پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام
سمپادیا قسمت دوم [قبل از خروج کبری]
بعد از 11 ماه دوری دوباره به سمپادیا برگشتم
وقتی دیدم 4 تا ستاره زرد و 1 ستاره قرمزم تبدیل به 4 ستاره سبز و یک آبی شده
اصلا خودم رو نباختم
با 126 تا امتیاز + شروع به کار کردم
اولین نفری که بهم پ.خ داد و گفت کجا بودی مردک این همه مدت فرشید بود
گفتم افرادی نزاشتن
گفت اسم بده جنازه تحویل بگیر
)
بعدم که گفتم مامان بابام بودن بیخیال شد
خلاصه برگشتم
بدون هیچ رو در بایستی باز شروع کردم به دعوا و جر و بحث تو بحثای اعتقادی و بقیه بحثا
خلاصه کلی بحث میکردم
آخرشم یه اخطار 10 درصد گرفتم
خلاصه کم کم جای خودم رو باز کردم تو بحثا
ملی اون موقع هنوز تازه وارد بود
همین طور مهسا
من با اینا خیلی دعوا میکردم
ملی که کلا رو اعصاب بود
خلاصه این بیچاره ها از من فک کنم خیلی شاکی بودن
اون زمان خانواده سمپادیا گذاشته بودن من از وسطاش رسیدم
آخرم هیچکی به پا نداد و بی خانواده تف شدم
))
فقط یه خواهر ناتنی داشتیم
معما و هوش یه تاپیک 20 سوالی قدیمی بود
این قوانین نداشت
خلاصه منم نخود آش
رفتم به یاشار گفتم ببندش
یه تاپیک قوانین دار زدم
بعد مریم اومد گفت معنا نداره
بستش قبلیه رو اومد پاکسازی کنه نتونس
معما و هوش مدیر داشت نرگس بود من واسش درخواست دادم
بار اول قبول نکردن
منم رفتم حرف بزن گفتم کلی فحش دادم و گفتم دست از سر بحث سیاسو و اعتقادی ور نمیدارم
))))
یه کم گذشت دیدم نه نمیشه
خلاصه بحثا رو گذاشتم کنار
رفتم درخواست مدیریت معما و هوش رو دادم و موافقت شد
یه دفعیه مدیرم کرن
خیلی خوش حال شدم
خلاصه ذوق مرگ و اینا
همین طوری خودم رو کم کم بین بچه ها جا کردم
واسم صندلی داغ زدن
خیلی خوب بود صندلی داغ
اولین سوالی که هر کی داشت:
ببخشید lof یعنی چی؟!
))
فک کنم اینو واسه یه 70 80 نفری توضیح دادم
مدرسه علوم تابستانی شریف شروع شد
میتینگ هم همون موقع بود
به بهونه ی مدرسه رفتیم تهران
میتینگ خوب بود
ادامشم مدرسه بهترش کرد
روابط خیلی قوی تر شد
خیلیا رو از نزدیک دیدم و حرف زدیم
باعث شد روابط صمیمی تر بشه
علی (kinder) مدیر گفت و شنود بود
بهش خیلی تاختیم
از مدیریت برکنار شد
هنگامه مدیر بود و خیلیم خوب بود
خانواده سمپادیا زد ممد دوباره
مام آخر خونواده دار شدیم
البته یه سری تغییراتی انجام شد که خوشم نیومد یکم ناراحت شدم
ولی بعد برگشتم و خلاصه با 6 تا بچه خونواده دار شدم
هم زمان باهاش هنگامه شب نشینی زده بود
من به دلایلی اعلام خدافظی کردم
با اصرار دوستان برگشتم
خصوصا ملی
بیشتر برگشتم به خاطر ملی بود
نمیدونم چی شد هنگامه رفت
گفت و شنود بیمدیر موند
با زدن یه تاپیک ناجور تو گفت و شنود و حرفای داغون توش
دیگه رفتم درخواست مدیریت دادم
مدیرم کردن
اصن خیلی خوش حال شدم
یکی از فانتزیام بود واقعا
قوانین رو وض کردم
و خلاصه کارم شورع شد
ممد اومد سیستم لایک رو از گفت و شنود برداشت
رفتیم با بچه ها اعتراض کردیم
مجبور شد برگردونه
بعدش یه سری کامیک رفتن و خلاصه خوب بود
یکی دیگه از فانتزیام رسیدن به مهران تو امتیازا بود
اصن مهران رو خیلی شاخ میدونستم!
خلاصه کم کم فاصلم رو باهاش کم کردم
البته خودشم کم میومد
باعث شد بهش برسم
واقعا اون زمان خیلی خوش حال بودم
اصن یه وضی بود
ولی بعد فهمیدم امتیاز گرفتن خیلی هم مهم نیست
یکی دیگه هم خوردن خاک انجمن و مزش بود
که اونم بهش رسیدم و مزش رو تست کردم
فانتزی دیگم گرفتن لایک از ممد بود
بالاخره بهم لایک داده بود
تو پست خودم نمیگنجیدم
یه سری شیطنتم کرده بودم
یکی از تاپیکاشو قفل کردم
به یکی هم گیر دادم تکراریه خودش قفل کرد
یکی هم گفتم خلاف قوانینه
)
تو این مدت چند بار هک شد سمپادیا و یه بار سرور مشکل پیدا کرد
اون روزا بچه ها cf مزاشتن میرفتیم حرف میزدیم
بالاخره میخواستم برم سوم و شروع بدبختیا..
مجبور شدم از سمپادیا که مثه خانوادم بود خدافظی کنم
تو این 2 سال خیلی چیزا ازش یاد گرفتم
بیشک یکی از تاثیر گذارترین چیزا توی زندگیم بود
فقط میتونم یه چیزی بگم:
I LOVE YOU SAMPADIA.COM
شروع خروج کبری...
پ.ن: اینا رو بیشتر برای خودم نوشتم که وقتی برگشتم خاطرات خوبم یادم بمونه :)