mysterious queen
کاربر فوقحرفهای
- ارسالها
- 1,058
- امتیاز
- 4,964
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان٣
- شهر
- مشهد
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
به نظر مى آمد هيچ كس، حتا نيتلى، درك نمى كند كه او، كشيش آلبرت تيلر تپمن، به غير از كشيش بودن انسان هم هست، كه او هم مى تواند همسرى دل انگيز و پُرشور و زيبا داشته باشد كه ديوانه وار عاشقش باشد، و سه بچه ى كوچك چشم آبى با چهره هايى غريب و فراموش شده هم داشته باشد كه يك روز بزرگ مى شوند و او را عجيب الخلقه خواهند دانست و هرگز او را نمى بخشند كه با اين شغل كذايى اش اين همه در اجتماع خجالت شان داده است. چرا هيچ كس نمى فهميد كه او واقعاً عجيب الخلقه نيست، بلكه آدم معمولى غريبى ست كه مى كوشد زندگى معمولى غريبانه اش را پى بگيرد؟ اگر خراشش مى دادند خون نمى ريخت؟ اگر قلقلكش مى دادند نمى خنديد؟ به نظر مى رسد هرگز به ذهن شان خطور نكرده كه او هم مثل آن هاچشم، دست، عضو، بُعد، حس و احساس دارد، او هم با همان اسلحه ها زخمى شده، با همان بادها گرم و سردش شده، و همان غذاها را به او هم داده اند، هرچند مجبورش كرده اند براى هر وعده غذا به سالن غذاخورى متفاوتى برود.
صفحه ىِ سيصدوسيزدهِ شاهكارِ جناب ِجوزف هِلِر «تبصره ى ٢٢». [ترجمه ى احسان نوروزى، نشر چشمه.]
+ از جمله شاهكاراى ادبيات ضدِ جنگِ دنياست كه چندان توى ايران شناخته شده نيست. متن انگليسى ش هم هست كه خيلى خوب و روون ه، حتّى گاهى بيش تر از ترجمه ش. صفحه در ميون هم مواجه مى شيد با جملاتى كه بايد با مداد نشونه گذارى كنيد و اوّل كتاب صفحه شُ بنويسيد و هرچند وقت يه بار مرورش كنيد. خلاصه اين كه بخونيدش و اين صوبتا.
به نظر مى آمد هيچ كس، حتا نيتلى، درك نمى كند كه او، كشيش آلبرت تيلر تپمن، به غير از كشيش بودن انسان هم هست، كه او هم مى تواند همسرى دل انگيز و پُرشور و زيبا داشته باشد كه ديوانه وار عاشقش باشد، و سه بچه ى كوچك چشم آبى با چهره هايى غريب و فراموش شده هم داشته باشد كه يك روز بزرگ مى شوند و او را عجيب الخلقه خواهند دانست و هرگز او را نمى بخشند كه با اين شغل كذايى اش اين همه در اجتماع خجالت شان داده است. چرا هيچ كس نمى فهميد كه او واقعاً عجيب الخلقه نيست، بلكه آدم معمولى غريبى ست كه مى كوشد زندگى معمولى غريبانه اش را پى بگيرد؟ اگر خراشش مى دادند خون نمى ريخت؟ اگر قلقلكش مى دادند نمى خنديد؟ به نظر مى رسد هرگز به ذهن شان خطور نكرده كه او هم مثل آن هاچشم، دست، عضو، بُعد، حس و احساس دارد، او هم با همان اسلحه ها زخمى شده، با همان بادها گرم و سردش شده، و همان غذاها را به او هم داده اند، هرچند مجبورش كرده اند براى هر وعده غذا به سالن غذاخورى متفاوتى برود.
صفحه ىِ سيصدوسيزدهِ شاهكارِ جناب ِجوزف هِلِر «تبصره ى ٢٢». [ترجمه ى احسان نوروزى، نشر چشمه.]
+ از جمله شاهكاراى ادبيات ضدِ جنگِ دنياست كه چندان توى ايران شناخته شده نيست. متن انگليسى ش هم هست كه خيلى خوب و روون ه، حتّى گاهى بيش تر از ترجمه ش. صفحه در ميون هم مواجه مى شيد با جملاتى كه بايد با مداد نشونه گذارى كنيد و اوّل كتاب صفحه شُ بنويسيد و هرچند وقت يه بار مرورش كنيد. خلاصه اين كه بخونيدش و اين صوبتا.