قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

× بدبختی درست در همین نهفته است: در کلمات! هر یک از ما درون خود چیزهایی پنهان داریم و هر یک از ما آن چیزها را با کلمات خودمان بیان می‌کنیم. آقای گرامی وقتی به آن چیزهای درونی خود با کلمات خود معنا و ارزش می‌دهیم دیگر چگونه می‌توانیم حرف همدیگر را بفهمیم؟ شنونده برای خودش مفهوم و ارزش دیگری قائل می‌شود. ما همگی خیال می‌کنیم که حرف همدیگر را درک می‌کنیم اما هرگز هیچ‌کس حرف دیگری را درک نمی‌کند.

× در مورد مسئله‌ای که غیرقابل‌بیان است، در مورد دردی که دوا ندارد و دارد ما را نابود می‌کند، فقط جملات به‌دردمی‌خورند؛ حتی کلماتی بی‌معنی که باعث آرامش‌خاطر ما می‌شوند.

[شش شخصیت در جستجوی نویسنده | لوئیجی پیراندلو | بهمن فرزانه | نشر پنجره]
 

Ham!D ShojaE

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
882
امتیاز
12,239
نام مرکز سمپاد
دبیرستان جابرابن‌حیان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی آی‌تی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

× کشور من تصویر یه پیرمردی رو داره که از صف پناهنده‌ها بیرون می‌آد و برای اینکه خستگی‌ش رو درکنه روی علف‌ها دراز می‌کشه. روی علف‌هایی که توش یه مین ضّدنفر خاک شده. کشور من شبیه اون مادری یه که می‌بینه اونیفرم پسرش یه دگمه کم داره. با عجله دگمه رو می‌دوزه و بعد پسرش خاک می‌کنه. کشور من همون پدری‌یه که هر روز برای دختر هفت‌ساله‌ش که سیصدوچهل‌وشش روزه که مرده عروسک می‌سازه. یه سرباز هیجده ساله که اهل شوخیه و مثل پاکت‌های شیر روی گلوش نقطه چین کشیده و زیرش نوشته: از اینجا ببرین.
کشور من همینه، این جوون شهر کارلوواک که می‌خواست تیرانداز بشه و از کشورش دفاع کنه، اما سهمیه‌اش از روزی سه تا فشنگ بیشتر نبود. کشور من تصویر اون بازار توی بوسنی رو داره که بهش می‌گن آریزونا مارکت، بازاری که توش دخترا رو برای خود فروشی تو غرب می‌فروشن. خریدار‌ها دلار می‌دن یا گاهی اوقات باکس سیگار.


× آیا نژاد‌هایی که هرگز کشوری نداشته‌اند بیشتر از همه درخطر فاجعه هستند؟ آیا بیشتر از ملت‌های دیگر در خطر آزار‌گری بدوی هم‌نوعان خود هستند؟ قرینهٔ عجیبی وجود دارد میان شیوه‌ای که گروه‌های هم‌نژاد در آزار‌گری ملی فرو می‌روند و توصیف فروید از آزار‌گری کودکانه. آیا نژاد‌هایی که هرگز یک حکومت ملی نداشته‌اند به نحوی مانند انسان‌هایی که به درجهٔ تعالی زیست مایهٔ جنسی نرسیده‌اند واکنش نشان می‌دهند؟
نخستین ادراک: ابراز عقده‌های ملی‌گرایی وجوه تشابه بسیاری با ابراز عقده‌های جنسی دارد. با این منطق، انفجار خشونت ملی‌گرایی می‌تواند به کمک مفاهیم فرویدی یک تکانهٔ عقده‌ای محسوب شود.
ببینیم آیا مفاهیم زیر می‌توانند چیزی را روشن کنند:
گسترش اضطراب گروه نژادی.
تخلیه شدن ملی گرایی. افسرگی ملی گرایی. ملی گرایی افسرده.
هراس روان رنجوری نژاد‌هایی که با هم در یک سرزمین زندگی می‌کنند.
روان رنجوری سرنوشت و روان رنجوری شکست.
روان رنجوری نژادی از دست دادن.

- پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی / ماتئی ویسنی‌یک -
 

h.f

جــــــــــــلاد لـــــاغر :>
ارسال‌ها
863
امتیاز
4,769
نام مرکز سمپاد
F1 TEH
شهر
چه فرقی میکنه کجای دنیام
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شهید بهشتی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

او به ستارگان سرد و سنگدل نگاه کرد و فریاد زد : حرفم را میشنوید ؟ لعنت بر شما !
و اندیشید،یا حضرت مسیح دارم دیوانه می شوم .
(استاد بازی-سیدنی شلدون)
 

sinaaa

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
6
امتیاز
31
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
mashhad
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

« اینو یادت باشه لارتن ، چیزهای نفرین شده میتونن یه وقتایی ذخیره بشن
و این بهتره که از یکی که دوستش داشتی صدمه ببینی ، تا اینکه کلا ندونی دوست داشتن چیه .
تو بهتر از چیزی که فکر میکنی هستی و خیلی ها ممکنه این دنیا رو بدون تو پایین تر ببینن . »

« "قصر نفرین شدگان" ، فصل نوزدهم »
 

Noo$hin

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
351
امتیاز
2,464
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

فرزند سرنوشت(زندگی نامه کوروش کبیر)نوشته ی شاپور آرین نژاد

-آقا...به نظرم شما دیوانه هستید.آری..آری..حتما مجنون و دیوانه یا احمق هستید.والا هیچ آدم عاقلی بی جهت در صدد تمسخر دیگری برنمی آید.
-بلی!عالیجناب آرباکس حقیقتا کلمات شما قیمتی است.آری من دیوانه هستم که به دیدن شما به وجد آمده و خوش حال شده ام.مگر نگفته اند:
"دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید".
 

e.razi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
133
امتیاز
3,743
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
97
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

شب هر قدر هم كه گريسته باشي بازهم دميدن صبح برايت لذت بخش خواهد بود.
آن شرلي در جزيره،اثر لوسي مود مونتگومري
 

sogand1374

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,858
امتیاز
8,757
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تبریز
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

داستان های کوتاه گابریل گارسیا مارکز
«وقتی باد بدختی بوزد»

اِرِندیرا صدایش را نشینده بود.سریع تر از گوزن توی باد می دوید،و هیچ
صدای در این دنیا نمیتوانست جلو اش را بگیرد.

بی آنکه سر برگرداند دوان دوان از گودال های شوره زار،معدن های طلق و رخوت زمین های درو شده گذشت.

تا اینکه دانش طبیعی ِ دریا به پایان رسید و او هنوز «جلیقه ی طلا» به دست باد های خشک و غروب های تمام ناشدنی را پشت سر گذاشت و کسی نه از او خبری پیدا کرد و نه از بدبختی ِ او نشانی دید...!
 

Noo$hin

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
351
امتیاز
2,464
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

همه ی حواسم متوجه گزارشی از قاتلی بود که قتل های زنجیره ای انجام می داد و سر قربانیانش را جمع می کرد.درویش خیلی ساده گفت:این آدمی است که می خواهد در زندگی پیشرفت کند.
بعد تا پنج دقیقه از شدت خنده دولا مانده بود و من مبهوت نگاهش می کردم و تلویزیون هم تصاویری از حمام خون و شیون وابستگان قربانیان را نشان می داد.

***
زیر لب گفتم:مرده شوی زندگی ات را ببرند،آدم عجیب و غریب!
جواب دندان شکنی بود ،فقط یک ساعت دیر داده شد.

<<لردلاس-دارن شان>>
 

bugieboy

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
83
امتیاز
250
نام مرکز سمپاد
دستغیب
شهر
شیراز
مدال المپیاد
مدال قهوه اي المپياد زيست -.-
رشته دانشگاه
شايد دارو شايد نورولوژي يا
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

جنگ ، صلح است...
آزادي ، بردگي است...
ناداني ، توانايي است...

1984 جورج اورول
 

king.nader

آراس.نامه (Mr. Darcy)
ارسال‌ها
751
امتیاز
2,877
نام مرکز سمپاد
علامه حلی (1) / هاشمی نژاد (1)
شهر
تهران / مشهد
سال فارغ التحصیلی
1393
مدال المپیاد
المپ فیزیک بودم که نیمهِ راه، کفشامو آویختم نمیدونم چرا!
دانشگاه
فردوسی مشهد
رشته دانشگاه
« مهندسی صنایع و سیستم ها »
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

.. « در میان همهمهِ ناسزا ها ، صدای سیسموندی _ دوست قدیمیِ کونسان _ شنیده میشد ؛

کسی که از انسان گرایی (اومانیسم) به لیبرالیسم رسیده بود، چندسال بعد، انقلاب صنعتی را نفی کرد! و ناظر بود که به خاطرِ اقتصادِ اجتماعی مجبور بودند از کارگران همچون بردگان استفاده کنند، و بیشتر نگرانِ افراد بود تا بهره ها و سودِ اقتصادی.

میگفت ؛ لیبرالیسم اقتصاد از افکار اندیشمندان! گذشته برای فشار بر مردم فقیر و بی پناه استفاده میکند تا طبقه مرفه جدیدی (اقلیت سرمایه دار) به وجود بیاورد که بخاطر جاذبه و کششِ درامد ، از همه چیز صرف نظر کند!


_ _ _

.. هیچکس بهتر از لافایت نـتوانست فاجعهِ لیبرالیسم سیاسی را در بوته آزمایش حکومت مجسم کند!

_ _ _

آزادی، گاهی نیرنگ و فریبی بیش نـیست که هیچ مسئولیتی را نـمی پذیرد! در صورتی که هر حقی، در محدوده خود وظیفه ای نیز دارد!




+ حکومت صدروزه ناپلئون بناپارت _ دومنیک دو ویلپن

 

سیزیف

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
757
امتیاز
1,749
نام مرکز سمپاد
فـرزانگان
شهر
مشهد
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

بیست سال نتونستم چیز خاصی رو از خوشبختی تجربه کنم. این زندگی رو که من رو می‌بلعه کامل نشناخته بودم، و چیزی که من رو از مرگ می‌ترسونه اینه که یقین دارم زندگی، بدون من سپری خواهد شد.
مرگ خوش/ آلبر کامو

غالباً فکر می‌کردم که اگر مجبورم می‌کردند در تنه درخت خشکی زندگی کنم و در آنجا هیچ مشغولیتی جز نگاه کردن به کل آسمان بالای سرم نداشته باشم، آنوقت هم کم کم عادت می‌کردم. آنجا هم به انتظار گذشتن پرندگان و یا به انتظار ملاقات ابر‌ها، وقت خود را می‌گذراندم. مثل اینجا در زندان که منتظر دیدن کراوتهای عجیب وکیلم هستم و همانطور که در دنیای آزاد، روز شماری می‌کردم که شنبه فرا برسد و اندام ماری را در آغوش بکشم. درست که فکر کردم در تنه یک درخت خشک نبودم و بدبخت‌تر از من هم پیدا می‌شد. وانگهی این یکی از عقاید مادرم بود و آن را غالباً تکرار می‌کرد که :«انسان بالاخره به همه چیز عادت می‌کند».
بیگانه / آلبرکامو
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

... و چه خشم‌انگیزند آن‌ها که از میهن‌شان،
همان‌گونه نام می‌برند که از یک ستاره‌ی دور...

آتش بدون دود : جلد دوم [درخت مقدّس] | نادر ابراهیمی | نشر روزبهان


ممکن است هنوز چند نقطه‌ی پرت در این دنیا باشد -شاید در اعماق مغولستان- که در آن‌جا بتوانی درست همان‌طور که توقع داشته‌ای زندگی کنی، درست همان‌طور که قرار بوده.

نقشه‌هایت را بسوزان | رابین جوی‌لف | مژده دقیقی | نشر نیلوفر
 

h.f

جــــــــــــلاد لـــــاغر :>
ارسال‌ها
863
امتیاز
4,769
نام مرکز سمپاد
F1 TEH
شهر
چه فرقی میکنه کجای دنیام
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شهید بهشتی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

جیمی یکبار در ادینرو در جشنی شرکت کرده و دیده بود که چه چیزهای زیبا و خارق العاده ای را می شد با پول خرید .پول برای این بود که وقتی تندرست بودی زندگی ات را آسان کند و در ناخوشی و بیماری نیازهایت را برطرف سازد و کمک کند که زودتر خوب شوی.جیمی دیده بود که بسیاری از دوستان و همسایگانش در فقر و تهی دستی زندگی میکردند و همان طور هم می مردند .

(استاد بازی - سیدنی شلدون )
 
ارسال‌ها
3,304
امتیاز
12,651
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
علوم اجتماعی (انسان‌شناسی)
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

:«چرا این همه آدم رو کشتی؟»
پسرک احتمالا جواب می‌ده: «چون با زنگ ورزش‌مون حال نمی‎کردم.»
«درست متوجّه شدیم؟ یعنی این همه آدم رو کشتی، چون که با زنگ ورزش حال نمی‌کنی؟»
«نه، منظورم این نبود.»
«یعنی چی منظورم این نبود. هرچی باشه جنازه‌ی دوازده نفر افتاده اونجا.»
«وقتی رفتم مک دونالد، سس مخصوص بیگ مَک‌َم کم بود.»
«درست متوجّه شدیم؟ یعنی این همه آدم رو کشتی، چون با زنگ ورزش حال نمی‌کردی و سس بیگ‌مک‌تم کم بود؟»
تازه در این لحظه‌ست که احتمالا پسرک که قدری نگران شده، به اطراف نگاهی می‌ندازه و می‌گه:«به نظر شماها این دلایل قانع کننده نیست؟ شماها چی کار می‌کردید اگه همچو اتفاقی براتون می‌افتاد؟ خودتون رو یه لحظه بذارید جای من.»
بعدش هم می‌نشونندش روی صندلی عقب ماشین پلیس و راه می‌افتادند به طرف آینده‌ی این شخص که احتمالا هشت سال و هفت ماه بعدش در سن بیست‌ویک‌ سالگی، با قیافه‌یی شبیه قیافه‌ی بچه‌ها و با ماتحت گشاد از زندون مرخصش کنند.

[پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد، ریچارد براتیگان]
 

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,819
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

متاسفانه نسخه موجودش نبود و همه رو تایپ کردم #S-:


از بحث بر سر مسلکها چه حاصل؟ جایی که همه چیز قابل اثبات است متعارض نیز هست و حاصل چنین جدلی نومیدی از رستگاری انسان است, حال آنکه انسان, هر جا که نگاه کنیم نیازهای واحدی دارد.
ما میخواهیم رهایی یابیم. آن کسی که کلنگ میزند میخواهد برای ضربه کلنگ خود معنای بشناسد. و ضربه کلنگ محکوم به اعمال شاقه که اسباب خواری اوست با ضربه کلنگ کاونده که موجب سرفرازی اوست یکی نیست. هرجا که ضربه کلنگ بر زمین کوفته شودپایگاه اعمال شاقه نیست. عذاب جسمانی وجود ندارد. زندان اعمال شاقه جاییست که ضربات کلنگ معنایی ندارد و کلنگزن را با جماعت انسانها مربوط نمیسازد.


وقتی مرغابیان وحشی در موسم مهاجرت به پرواز درم یآیند در سرزمینهایی که زیر بالشهان گسترده میشود آشوبی عجیب پدید می آورند. مرغابیان اهلی گویی به سمت صف شکسته ی پرواز آنها کشیده میشوند و ناشیانه جستنی میکنند, خیزی در آرزوی پروازی, آوای طبیعت وحشی بقایای مرموزی را از دوران وحش در آنها بیدار کرده و مرغابیان کنج روستا را لحظه ایبه مرغان مهاجر مبدل ساخته است. و ببین که در این مغز کوچک خشک که جز نقشهای حقیر برکه و کرم و مرغدانی نقشی در آن نبود پهنه های قاره ساحت و گستره اقیانوسها و طعم بادهای فراخنای دریا پدید آمده است. حیوان نمیدانست که مغزش گنجایش چنین شگفتی هایی را داشته است. و ببین که بال میزند و دانه و کرم را خوار میدارد و سر آن دارد که مرغابی وحشی گردد.


این شهر به ظاهر بر خاکی پر عیار استوار است که پنداری چون خاک بوس عمیق و حاصلخیز است. از یاد میبرند که زندگی, هر جا که باشد, تجملی بیش نیست و انسان هیچ جا خاکی عمیق زیر پا ندارد. من در ده کیلومتری پونتاآرناس مردابی سراغ دارم که این معنی را ثابت میکند.
این مرداب, میان درختانی کوتاه و خانه هایی پست محصور و همچون حوضی حقیر در حیاط خانه ای روستاییبیمقدار, به وجهی توضیح ناپذیر دستخوش جزر و مد دریاست. این مرداب شب و روز در دل آرامش عمیق روستا, میان نیزارها و کودکان سرگرم بازی به تنفس آرام خود ادامه میدهد اما از قانونهای دیگری پیروی میکند. زیر سطح صاف و صلح آبگینه آن و زیر تنها قایق شکسته ی گوشه ی آن نیروی ماه در کار است. جریانهای دریایی در اعماق, در زیر این جرم سیاه در کارند. زیر لایه نازک گل و گیاه اطراف برکه تا تنگه ماژلان واکنشهای شگفتی در کار است. دل این استخر صدمتری, بیرون شهری که انسان خود را در امان خانه و بر زمین انسانها استوار میپندارد, هماهنگ با نبض دریا میتپد.


و آخرین جمله کتاب:
تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.


زمین انسانها
آنتوان دوسنت اگزوپری
سروش حبیبی
 

August McJoseph

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
733
امتیاز
3,919
نام مرکز سمپاد
هاش II
شهر
مشهد
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

بزرگان زمان ما، آنانکه جهان را متحول کردند، سیاستمداران و کیاست­پیشگان نبوده­اند، بلکه دانشمندان بوده ­اند. متاسفانه شعر نمی­تواند آنان را ارج نهد، زیرا کار نظم با اشیاء است نه اشخاص و به همین­خاطر دراین مورد حرفی برای گفتن ندارد. اغلب وقتی خود را در جامعه دانشمندان می­یابم، احساس یک ژنده ­پوش را دارم که گذرش به ­طور اتفاقی به یک سالن پذیرایی پر از اشراف افتاده است.

دستان رنگرز - دبلیو. اچ. اودن Wystan Hugh Auden
 

JB

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,447
امتیاز
4,766
نام مرکز سمپاد
هاشمی‌نژاد ۲ مشهد
دانشگاه
شهید بهشتی تهران
رشته دانشگاه
ریاضی و علوم کامپیوتر
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

اگر نظر مخالف شما را عصبانی می‌کند، نشان آن است که شما ناخودآگاه می‌دانید که دلیل خوبی برای آنچه فکر می‌کنید درست است ندارید. اگر کسی اصرار کند که جمع دو با دو برابر پنج است یا ایسلند روی خط استوا قرار دارد؛ شما بیشتر احساس دلسوزی می‌کنید تا خشم، مگر اینکه آنقدر کم از حساب و جغرافی بدانید که نظر او عقیده ی شما را به لرزه درآورد!

An Outline of Intellectual Rubbish (پیرامون مزخرفات روشنفکرانه) - برتراند راسل
 

آلا ح.

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
264
امتیاز
862
نام مرکز سمپاد
فرزانگان شش تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشکی البرز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

گاه گاهی به فکر سوابق تحصیلی ام می افتم. بعد از جنگ جهانی دوم،مدتی به دانشگاه شیکاگو رفتم و مردم شناسی خواندم.آن روز ها ، به همه یاد می دادند که بین آدم ها مطلقا تفاوتی وجود ندارد.هنوز هم مممکن است همین چیز ها را یاد بدهند.
چیز دیگری که یادمان می دادند این بود که در دنیا آدم بد یا مضحک یا نفرت انگیز پیدا نمی شود. پدرم قبل از مرگ به من گفت:« می دانی توی قصه های تو هیچ وقت آدم بد پیدا نمی شود.» به او گفتم این همان چیزی است که بعد از جنگ در دانشگاه یاد گرفتم.


سلاخ خانه ی شماره ی پنج - کورت ونه گات - ترجمه ی ع.ا.بهرامی



آرزویی در سر نمی شکفد جز آنکه توان برآوردنش نیز به تو ارزانی شده باشد. آرزومند را اما کوششها باید.


اوهام - ریچارد باخ
 

N-firoozeh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
316
امتیاز
3,752
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو
شهر
شیراز
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

آنقدر احساس پیری و خستگی میکرد و آنقدر خودش را از بهترین لحظه های عمرش دور دید که حق بدترین ساعت ها را هم از یاد برد...و تازه آن موقع بود که فهمید دلش تا چه حد برای عطر پونه های روی ایوان...برای تازگی گل های سرخ باغچه در غروب... و حتی طبیعت وحشی اعضای خانواده ی بزرگش تنگ شده است....
قلب او که از خاکستر سخت درست شده بود و دشوارترین پیش آمدهای روزانه را تحمل کرده بود با به یاد آوردن اولین خاطراتش.در او فرو ریخت...
صد سال تنهایی
 
بالا