من ادم مومنی نیستم اما حقیقت این است که وقتی چیزی دارید که کمی عجیب است و شبیه هیچ چیز دیگری هم نیست،امیدوارید که شاید بتواند کاری بکند.
چیزی که همیشه برایم عجیب بوده است این است که اصولا اشک در برنامه خلقت پیش بینی شده است.یعنی ادم بناست که گریه کند.باید پیش بینی شده باشد.واقعا که هیچ سازنده محترمی اینکار را نمیکند.
"ممکن نیست،آدم کشیِ طبی مجازات شدیدی دارد".از حرفش خنده ام گرفته بود.خیلی دلم میخواست بدانم چه چیزی مجازات شدیدی ندارد.خصوصا وقتی چیزی نیست که مستوجب مجازات نباشد.
وقتی از خواب بیدار میشوم،اول به چیزی فکر نمیکنم و این طوری وقتِ خوشی را میگذرانم.
زندگی در پیش رو_رومن گاری
+خب،گزیده متن خیلی داشت ک ی سریاشو نوشتم اینجا و بقیش رو به خودتون میسپارم ک کتاب رو بخونین و بهشون برسین و عکس بگیرین،بنویسین و از خوندنشون لذت ببرین؛)
کلا لحن رومن گاری لحن سبک و بی قل و غشیه به نظرم مث هولدن کالفیلد اسلینجر میمونه!بچه گانه ب نوعی و باز هم پر از طنز تلخ!یعنی وقتی میخونید میخندین گاها ناخوداگاه ولی چیزی ک میخندین بهش شادی اور نیست!
زندگی پسر بچه ای به اسم محمد ک مسلمونه و مومو صداش میکنن و پیش یک پیرزن یهودی به اسم رزا خانم که از بچه های نامشروع نگهداری میکنه.و خب،زندگی رو از دید مومو میاد تشریح میکنه و اتفاقاتی میوفته(بله،همیشه همه جا اتفاقاتی میوفته،خ سر بسته گفتم چون نمیشه اسپویل کرد
)
از اتفاقات جالبی ک افتاد و کلا به ذهن من چسبید،این بود که سگی رو دزدید و بزرگش کرد و چون میدونست زندگی پیش رزا خانم برا سگه خ خوب نخاهد بود و به اصطلاح خوب تامین نمیشه و نمیتونه مواظبش باشه،اونو بخشید به کسی،و برای اینکار اول توان مالی کسی رو ک میخاست بهش ببخشه رو سنجید و پونصد فرانک ازش گرفت و پول رو انداخت تو چاه فاضلاب!اونم وقتی ک مواد غذاییشونو خ وقتا کش میرفتن!
و یک قسمت دیگه هم بود ک مربوط به اخر کتابه ک نمیشه گفت دیگه
خلاصه که بخونیدش،به شدت خوشم اومد و چندین روز کشش دادم خوندنشو چون نمیخواستم تموم بشه و خب،طبیعتا توصیه میشه؛)