قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

Noo$hin

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
351
امتیاز
2,464
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

یه بار با نویسنده یی آشنا شدم که می گفت :هرکس لایق همون زندگیه که داره! یعنی فقیر رو واسه فقر ساختن، کور رو واسه کوری! خوب می نوشت اما آدم احمقی بود! خطی که زرنگ رو از احمق جدا می کنه گاهی اون قدر نازکه که دیده نمیشه!
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد- اوریانا فالاچی
 

shima.

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
1,207
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

من خودم را در معرض چیز وحشتناکی به اسم صندلی‌های موسیقایی قرار دادم، یک بازی بی‌مروت دیگر. یک صندلی کم است و وقتی موسیقی قطع می‌شود باید بدوی تا بتوانی بنشینی. درس‌های زندگی در مهمانی بچه‌ها تمامی ندارند. عربده‌ی موسیقی بلند است. نمیدانی کی قرار است قطع شود. تمام مدتِ بازی دلهره داری و فشار غیرقابل تحمل است. همه دور صندلی‌ها میرقصند، ولی رقصی که شاد نیست. همه چشمشان به مادری‌ست که بالاسر رادیو ایستاده و پیچ کم و زیاد کردن صدا را در دست دارد. صورت بچه‌ها از وحشت بی‌ریخت شده. هیچکس دوست ندارد حذف شود. بازی یک جور تمثیل است: به اندازه‌ی کافی صندلی یا خوشبختی وجود ندارد که به همه برسد، همین‌طور غذا، همین‌طور شادی، همین‌طور تخت و شغل و خنده و دوست و لبخند و پول و هوای تمیز برای نفس کشیدن... و موسیقی همچنان ادامه دارد.
من یکی از اولین بازنده‌ها بودم و داشتم فکر میکردم آدم باید در زندگی صندلی خودش را همراه داشته باشد.

جزء از کل - استیو تولتز
 

كي كي

کاربر فعال
ارسال‌ها
42
امتیاز
1,260
نام مرکز سمپاد
SMPD
شهر
krmn
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

همش که نباید ترسیدراه که بیفتیم ترسمان می ریزد ...

ماهی سیاه کوچولو
صمدبهرنگی
 

el_behnam

خسته تر از خسته
ارسال‌ها
27
امتیاز
155
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
kerman
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

توی کتاب the last sherlock holmes story یه جاییه که شرلوک به اینکه خطرناک ترین قاتل شهره متهم میشه و این جمله از زبون دکتر واتسون :
I began to wonder how well I know Holmes . Did he really fight against crime؟
و من کلی فک کردم و دیدم واقعا گاهی ادم فقط خودش می مونه حتی هم خونه و بهترین دوستت ممکنه به تو شک کنه پس نباید خیلی مطمئن باشی و باید همیشه بتونی بازم خودت رو به همه ثابت کنی. .
 

MOTAHARE-G

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
304
امتیاز
2,293
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

خانواده ی پاسکوآل دوآرته/کامیلو خوسه سلا


صفحه ی 27

آدم بدی نیستم،قربان.گرچه انصافا برای بد بودن بهانه کم ندارم.همه لخت دنیا می آییم،با این حال بزرگ که شدیم،سرنوشت طوری شکلمان می دهدکه انگار از مومیم.بعد همه ی ما را روی راه های گوناگون به طرف یک مقصد واحد-مرگ-روانه می کند.بعضی ها دستور دارند از راه های گلکاری شده بگذرند، از بعضی هم خواسته می شود روی جاده های پر از تیغ و خار راه بروند.گروه اول با آرامش به اطراف نگاه می کنند،و در میان عطر شادیشان لبخند می زنند ،لبخند آدم های بی گناه،در حالی که گروه دوم در زیر آفتاب سوزان دشت به خود می پیچند و ابروهاشان مثل آدم بدعنق به هم گره می خورد.بین آرایش تن با سرخاب و ادوکلن و آرایش خالکوبی که هرگز پاک نمی شود،تفاوت از زمین تا آسمان است....


صفحه ی 105

چه سری است در عشق که درست در آن دم که بیش از همه به آن نیازمندیم ،از ما میگریزد؟


صفحه ی 176


وقتی که واقعا از آنجا به راه افتادم،با این احتیاج مبرم بود که بین خودم و تن خودم فاصله بیندازم،بین خودم و خاطراتم فاصله ایجاد کنم.بین خودم-نه کس دیگر.
و زمین آنقدر پهناور نبود که بین من و جنایتم فاصله بیندازد.آن قدر طولانی یا عمیق نبود که های و هوی وجدان خودم را خاموش کند.
می خواستم بین سایه ام و خودم فاصله بیندازم،بین اسمم و خودم،بین یاد اسمم و باقی وجودم، بین تنم و من خودم ،آن منی که بی سایه و بی نام و بی یاد و بی تن،دیگر تقریبا کسی نبود.
 

reza7

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
353
امتیاز
1,676
نام مرکز سمپاد
طباطبایی
شهر
Bonab
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

The demon haunted world science as a candle in the dark-Carl sagan
ما تمدن جهانی سازمان داده ایم که در آن حیاتی ترین جنبه های زندگی مانند حمل و نقل،ارتباطات،صنایع،کشاورزی،پزشکی
آموزش،سرگرمی، حفاظت از محیط زیست و...عمیقا به علم و تکنولوژی وابسته است.
با این وجود همچنین طوری عمل کرده ایم که تقریبا هیچکس علم و تکنولوژی را درک نمی کند و این فاجعه بار خواهد بود.
شاید برای مدتی از این فاجعه دوری کنیم ولی دیر یا زود این ترکیب قابل انفجار جهل و قدرت در چهره ما منفجر خواهد شد.
 
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
19,970
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

روزی كه قرار بشود بشر در كوپه ی درجه یك سفر كند و ادبیات در واگن كالا ، دخل دنیا آمده است.

گابریل گارسیا مارکز(صدسال تنهایی)
 

Emily

کاربر جدید
ارسال‌ها
0
امتیاز
93
نام مرکز سمپاد
-
شهر
-
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

Snowman

'Twas the first day of springtime,
And the snowman stood alone
As the winter snows were melting,
And the pine trees seemed to groan,
"Ah, you poor sad smiling snowman,
Said the snowman, "What a pity,
For I'd like to see July.
Yes, I'd like to see July, and please don't ask me why.
But I'd like to, yes I'd like to, oh I'd like to see July."

Chirped a robin, just arriving,
"Seasons come and seasons go,
And the greatest ice must crumble
When it's flowers' time to grow.
And as one thing is begining
So another thing must die,
And there's never been a snowman
Who has ever seen July.
No, they never see July, no matter how they try.
No, they never ever, never ever, never see July."

But the snowman sniffed his carrot nose
And said, "At least I'll try,"
And he bravely smiled his frosty smile
And blinked his coal-black eye.
And there he stood and faced the sun
A blazin' from the sky --
And I really cannot tell you
If he ever saw July.
Did he ever see July? You can guess as well as I
If he ever, if he never, if he ever saw July.

Where the sidewalk ends by Shel Silverstein

+ این کتاب به همه توصیه میشه:]
 

Ali Kh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
394
امتیاز
2,186
نام مرکز سمپاد
تیزهوشان شهید بهشتی
شهر
گرگان
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
دانشگاه گرگان
رشته دانشگاه
زیست شناسی جانوری
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

در این مملکت وقتی دزدی را عیب می شمارند که مال دزدی را بخواهی تنها بخوری ولی اگر مال مردم را با مردم بخوری احدی به تو عیب نمی گیرد.

تلخ و شیرین،محمد علی جمالزاده
 

SHAMIM.J

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
924
امتیاز
10,008
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
ع پ گلستان
رشته دانشگاه
نرسینگ
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

اگر می دانستم که عشق خطر دارد دل نمی دادم
اگر می دانستم که دریا عمیق است دل نمی زدم
و اگر پایان را می دانستم آغاز نمی کردم ...


#کتاب_بلقیس_و_عاشقانه_های_دیگر_نزار_قبانی
 

G.MM

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
593
امتیاز
13,322
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
University of Paris-Saclay
رشته دانشگاه
Integrative Biology and Animal Physiology
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

از عشق سخن باید گفت , همیشه ار عشق سخن باید گفت
"عشق" در لحظه پدید می آید , "دوست داشتن" در امتداد زمان.
این , اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.
عشق ,معیار ها را در هم میریزد . دوست داشتن بر پایه ی معیارها بنا می شود
عشق , ناگهان و ناخواسته شعله می کشد . دوست داشتن , از شناختن و خواستن سرچشمه میگیرد
عشق , قانون نمیشناسد .دوست داشتن , اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی ست
عشق , فوران می کند چون آتشفشان و شره می کند چون آبشاری عظیم . دوست داشتن , جاری می شود چون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم
عشق , ویران کردن خویش تن است . دوست داشتن , ساختنی عظیم


آتش بدون دود / نادر ابراهیمی
 

MiMeh

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
119
امتیاز
988
نام مرکز سمپاد
فــرزانگان II
شهر
مـشـــــــهد
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

من لب پرتگاه نشسته بودم و نظاره گره خشم طبیعت بودم . تلاش این چهار چوپان را میدیدم پیش خود فکر میکردم ما شهری ها ب چ درد میخوریم ؟ حتی فکر نمیگنیم این گوشت و شیر و روغنی ک میخویم با چ مشقتی به دست می آید. چ آدم هایی باید استثمار شوند . باید جانشان را ب کف دست بگذارند تا ما لقمه نانی بخوریم. حالا کاش میخوردیم و دور نمیریختیم.
در آن سال در سلف سرویس دانشگاه برای ناهار و شام غذای بسیار خوبی میدادند . دو روز در هفته چلو بوقلمون مفصل میدادند. یک پای بزرک یا یک ران بوقلمون کوچک همراه پلو و یک شیشه دوغ یا نوشابه با یک پرتغال ب 12.5 ریال میدادند. یک روز هم در هفته چلو مرغ داشتیم یک روز کباب برگ و یک روز هم کوبیده . دانشجو ها حداقل یک سوم غذا را بیرون میریختند. سالی هم چند بار شیشه های نوشابه را توی پنجره های سلف میکوبیدیم. اعتصاب شروع میشد. هر بد و بیراهی میخواستیم ب دانشگاه و رئیس دانشگا و بالاترین مثامات مملکت میگفتیم . بهانه این بود ک غذا خوب نیست. البته غذا ها خوب بود ما بهانه میگرفتیم. مهم این بود ک غذا ها دور ریخته می شد.
در پادگان ها نزدیک یک سوم غذا ها دور ریخته میشد در مهمانی ها اسراف می شد. آن وقت این بیچاره ها توی این وشت ها کوه ها و پرتگاه هاجان میکندند تاوشت و شیر و لبنیات تولید کنند. ده رقم استثمار می شدند. از ترس خان می لرزیدند. برای این که این مردم شریف را خام کنیم میگفتیم عشایر سلحشور مرزداران غیور. البته پایش پیش می آمد هم سلحشور بودند هم غیور و هم مدافع میهن. ولی بیچاره ها نمیتوانستند حق خودشان را از ما بگیرند. ن بیمه بودند ن اب لوله کشی داشتند ن برق ن پزشک ن معلم و ن سواد. کارشان سیر کردم شکم ما بودکار ما هم چاپیدن آن ها.ما خان را میچتپیدیم و خان آن ها را.
این حرف ها ضد نظام سرمایه داری و بانک داری است. آدم اگر ضد سرمایه و سرمایه دار و ضد نظام بانک ها چیزی بنویسد گرفتار عذاب می شود. در یک نظام سرمایه داری حرف ضد سرمایه از حرف ضد خدا خطرناک تر است.
باید از این جوانان انقلابی امروزی خیلی چیز ها یاد بگیریم. این بچه های انقلابی امروزی در سلف سرویس دانشگاه عدس پلو با گوشت میخورند . باید با ذره بین گوشت در بشقاب آن ها پیدا کرد. خدا را هم شکر میکنند دولت را سپاس گزار و پاسدارند. رئیس دانشگاه را حمایت میکنند. از این جوان ها بهتر در تاریخ ما نبوده است. قدر این جوانان را بدانید . تازه با این غذا اکتشاف و اختراع هم میکنند. شهریه دانشگاه شبانه هم می پردازند. پول کرایه اتوبوس داخل پردیس هم می پردازند.
ساعت از دو بعد از ظهر گذشته بود. هنوز امکان حرکت گله نبود. همه گرسنه بودیم. گوسفند ها هم گرسنه بودند ...
شازده حمام
محمد حسین پاپلی یزدی
 

MHO

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
688
امتیاز
6,766
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

آن طرف راه آب یک گل نرگس برفی،با سری شبیه قوری چینی دامنش را گرفت و کمی بالا اورد و دسته ی رقص کوچکشان را معرفی کرد.مامان همیشه تا گل را میدید،میگفت امسال هم سروکله شان پیدا شد.آسمان رنگ پرتغال بود.به دستانم ک به سفیدی مرمر بودند نگاه کردم و با خودم گفتم مُرده بودن شبیه زنِ توی آهنگ چه حسی دارد؟با خودت فکر میکنی چیزهای زیبای دنیا آخر سر خیلی هم خوب نیستند،نه؟میخواهم مرده بمانم.
فکر کردم احتمالا همچین حسی دارد.


شاگرد قصاب-پاتریک مک کیب
 
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
19,970
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

یک روز از سرِ بیکاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که “فقر بهتر است یا عطر؟”
قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود. چند نفری از بچه ها نوشتند “فقر”. از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند. نوشته بودند که “فقر خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می کند و او را بیدار نگه می دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می کند.” عادت کرده بودند مجیز فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.
فقط یکی از بچه ها نوشته بود “عطر”. انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود. نوشته بود “عطر حس های آدم را بیدار می کند که فقر آنها را خاموش کرده است”…!

رویای تبت | فریبا وفی
 

كي كي

کاربر فعال
ارسال‌ها
42
امتیاز
1,260
نام مرکز سمپاد
SMPD
شهر
krmn
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

هی...دلبستگی، دلبستگی به زندگانی! زندگانی چه بود؟ ای داد...آدمیزاد آدمیزاد شیر خام خورده! کاش خود می دانست که چیست،که کیست.من که ندانستم،ندانستم.فقط این را دانستم و می دانم که آدمیزاد فقط با آب و نان و هوا نیست که زنده است.این را دانستم و می دانم که آدم به آدم است که زنده است؛آدم به عشق آدم زنده است.

کلیدر , جلددهم
محمود دولت آبادی
 

shima.

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
1,207
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

وقتی کسی به خدا اعتقاد دارد معنایش آن است که خسته است، که دیگر نمی‌تواند به تنهایی پیش برود.

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد - اوریانا فالاچی
 

كي كي

کاربر فعال
ارسال‌ها
42
امتیاز
1,260
نام مرکز سمپاد
SMPD
شهر
krmn
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

حسين (ع) بيشتر از آب تشنه ي لبيك بود.افسوس كه به جاي افكارش ، زخم هاي تنش را نشانمان دادند و بزرگترين دردش را بي آبي ناميدند.

حسين وارث آدم
دكتر علي شريعتي
 
ارسال‌ها
515
امتیاز
2,434
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
بازم هیچی :'(
دانشگاه
علوم پزشکی شیراز_پردیس
رشته دانشگاه
داروسازی
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

به بوریناژ آمده بود که کلام خدا را به آنان تبلیغ کند،ولی چه سود که با این حقیقت روبه رو شده بود که دشمن ابدی معدنگران ،صاحبان معدن نبودند،بلکه خود پروردگار قادر مطلق بود.
سپس،ناگهان،به حقیقت آنچیزی پی برد که مدت ها پیش دریافته بود،همه ی این حرف ها درباره ی خدا بهانه ی کودکانه ای بیش نبود،دروغ های یاس آمیزی بودکه مرد درمانده ی وحشت زده ای در شب ابدی و ظلمانی و سرد به گوش خود نجوا کرده بود.مثل روز روشن بود که خدایی در کار نبود.

شور زندگی (ماجرای زندگی ونسان وان گوک نقاش هلندی)
نوشته:ایروینگ استون
ترجمه:محمدعلی اسلامی ندوشن
 

reza7

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
353
امتیاز
1,676
نام مرکز سمپاد
طباطبایی
شهر
Bonab
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

نه ذوق نه هنر نه شادی؛همه اش دزدی،کلاه برداری و روضه خوانی!
ما در حال تعفن و تجزیه هستیم...
******************************
اعتقاد و مذهب و این حرف ها همه دکان داریست.اما باید تقیه کرد چون در نظر عوام مهمه.
برای مردم اعتقاد لازمه،باید به آن ها پوزه بند زد وگرنه اجتماع یک لانه افعیست،هر کجا دست بگذاری می گزند.
باید مردم مطیع و معتقد به قضا و قدر باشند تا با اطمینان بشه از گرده آنها کار کشید.
تا موقعی که مردم سر به گریبان وحشت آن دنیا و شکیات و سهویات نباشند،دراین دنیا مطیع و منقاد نخواهند ماند.
آنوقت ماها نمیتوانیم به زندگی خودمان برسیم.
تا ترس و زجر و عقوبت دنیوی و اخروی در میان نباشه،گمان میکنید می آیند برای من و سرکار کار میکنند؟ این پنبه را از گوشتان دربیارید.


صادق هدایت/حاجی آقا
 

Special girl

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
469
امتیاز
8,982
نام مرکز سمپاد
FARZANEGAN
شهر
SHZ-JAH
سال فارغ التحصیلی
1397
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

هندی ها فیلی را برای فروش آورده بودند و در اتاقی تاریک گذاشته بودند چون اتاق تاریک بود هرکس به بدن فیل دست میزد و چیزی میگفت
یکی به خرطومش دست زد و گفت فیل مثل ناودان است دیگری به گوشش دست کشید و گفت فیل شبیه بادبزن است یونی به پایش دست زد و گفت فیل مثل ستون است نفر بعد به پشت فیل دست مالید و گفت فیل مثل تخت است کسانی که در تاریکی به بدن فیل دست میزدند هرکدام نامی روی او میگذاشتند اما اگر در دست هریک چراغی بود واقعیت را بهتر درمیافتند و دچار این برداشت های ناقص و مختلف نمی شدند.

کتاب فیل در خانه تاریک
برگرفته از حکایت مولانا
 
بالا