آوای روح ( دلنوشته های ناقوس)

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع negar73
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

بابا ایوووووووووووووول!
کف کردم!
واقعا در عزض 2 سال تونستی اینجوری شعر بگی؟؟؟
واقعا نمیتونم حرفی بزنم!
ما که 3-4 ساله تو این کاریم به پای شما نرسیدیم!

سعی کن تنوع مضمون های شعریتو بیشتر کنی!
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

به نقل از .samin :
بابا ایوووووووووووووول!
کف کردم!
واقعا در عزض 2 سال تونستی اینجوری شعر بگی؟؟؟
واقعا نمیتونم حرفی بزنم!
ما که 3-4 ساله تو این کاریم به پای شما نرسیدیم!

سعی کن تنوع مضمون های شعریتو بیشتر کنی!

مرسی...اما باور کن هر کار میکنم مضمون دیگه ای نمی تونم شعر بگو...چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ~X(
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

کابوس روئین تن

قصيده من

چگونه سپيد شدي؟

وقتي وزن بيت هايت

بر سينه دفترم افتاده

وقتي اين كاغذ بخيل

جرأت حمل وا‍ژه هايت را ندارد

چه انتظار از قلم مست

كه چون رقاصه اي دوره گرد

مي تابد و مي نالد

و در انتهاي سطر خواستن

عربده مي كشد!

وقتي عدم

به حضور شانه به شانه تنهايي ام

غزل غزل ، موميايي شده

چه انتظار از استخواني مچاله

كه رخوت مفاصلش را

طفره مي رود.

و تو اي كابوس روئين تن !

فكر مي كني نديدمت؟

سپيده دمان

سوار بر اسبي چموش

در تقاطع نفرت و عشق

به انتظار بودي

تا بشنوي آهنگ تپش هاي قلب خورشيد را

كه وحشت زده

از بام افق مي گذشت

كابوس روئين تن

در جوار فسيل فانوس گداخته

كه حالا مهمان خاك است

نگاهت به حلقه كدام در آويخته؟

وقتي ذهن بيمارم را مرور مي كني

ميان برگهاي خشكيده خلوت من

پرهيز نكن

پيش آ

در تورم فاصله ها

مرزهاي نا معلوم آشوب را

داغ بر دل سايه هايي است

كه پنجره ها را قسمت كرده اند

چه تقسيم عادلانه اي:

نصف مال تو

نصف هم مال تو!



كابوس روئين تن

من از نجواهاي بي رد و نشان نمي هراسم

من سايه دار لحظه هاي مبهم پريشاني ام



بس است

بي خيال من شو!
_____________________________________________________-
از خودم نبود! ;D
ولی قشنگ بود.
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

:-w
اولش مینویسن مال خودشون نیس :-w :-"
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

راس میگه کف کردم :o

بعد :-L
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

به نقل از NegAr Am :
اینو ساعاتی پیش گفتم...
اهل ادب نظر یادتون نره..هر چند که همتون بی معرفتین :-(
__________________________________________________________

برگ ریزان دلم را که تماشا کردی
تب عشق دل بیمار، مداوا کردی
خواستم تا به ابد بهر شب من باشی
غم دل دیدی و تو وعده به فردا کردی
قلمم را به جز از نام تو آهنگی نیست
چه شدست کین همه تو روی به صحرا کردی
رفتی و این همه آوا چو صدای تو نبود
اشک من را به فراقت همه دریا کردی
آن نگاری که ز بهرش قلمت رنگی داشت
هیچ کس راز ندانست،تو رسوا کردی
بهر اغوش نگاهت دلکی غمکده بود
تو چه کردی نگهی پست به حوا کردی
چشمک هر شب یزدان به میان دل تو
تو ندیدی و دلت خوش به بدی ها کردی
گفتنی های دلم را به خدا پایان نیست
به نگاهت دل من خانه ی غم ها کردی
به امید شب وصلت به ابد خواهم گفت
دل من را تو ز عشقت دل لیلا کردی

اینو دوست میدارم... :x ;D

خیلی توووووووووووووپ شعر میگیا.... >:D<

خیلی قشنگ بود واقعا کیف کردم.... =D>

منم میخواممم!!! :-< :-s
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

هه هه منم سرکار بودم :))فک کردم خودت گفته بودی ;D
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

مرسی از همگی و ببخشید که سرکار رفتن عده ای ;D
نمی خواستم بیام...اما این سمپادیا می کشه آدمو...
میگما...انجمن مدیر نداره..آخی...اصرار نکنید اما بخواین مدیر میشما..... ;D
بیخیال..اینم از شعرای به نسبت جدید

این مناسبت داره...2مهر که به حساب ذروز تولدم هست گفتمش..اونایی که باید بفهمن میفهمن موضوع رو :( ;)

سالگرد

روزگار از پی هم در گذر و جام به دست
قلب من بیچاره به دست تو شکست
سالگرد سفر و روی مه ماه رسید
بند بند دل این دل ز دلت زود گسست
عشق را قلب چو بادت نفسی خواست و رفت
بهر عشقت به دلی پاک سه من خاک نشست
روزها بهر شبانگاه به سر شد اما
اشک هم چون نگهم دل به وصال تو نبست
سالگرد سفر از شهر دلم زود رسید
خواستم یاد کنم شیشه ی عمرت که شکست!​

_____________________________________________
این ماله قدیماست...کاغذش گم شده بود ;D

دلیلش چیست؟
این همه واژه
این طومار های بی پایان
دل نوشته ها
همه و. همه را به نامت زدم؟
گلدان زرد یادت
طاقچه ی دلم را زینت بود
اما چه شد...؟
که پژمرد گل هایش
من به همها زرد دلخوش کرده بودم
چه شد که رفتی
چرا گلها را پژمردی
تو که میدانستی میروی
پس چرا آمدی؟
می خواستی گلی نباشد
یا که من؟
آری
به هدف رسیده ای
اما
نه این که نیستم
هستم
اما در اتش دوری
شاید هم در آتش نفرت می سوزم
نمی دانم
اما هر چه هست حذر کن
"جلوتر نیا
خاکستر میشوی
اینجا دلم را سوزانده ای [nb]1[/nb]"
_____________________________
1:الهام با کمی تغییر
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

خیلی تشبیه و استعاره های جالبی به کار برده بودی . در کل قشنگ بود. موفق باشی ;)
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

به نقل از NegAr Am :
بیخیال..اینم از شعرای به نسبت جدید

این مناسبت داره...2مهر که به حساب ذروز تولدم هست گفتمش..اونایی که باید بفهمن میفهمن موضوع رو :( ;)

سالگرد

روزگار از پی هم در گذر و جام به دست
قلب من بیچاره به دست تو شکست
سالگرد سفر و روی مه ماه رسید
بند بند دل این دل ز دلت زود گسست
عشق را قلب چو بادت نفسی خواست و رفت
بهر عشقت به دلی پاک سه من خاک نشست
روزها بهر شبانگاه به سر شد اما
اشک هم چون نگهم دل به وصال تو نبست
سالگرد سفر از شهر دلم زود رسید
خواستم یاد کنم شیشه ی عمرت که شکست!​

اول که تولدت مبارک! بعدشم این شعرت خیلی قشنگ بود به دل من که نشست!
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

خودت که میخوندی بیشتر توش حس نهفته بود :-"

اولی خیلی خوب بود :)
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

منتظر ترانه ای با سبک حدودی هندسام باشید! ;D
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

خیلی قشنگ بود تبریک میگم
اگه بتونی ایشالا شعراتو زیادتر کنی میتونی یه کتابم چاپ کنی ;;)
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

به نقل از maAaAaAn :
خیلی قشنگ بود تبریک میگم
اگه بتونی ایشالا شعراتو زیادتر کنی میتونی یه کتابم چاپ کنی ;;)
مرسی واقعا.......فعلا اندر خم یه شعر خلاقانه که موضوعش سکرته واسه خوارزمی ام...دعا کنین نتیجه بده [-o<
___________________________________________________________________________________
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

اینم از ترانه من....
مثل همیشه...نظر و انقاد نشه فراموش


بگو من به تو چی گفتم که تو رفتی بی بهونه
عمریه نگام به راهت توی شبها نگرونه
خستگی ها رو گذاشتی توی کوله بار فردام
حالا من با کوهی از غم توی کوچه ها چه تنهام
دل من تو رو نمی خواد دیگه از زندگی سیره
یه روزی تو اوج غربت توی بی کسی می میره
یادمه روزی که رفتی گفتی چاره ای نداری
من از اول میدونستم کس دیگه ای رو داری
تو شبهای بی قراری که حسابی کم میارم
تو خیال خامم انگار گرمی دستاتو دارم
خیلی وقته که تو رفتی اما فکر تو باهامه
کاش میشد بگم هنوزم اسم تو روی لبامه
اما ای کاش و اگر چاره من نیست به خدا
دل من یه لحظه از دلت جدا نیست به خدا
دیگه هیچ حسی ندارم به روزای آخرم
حتی ارزومه مرگ بشه یه روز همسفرم
همه حرف دلم واست اینه تو این شبا
باشی و نباشی یادت نمیشه ازم جدا
خواستی برگردی بیا اما شاید من نباشم
این یه جور تلافیه شاید ولت کرده باشم
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

چه عجب :-"
عالیه ;)) ولی حیف...
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

قشنگ بود.
:(( :((
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

به نقل از spacegirl :
مرسی مادرجان...اما چرا اشک میریزی دخترییَم؟
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

شاعر این تاپیک چی شد؟ساقط؟
 
پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...

من اومدم............البته با یه شعر بعد از چندین ماه دست به قلم نبردن.


در اولین شب دلگیری از فراق
با یاد تو تمام تنم سرد می شود
از سردی نبودن قلب عاشقت
امشب تمام قلمم درد میشود
از غصه نبودن ما در کنار هم
طفل صغیر قصه ی شب مرد میشود
قانون زوجیت عشق من به تو
از این فراق پر از درد، فرد میشود
با من بیا که از ابتدای راه
تنهایی از من و تو طرد می شود
اما بدان که برگ برگ دفتر عشق
تا اندکی پس پاییز زرد میشود

__________________________________
یکی بگه چطور اسمه تاپیکو عوض کنم؟
 
Back
بالا