‌خواهم جنازه‌ام بر آب بیفتد
و ساعت‌ها
به ابرها خیره شوم

مرده‌ام موج بردارد
قایقی باشم
که مسافرش را پیاده کرده‌است
و حالا بی‌خیال هر چیز
بر این ملافه‌ی آبی چرت می‌زند

مرگ
می‌خواست این‌طور زیبا باشد
که ما خاکش کردیم
--------------------
بدون نام
می‌ریزم
ریز
ریز
ریز
چون برف
که هرگز هیچ کس ندانست
تکه‌های خودکشیِ یک ابر است
--------------------
بدون نام

مسافران سوار شدند
و ناخدا بادبان‌ها را کشید

دریا اما
صبح، زودتر بیدار شده بود
و پیش از آن‌ها
رفته بود
 

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,484
امتیاز
70,673
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
دست بر دهانت می گذارم
و پنهانت می کنم در مرگ...
تابوت را می بندم
و تاریکیِ تو را از تاریکیِ جهان جدا میکنم...

خودم را می زنم به آن راه که تو نیستی
 

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
من اما طوری تنها بودم
که ماندنم همه را تنها می کرد...
 

:-|

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
471
امتیاز
8,078
نام مرکز سمپاد
frz1
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
من ماهی خسته از آبم
تن میدهم به تو
تور عروسی غمگین
تن میدهم
به علامت سوال بزرگی
که در دهانم گیر کرده است
#گروس_عبدالملکیان
 

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
صدای قلب نیست ...
صدای پای توست ...
که شب ها در سینه ام می دوی ،
کافی ست کمی خسته شوی
کافی ست بایستی !
 
بالا