حافظ

  • شروع کننده موضوع sona
  • تاریخ شروع
  • شروع کننده موضوع
  • #1

sona

کاربر فعال
ارسال‌ها
67
امتیاز
80
فكر بلبل همه آنست كه گل شد يارش گل در انديشه كه چون عشوه كند در كارش
دلربائى همه آن نيست كه عاشق بكشند خواجه آنست كه باشد غم خدمتگارش
جاى آنست كه خون موج زند در دل لعل زين تغابن كه خزف مى شكند بازارش
بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه نبود اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش
اى كه در كوچه ء معشوقه ما مى گذرى بر حذر باش كه سر مى شكند ديوارش
آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست هر كجا هست خدايا به سلامت دارش
صحبت عافيتت گرچه خوش افتاد اى دل جانب عشق عزيزست فرو مگذارش
صوفى سرخوش ازين دست كه كج كرد كلاه به دو جام دگر آشفته شود دستارش​
دل حافظ كه به ديدار تو خوگر شده بود
ناز پرورد وصالست مجو آزارش
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

sona

کاربر فعال
ارسال‌ها
67
امتیاز
80
پاسخ : حافظ

خوب اين يه صفتي هستش كه به اشعار حافظ بنا به دلايلي نسبت داده مي شه!
شايد خارج از محدوده ي فكري ما باشه كه بفهميم واقعا" منظور شاعر چي بوده و درون مايه ي شعر چي هست.شايدم اكتفا به ظاهر كافي باشه.
ولي اگه ظاهر شعرو در نظر بگيريم به نظر من از هر مصراعش هزار تا حرف مي باره.
تك تك بيتاش تحسين بر انگيزن
........
 

mira

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
983
امتیاز
284
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
المپیاد نجوم
دانشگاه
دانشگاه تحصیلات تکمیلی در ع
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : حافظ

به نام یگانه استاد دانشگاه عشق
مستقیم می رم سر اصل مطلب: اینجا شعرای حافظ را می زارم، نظراتتون را بگین؛ اگر وقت کنم نقدشون هم می کنم.

شعر زیر از اشعاریست که خیلی با دل من سازگاری داره به حدی که با خوندنش گریم می گیره؛ و از لحاظ عرفانی هم معانی والایی داره. برای شروع این را می زارم:


اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد * نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد
اگر نه عقل به مستی، فرو کشد لنگر * چگونه کشتی از این ورطه ی بلا ببرد
فغان که با همه کس غیبانه باخت فلک * که کس نبود که دستی ازین دغا ببرد
گذار بر ظلمات است، خضر راهی کو * مباد کآتش محرومی ، آب ما ببرد
دل ضعیفم از آن می کشد به طرف چمن * که جان ز مرگ به بیماری صبا ببرد
طبیب عشق منم، باده ده که این معجون * فراغت آرد و اندیشه ی خطا ببرد
بسوخت حافظ و کس حال او به یار نگفت
مگر نسیم ، پیامی خدای را ببرد

 

clever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
512
امتیاز
59
نام مرکز سمپاد
Kerman's Farzanegan high school
شهر
Kerman
پاسخ : حافظ

عشقی پیدا شدو...

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شدو اتش به همه عالم زد
جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین اتش شد ازین غیرت و بر ادم زد
عقل می خواست کز ان شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد
مدعی خواست که اید به تماشاگه راز
دست غیب امدو بر سینه ی نامحرم زد
دیگران قرعه ی قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیده ی ما بود که هم بر غم زد
جان علوی هوس چاه ز نخدان تو داشت
دست در حلقه ی ان زلف خم اندر خم زد
حافظ ان روز طرب نامه ی عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب دل خرم زد...

به نظرم خیلی شعرش خوشکله...
 

mira

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
983
امتیاز
284
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
المپیاد نجوم
دانشگاه
دانشگاه تحصیلات تکمیلی در ع
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : حافظ

به نقل از clever :
عشقی پیدا شدو...

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شدو اتش به همه عالم زد
جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین اتش شد ازین غیرت و بر ادم زد
عقل می خواست کز ان شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد
مدعی خواست که اید به تماشاگه راز
دست غیب امدو بر سینه ی نامحرم زد
دیگران قرعه ی قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیده ی ما بود که هم بر غم زد
جان علوی هوس چاه ز نخدان تو داشت
دست در حلقه ی ان زلف خم اندر خم زد
حافظ ان روز طرب نامه ی عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب دل خرم زد...

به نظرم خیلی شعرش خوشکله...
این شعر که واقعا ملسه؛ می بینین چه زیبا خلقت انسان را به تصویر می کشه؟
یه+ دادم


شعر جدید: این شعر که سرشار از مضامین عرفانی و نصیحت های جان نیوش است، یه زمانی هم امضای من بوده.

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
***
وفا کنیم و ملامت کشییم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
***
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟
بخواست جام می و گفت: عیب پوشیدن
***
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست؟
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
***
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
***
به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه
کشش چو نبود از آن سو، چه سود کوشیدن؟
***
عنان به میکده خواهیم تاخت زین مجلس،
که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن
***
ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب
که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن
***
مبوس جز لب ساقیّ و جام می حافظ
که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن
 

clever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
512
امتیاز
59
نام مرکز سمپاد
Kerman's Farzanegan high school
شهر
Kerman
پاسخ : حافظ

یا حق...

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی ان درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیارو چه مست
همه جا خانه ی عشقست چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سرو خشت
نا امیدم مکن از سابقه ی لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوبست و که زشت
نه من از پرده ی تقوی بدر افتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر بکف اری جامی
یکسر از کوی خرابات برندت به بهشت

معنی این شعرو هم خیلی دوست دارم....این شعر این روزا خیلی جای خوندنش هست...
 

persianboy1373

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
472
امتیاز
1,313
نام مرکز سمپاد
دبیرستان شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1391
دانشگاه
دانشگاه تهران - دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی
رشته دانشگاه
مهندسی نقشه برداری- سیستم های اطلاعات مکانی GIS
پاسخ : حافظ

این شعر جزو رو کم کنی ترین شعراییه که تا حالا خوندم...فقط به نحوه ی به کار بردن لغاتی که املاشون یکیه ولی در معانی مختلفی به کار میرن دقت کنین... (;
سمن بويان غبار غم چو بنشينند بنشانند



سمن بويان غبار غم چو بنشينند بنشانند
پری رويان قرار از دل چو بستيزند بستانند
به فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند
ز زلف عنبرين جان‌ها چو بگشايند بفشانند
به عمری يک نفس با ما چو بنشينند برخيزند
نهال شوق در خاطر چو برخيزند بنشانند
سرشک گوشه گيران را چو دريابند در يابند
رخ مهر از سحرخيزان نگردانند اگر دانند
ز چشمم لعل رمانی چو می‌خندند می‌بارند
ز رويم راز پنهانی چو می‌بينند می‌خوانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبير درمانند در مانند
چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند
بدين درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند
در اين حضرت چو مشتاقان نياز آرند ناز آرند
که با اين درد اگر دربند درمانند درمانند
 

Lorca

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,015
امتیاز
6,847
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
زیست‌شناسی سلولی و مولکولی
پاسخ : حافظ

واقعا این شعر آخر بی نظیر بود...
هر کدوم از شعرای حافظ به نوعی شگفت انگیزه؛ اما اونایی که بیشتر دوست دارم اینا هستن:

برنیامــــد از تـمنای لـبت کــــامــم هـنوز ×× بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز
روز اول رفت دینم در سر زلفین تو ×× تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز
ساقیا یک جرعه​ای زان آب آتشگون که من ×× در میان پختگان عشق او خامم هنوز
از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک ختن ×× می​زند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز
پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب ×× می​رود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز
نام من رفته​ست روزی بر لب جانان به سهو ×× اهل دل را بوی جان می​آید از نامم هنوز
در ازل داده​ست ما را ساقی لعل لبت ×× جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان ×× جان به غم​هایش سپردم نیست آرامم هنوز
در قلم آورد حافظ قصه لعل لبش ×× آب حیوان می​رود هر دم ز اقلامم هنوز

---

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد ×× چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت ×× آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت ز بی​مهری یار ×× طالع بی​شفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر ×× وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
ساقیا جام می​ام ده که نگارنده غیب ×× نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
آن که پرنقش زد این دایره مینایی ×× کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت ×× یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
 

mira

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
983
امتیاز
284
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
المپیاد نجوم
دانشگاه
دانشگاه تحصیلات تکمیلی در ع
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : حافظ

درود

بالا بلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصه زهد دراز من
***
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده ی معشوقه باز من؟
***
می ترسم از خرابی ایمان که می برد
محراب ابروی تو حضور نماز من
***
گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق
غمّاز بود اشک و عیان کرد راز من
***
مست است یار و یاد حریفان نمی کند
ذکرش به خیر ساقش مس کین نواز من
***
یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
گردد شمامه ی کرمش کارساز من
***
نقشی بر آب می زنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
***
بر خود چو شمع، خنده زنان گریه می کنم
تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من
***
زاهد چو از نماز تو کاری نمی رود
هم مستی شبانه و راز و نیاز من
***
حافظ ز گریه سوخت، بگو حالش ای صبا
با شاه دوست پرور دشمن گداز من
 

clever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
512
امتیاز
59
نام مرکز سمپاد
Kerman's Farzanegan high school
شهر
Kerman
پاسخ : حافظ

امشب شعر های حافظ و مولوی منو توی مشاعره ی شب یلدا اول کرد....
 

clever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
512
امتیاز
59
نام مرکز سمپاد
Kerman's Farzanegan high school
شهر
Kerman
پاسخ : حافظ

به نام خدا...

ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوه ی شیرین شکرخای تو خوش

همچو گلبرگ تری هست وجود تو لطیف
همچو سروچمن خلد سراپای تو خوش

شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح
چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش

هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش

در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش

شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری
میکند درد مرا از رخ زیبای تو خوش

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطرست
میرود حافظ بیدل بتولای تو خوش
***************
این شعر رو خیلی دوست دارم...نمیدونم چرا...
 

cactus

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
404
امتیاز
167
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1(مشهد)
شهر
مشهد
دانشگاه
رشت
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : حافظ

چل سال بيش رفت که من لاف مي زنم کز چاکران پير مغان کمترين منم
هرگز به يمن عاطفت پير مى فروش ساغر تهى نشد ز مى صاف روشنم
از جاه عشق و دولت رندان پاکباز پيوسته صدر مصطبه ها بود مسکنم
در شان من به دردکشى ظن بد مبر کلوده گشت جامه ولى پاکدامنم
شهباز دست پادشهم اين چه حالت است کز ياد برده اند هواى نشيمنم
حيف است بلبلى چو من اکنون در اين قفس با اين لسان عذب که خامش چو سوسنم
آب و هواى فارس عجب سفله پرور است کو همرهى که خيمه از اين خاک برکنم
حافظ به زير خرقه قدح تا به کى کشى در بزم خواجه پرده ز کارت برافکنم
تورانشه خجسته که در من يزيد فضل شد منت مواهب او طوق گردنم
 

mira

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
983
امتیاز
284
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
المپیاد نجوم
دانشگاه
دانشگاه تحصیلات تکمیلی در ع
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : حافظ

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
وان چه خود داشت، ز بیگانه تمنّا می کرد
***
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
***
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تایید نظر حلّ معما می کرد
***
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد
***
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد
***
بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد
***
این همه شعبده خویش که می‌کرد این جا
سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد
***
گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد
***
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد
***
فتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد
 

nasher

کاربر فعال
ارسال‌ها
54
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
مدال المپیاد
نانو تکنولوژی-مسابقات علمی
دانشگاه
اوکراین، آلمان یا ...
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : حافظ

حافظ
(شمس الدین محمد بن محمد)
اصلیت:اصفهان-کازرون
تولد حدود ۷۲۷
شیراز
مرگ ۷۹۲
شیراز
زمینه فعالیت شعر ،فلسفه ،عرفان


خواجه شمس الدین محمد بن محمد حافظ (حدود ۷۲۷ - ۷۹۲ هجری قمری)، شاعر بزرگ سده هشتم ایران و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند.

حافظ یعنی نگه دارنده و به کسی گفته می‌شود که بتواند قرآن را از حفظ بخواند.


عشق حافظ
حافظ درباره عشق الهی که موضوع غزلهای عرفانی اوست، صحبت می­کند. در مورد عشق انسانی هم وقتی از معشوقان جسمانی و مادی صحبت می­کند، خاطر نشان می­کند که عشق وی همچون امری است که به یک سابقه ازلی ارتباط دارد. در غزلهای عرفانی حافظ، عشق مجازی همچون پرده­ای به نظر می­آید که عشق الهی در ورای آن پنهان است.

درد عشقی کشیده‌­ام که مپرس / زهر هجری کشیده­‌ام که مپرس

گشته­‌ام در جهان و آخر کار / دلبری برگزیده­‌ام که مپرس

دیوان حافظ
دیوان حافظ که مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چندین قطعه و تعدادی رباعی است، تا کنون بیش از چهارصد بار به اشکال و شیوه‌های گوناگون، به زبان فارسی و دیگر زبان‌های جهان به‌چاپ رسیده است. شاید تعداد نسخه‌های خطّی ساده یا تذهیب شدهٔ آن در کتابخانه‌های ایران، افغانستان، هند، پاکستان، ترکیه و حتی کشورهای غربی از هر دیوان فارسی دیگری بیشتر باشد.[۲]

زندگی‌نامه
اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاء الدین نام داشته و در دوره سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده است.مادرش نیز همانند مادر سعدی اهل کازرون بوده است. شمس الدین از دوران طفولیت به مکتب و مدرسه روی آوردو آموخت سپری نمودن علوم و معلومات معمول زمان خویش به محضر علما و فضلای زادگاهش شتافت و از این بزرگان بویژه قوام الدین عبدالله بهره‌ها گرفت.

در بارهٔ سال دقیق تولد او بین مورخین و حافظ‌شناسان اختلاف نظر وجود دارد. دکتر ذبیح الله صفا ولادت او را در ۷۲۷ ه‍. ق [۳] و دکتر قاسم غنی آن را در ۷۱۷ [۴] می‌دانند. برخی دیگر از محققین همانند علامه دهخدا بر اساس قطعه‌ای از حافظ ولادت او را قبل از این سال‌ها و حدود ۷۱۰ ه‍. ق تخمین می‌زنند.[۵] آنچه مسلم است ولادت او در اوایل قرن هشتم هجری و بعد از ۷۱۰ واقع شده و به گمان غالب بین ۷۲۰ تا ۷۲۹ ه‍. ق روی داده‌است.

در مورد سال درگذشت او اختلاف کمتری بین مورخین دیده می‌شود و به نظر اغلب آنان ۷۹۲ ه‍. ق است. از جمله در کتاب مجمل فصیحی نوشته فصیح خوافی (متولد ۷۷۷ ه‍. ق) که معاصر حافظ بوده و همچنین نفحات الانس تالیف جامی (متولد ۸۱۷ ه‍. ق) به صراحت این تاریخ به‌عنوان سال وفات خواجه قید شده‌است. محل تولد او شیراز بوده و در همان شهر نیز روی بر نقاب خاک کشیده است.

نزدیک به یک قرن پیش از تولّد او (یعنی در سال ۶۳۸ ه‍. ق - ۱۲۴۰ م) محی‌الدّین عربی دیده از جهان فروبسته بود، و ۵۰ سال قبل از آن (یعنی در سال ۶۷۲ ه‍. ق - ۱۲۷۳ م) مولانا جلال‌الدّین محمد بلخی درگذشته بود.

بعد از مرگ پدرش، برادرانش که هر کدام بزرگتر از او بودند، به سویی روانه شدند و شمس الدین با مادرش در شیراز ماند و روزگار آنها در تهیدستی می­گذشت.

همین که به سن جوانی رسید، در نانوایی به خمیرگیری مشغول شد، تا آنکه عشق به تحصیل کمالات او را به مکتب خانه کشاند. تحصیل علوم و کمالات را در زادگاه خود کسب کرد و مجالس درس علماء و فضلای بزرگ شهر خود را درک نمود. او قرآن کریم را از حفظ کرده بود و بنابر تصریح صاحبان نظر، تخلص حافظ نیز از همین امر نشأت گرفته است.

حافظ در سن 38 سالگی همسر خویش را از دست داد. و پس از او بار دیگر زمانه نامهربانی خود را به او نمایان ساخت و این بار فرزندش را از او گرفت.[۶]

درباره نحوه زندگی حافظ هیچ اطلاع دقیقی در دست نیست. حتی به مقدار یک خط منبعی که هم عصر او باشد و خاطره‌ای از حافظ نقل کرده باشد وجود ندارد. اولین شرح‌حال‌های مکتوب در مورد حافظ مربوط به بیش از ۱۰۰ سال پس از وفات اوست. تمام شرح‌حال‌هایی که در حال حاضر در مورد حافظ نوشته می‌شود بر اساس برداشت شخصی نویسنده از اشعار او و برخی نشانه‌های تاریخی است که به‌طور مستقیم ربطی به حافظ ندارد. مانند شرح‌حال شاهان هم‌عصر حافظ و یا احوال عمومی شهر شیراز در آن روزگار.

حافظ و اسلام
دلبر حافظ معصوم است که همه عالم نسبت به پارسایی، عفاف و عصمت او اذعان دارند. در این راستا حافظ از میان اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به محبوب عصر خود، یعنی حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ نظر داشته است. البته حافظ درباره حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ غزل گفته است نه قصیده، ولی سخن در اینجاست که تقریباً کمتر غزلی است که بیتی یا ابیاتی از آن مناسب با وصف حال امام غائب از انظار نباشد. سرانجام با آتش شعله ور عشق محبوب دو عالم، به دیدار حضرت حق شتافته است. حافظ نام حضرت را صریحاً در اشعارش برده و از ظهور او و نابودی «دجال»؛ مظهر ریا و تزویر و بدی و پلیدی سخن گفته است.[۷]

کجاست صوفي «دجال» فعل ملحد شکل / بگو بسوز که «مهدي» دين پناه رسيد [۸]

گرچه شيرين دهنان پادشاهند ولي / «او سليمان» زمانست که خاتم با اوست [۹]

مژده ­اي دل که «مسيحا» نفسي مي­آيد / که از انفاس خوشش بوي کسي مي­آيد

ز روان بخشي «عيسي» نزنم پيش تو دم / زانکه در روح فزايي چو لبت ماهر نيست [۱۰]

«يوسف» گم گشته باز آيد به کنعان غم مخور / کلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور [۱۱]

حافظ مکن انديشه که آن «يوسف» مه روي / باز آيد و از کلبه احزان به در آيي [۱۲]

گفتند خلايق که تويي «يوسف ثاني» / چون نيک بديدم به حقيقت برسيدم [۱۳]

از دست غيبت تو شکايت نمي­کنم / تا نيست غيبتي نبود لذت حضور [۱۴]

علاقه به شیراز
علاقه ودید حافظ به شیراز از منظر دیوان او و غزلیاتش بخوبی مشهود است و این اشارات با رویدادهای تاریخی زمان حافظ تطابق دارد. بنابراین در دیوان حافظ اگر غزلی شیوا و دلپسند خوانده می شود یقین در خلال ابیات آن رمزآسا و یا آشکارا واقعه ای در روانش و در اندیشه اش سیر می کند. چراکه حافظ را نباید یک شاعر ساده اندیش و مبالغه گو به شمار آورد. زیرا وی پیش از اینکه حتی شاعر باشد به مسایل دینی و فلسفی و عرفانی کاملاً آشنایی داشته و بینش وی در منتهای دریافت تأملات و دقایق اجتماعی است. لذا دید و دلبستگی حافظ به شیراز از دو منظر قابل بررسی است: یکی مطابقت سروده هایش با رخدادهای جامعه که گاهی بر وفق مراد وی است و دیگر طبیعت متنوع و چهارفصل شیراز در آن برهه از زندگی حافظ.

حافظ بعد از تحصیلات و کنجکاوی اش در فراگیری علوم زمان به عنفوان جوانی می رسد. شهر شیراز به یمین دولت شیخ ابواسحق اینجو حکمران فارس از امنیت و آرامش کاملی برخوردار بود و مردم از جمله شاعر جوان ما با کمال آسایش و راحتی روزگار می گذرانیدند. اماکن خیر در شهر،مساجد، مدارس و خانقاهها و املاک فراوانی که برآنها وقف کرده بودند بوفور یافت می شد. شیخ ابواسحق پادشاهی آزادی خواه بود که مردم را در آزادیهای احتماعی مخیر می داشت. شیراز در یک زمینی هموار بنا شده بود که دور شهر بارویی از زمان آل بویه برجا مانده بود. بدین ترتیب حافظ جوان نیز در این جامعه آزاد بو اسحاقی با شعف و مصلحت جویی زندگی می کرد و مسایل سیاسی زمان را به دقت زیر نظر داشت. شیراز که به گفته ابن بطوطه بهشت روی زمین بشمار می آمد و از هر سو طرب و شادمانی بر آن بارز، در این روز ها شاهدجنب و جوش حافظ جوان بود که هم از ثروت بهره داشت و هم از دانش. او از حافظان قرآن بود و در همین زمان قاریان در شهر بودند که به آواز خوش قرآن می خواندند.[۱۵]

با یورش محمدمبارزالدین حکمران کرمان ویزد به شهر شیراز سلطنت ابو اسحاق در هم پیچیده شد و این واقعه در شعر حافظ بازتابی تأسف انگیز دارد.

راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی / خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود

دیدی آن قهقه کبک خرامان حافظ / که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود

دوران بعد از بواسحاق زمان استبداد مبارزالدین بود که اشعاری حاکی از خشم شاعر را به دنبال دارد. اوپادشاهی تندخو و ستمکار و متعصب بود بطوریکه حافظ اغلب او را «محتسب» می نامد و از اینکه آزادی و امنیت مردم را ضایع کرده حافظ در اندیشه آزاردادن اوست. ازاین جهت برخلاف عقیده محتسب به سرودن اشعاری تند به الفاظی از (می- میخانه- باده- مغ) می پردازد.

دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم / خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود

اگرچه باده فرحبخش و باد گلبیزست / به بانگ چنگ مخور باده که محتسب تیزست

محتسب داند که حافظ عاشق است / وآصف ملک سلیمان نیز هم

حافظ ستم بر همشهریان را برنمی تافت و رندانه در احقاق حق مردم تلاش می کرد تا اینکه شاه شجاع پدر ریاکارش را کور کرد و خود به جای او نشست و حافظ نیز چنین بشارتی را به شیرازیها می دهد که :

ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند / وز وی جهان برست و بت میگسار هم

دوران حکومت شاه شجاع دوباره آزادی و شادمانی مردم را به دنبال داشت و حافظ نیز به مراد دیرینه خود رسید که :

سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش / که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش

نکته دوم راجع به علاقه ودید حافظ به شیراز چنانکه گذشت طبیعت سرسبز و مناظر بدیع و باغات دلگشای شیراز بود. بهار شیراز و عطر دل انگبزبهار نارنج آن لطف خاصی داشت و درختان سرو که باغها را پوشانده بودند و انواع میوه هاکه در خاک شیراز پرورش می یافت دل از بیننده می ربود. گردشگاههای فروان که از زمان سعدی نیز باقی مانده بود مردم را به طرف خود می کشانید.

تنها حافظ نبود که «نسیم خاک مصلی و آب رکناباد» او را اجازه سیروسفر نمی داد. در بین تفرجگاههای شهر یکی «تکیه سعدی» نزدیک سرچشمه رکناباد در تنگ الله اکبر و دیگر باغ و زاویه سعدی. از نگاه حافظ

شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم / عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است

فرق است از آب خضر که ظلمات جای اوست / تا آب ما که منبعش الله اکبر است

شاعر آرمان طلب شیراز با نگاه تیزبین خود به بهار باصفای شهرش «نسیم روضه» شیراز را بدرقه راه مسافران می کند.

دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس / نسیم روضه شیراز پیک راهت بس

شاعر رند شیراز بر خلاف سعدی بزگوار دل از شیراز بر نکند و به سفر طولانی نپرداخت و یا اگر به سفری رفت یقین طولانی نبوده است.بلکه عمر خود را در شیراز که از صفا و زیبایی آن شهر و همچنین گلگشت مصلی و آب رکناباد خوشدل بود ،صرف نمود .زیبایی طبیعت و روانی طبع شاعر نگرش عمیق او را در محیط پیرامون خود عجین کرده بود. لذا با نگاهی دقیق به مجموع عغیب‌گویی نکرده، ولی از آن‌جا که به ژرفی و با پرمعنایی زیسته است و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعلیم گرفته، کار بزرگ هنری او آینه‌دار طلعت و طینت فارسی‌زبانان گردیده است.

مرا تا عشق تعلیم سخن کرد حدیثم نکتهٔ هر محفلی بود
مگو دیگر که حافظ نکته‌دان‌ست که ما دیدیم و محکم جاهلی بود

ویژگی های شعر حافظ
۱- رمز پردازی و حضور سمبولیسم غنی

رمز پردازی و حضور سمبولیسم شعر حافظ را خانه راز کرده است و بدان وجوه گوناگون بخشیده است. شعر وی بیش از هر چیز به آینه ای می ماند که صورت مخاطبانش را در خود می نمایاند، و این موضوع به دلیل حضور سرشار نمادها و سمبول هایی است که حافظ در اشعارش آفریده است و یا به سمبولهای موجود در سنت شعر فارسی روحی حافظانه دمیده است. چنان که در بیت زیر "شب تاریک" و "گرداب هایل" و . . . را می توان به وجوه گوناگون عرفانی، اجتماعی و شخصی تفسیر و تأویل کرد: شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها

۲-رعایت دقیق و ظریف تناسبات هنری در فضای کلی ادبیات

این تناسبات که در لفظ قدما (البته در معنایی محدودتر) "مراعات النظیر" نامیده می شد، در شعر حافظ از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.

به روابط حاکم بر اجزاء این ادبیات دقت کنید:

ز شوق نرگس مست بلش شاعر نازک طبع را به گریه و زاری می کشاند.

نماز شام غریبان چو گریه آغازم / به مویه های غریبانه قصه پردازم

به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار / که از جهان ره و رسم سفر بر اندازم

من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب / مهیمنا برفیقان خود رسان بازم

هوای منزل یار آب زندگانی ماست / صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم

همچنین حافظ شاید همراه با وزیران و بزرگان یزد یکبار به اصفهان مسافرت کرده باشد . اما باز غم غرابت از شیراز او را آسوده نمی گذارد و می سراید:

گرچه صد رود است از چشمم روان / زنده رود و باغ کاران یاد باد

و در مقام مقایسه نیز شیراز را بر شهر اصفهان رجحان می دهد.

اگر چه زنده رود آب حیات است / ولی شیراز ما از اصفهان به

وقتی در یورش تیمور لنگ که دو سه سال پایان عمر حافظ رخ داد با آهنگی که نشان از اخلاق و علاقه اش به شیراز از آن آشکار است از لطف «حق » کمک می گیرد که حق نگذارد با سقوط شیراز « چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی » بیفتد.

به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند / چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی

او به شیراز عشق می ورزد و در غزلی دعایی می فرماید[۱۹]:

خوشا شیراز ووضع بی مثالش / خداوندا نگه دار از زوالش

ز رکناباد ما صد لوحش الله / که عمر خضر می بخشد زلالش

میان جعفرآباد و مصلی / عبیر آمیز می آید شمالش

به شیراز آی و فیض روح قدسی / بخواه از مردم صاحب کمالش

زبان و هنر شعری
همچون همهٔ هنرهای راستین، شعر حافظ پرعمق، چندوجهی، تعبیرپذیر، و تبیین‌جوی است. او هیچ‌گاه ادعای کشف و غیب‌گویی نکرده، ولی از آن‌جا که به ژرفی و با پرمعنایی زیسته است و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعلیم گرفته، کار بزرگ هنری او آینه‌دار طلعت [۲۰] و طینت فارسی‌زبانان گردیده است.[۲۱]

مرا تا عشق تعلیم سخن کرد حدیثم نکتهٔ هر محفلی بود
مگو دیگر که حافظ نکته‌دان‌ست که ما دیدیم و محکم جاهلی بود

ویژگی های شعر حافظ
۱- رمز پردازی و حضور سمبولیسم غنی

رمز پردازی و حضور سمبولیسم شعر حافظ را خانه راز کرده است و بدان وجوه گوناگون بخشیده است. شعر وی بیش از هر چیز به آینه ای می ماند که صورت مخاطبانش را در خود می نمایاند، و این موضوع به دلی بیان ناگفته ها در عین ظرافت و گزندگی پرداخته و نوش و نیش را در کنار هم گرد آورده است. پادشاه و محتسب و زاهد ریاکار، و حتی خود شاعر در آماج طعن و طنز شعرهای او هستند:

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد که می حرام، ولی به ز مال او قافست

باده با محتسب شهر ننوشی زنهار بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد

۵- ایهام و ابهام

شعر حافظ، شعر ایهام و ابهام است، ابهام شعر حافظ لذت بخش و رازناک است. نقش موثر ایهام در شعر حافظ را می توان از چند نظر تفسیر کرد: اول، آن که حافظ به اقتضای هنرمندی و شاعریش می کوشیده است تا شعر خود را به ناب ترین حالت ممکن صورت بخشد و از آنجا که ابها�ند بالایی چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم شدم فسانه به سرگشتگی که ابروی دوست کشیده در خم چوگان خویش، چون گویم

۳-لحن مناسب و شور افکن شاعر در آغاز شعرها

ادبیات شروع هر غزل قابل تأمل و درنگ است. به اقتضای موضوع و مضمون، شاعر بزرگ لحنی خاص را برای شروع غزلهای خود در نظر می گیرد، این لحنها گاه حماسی و شورآفرین است و گاه رندانه و طنزآمیز و زمانی نیز حسرتبار و اندوهگین.

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

من و انکار شراب این چه حکابت باشد غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش باید برون کشید از این ورطه رخت خویش

۴- طنز

زبان رندانه شعر حافظ به طنز تکیه کرده است. طنز ظرفیت بیانی شعر او را تا سر حد امکان گسترش داده و بدان شور و حیاتی عمیق بخشیده است. حافظ به مدد طنز، به بیان ناگفته ها در عین ظرافت و گزندگی پرداخته و نوش و نیش را در کنار هم گرد آورده است. پادشاه و محتسب و زاهد ریاکار، و حتی خود شاعر در آماج طعن و طنز شعرهای او هستند:

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد که می حرام، ولی به ز مال او قافست

باده با محتسب شهر ننوشی زنهار بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد

۵- ایهام و ابهام

شعر حافظ، شعر ایهام و ابهام است، ابهام شعر حافظ لذت بخش و رازناک است. نقش موثر ایهام در شعر حافظ را می توان از چند نظر تفسیر کرد: اول، آن که حافظ به اقتضای هنرمندی و شاعریش می کوشیده است تا شعر خود را به ناب ترین حالت ممکن صورت بخشد و از آنجا که ابهام جزء لاینفک شعر ناب محسوب می شود، حافظ از بیشترین سود و بهره را از آن برده است. دوم آن که زمان پرفتنه حافظ، از ظاهر معترض زبانی خاص طلب می کرد؛ زبانی که قابل تفسیر به مواضع مختلف باشد و شاعر با رویکردی که به ایهام و سمبول و طنز داشت، توانست چنین زبان شگفت انگیزی را ابداع کند؛ زبانی که هم قابلیت بیان ناگفته ها را داشت و هم سراینده اش را از فتنه های زمان در امان می داشت.

سوم آن که در سنن عرفانی آشکار کردن اسرار ناپسند شمرده می شود و شاعر و عارف متفکر، مجبور به آموختن زبان رمز است و راز آموزی عارفانه زبانی خاص دارد. از آن جا که حافظ شاعری با تعلقات عمیق عرفانی است، بی ربط نیست که از ایهام به عالیترین شکلش بهره بگیرد:

دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر گفتا غلطی خواجه، در این عهد وفا نیست

ایهام در کلمه "عهد" به معنای "زمانه" و "پیمان" دل دادمش به مژده و خجلت همی برم زبن نقد قلب خویش که کردم نثار دوست

ایهام در ترکیب "نقد قلب" به معنای "نقد دل" و "سکه قلابی"

عمرتان باد و مرادهای ساقیان بزم جم گر چه جام ما نشد پر می به دوران شما

ایهام در کلمه "دوران" به معنای "عهد و دوره" و "دورگردانی ساغر"

تفکر حافظ عمیق و زنده پویا و ریشه دار و در خروشی حماسی است. شعر حافظ بیت الغزل معرفت است.

غزلیات

غزلی از حافظ با خطاطی دیجیتال: اگر بر جای من غیری گزیند دوست، حاکم اوست. حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم.حافظ را چیره‌دست‌ترین غزل سرای زبان فارسی دانسته‌اند.موضوع غزل وصف معشوق، می، و مغازله است و غزل‌سرایی را باید هنری دانست ادبی، که درخور سرود و غنا و ترانه‌پردازی است.

با آن‌که حافظ غزل عارفانهٔ مولانا و غزل عاشقانهٔ سعدی را پیوند زده، نوآوری اصلی او در تک بیت‌های درخشان، مستقل، و خوش‌مضمون فراوانی است که سروده است. استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سوره‌های قرآن تأثیر گرفته‌است، که آن را انقلابی در آفرینش اینگونه شعر دانسته‌اند.[۲۳]

ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ به قرآنی که اندر سینه داری

نمونه‌ای از اشعار
پیش از اینت بیش از این اندیشهٔ عشّاق بود مهرورزی تو با ما شهرهٔ آفاق بود
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین‌لبان بحث سرّ عشق و ذکر حلقهٔ عشّاق بود
پیش ازین کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حسن مهرویان مجلس گرچه دل می‌برد و دین بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

رباعیات
چندین رباعی به حافظ نسبت داده شده که هر چند از ارزش ادبی والایی، هم‌سنگ عزل‌های او برخوردار نیستند اما در انتساب برخی از آن‌ها تردید زیادی وجود ندارد. در تصحیح خانلری از دیوان حافظ تعدادی از این رباعیات آورده شده که ده رباعی در چند نسخهٔ مورد مطالعه او بوده‌اند و بقیه فقط در یک نسخه ثبت بوده‌است. دکتر پرویز ناتل خانلری در باره رباعیات حافظ می‌نویسد: «هیچ یک از رباعیات منسوب به حافظ چه در لفظ و چه در معنی، ارزش و اعتبار چندانی ندارد و بر قدر و شأن این غزلسرا نمی‌افزاید.»[۲۴]

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست تا درنگرد که بی تو چون خواهم خفت[۲۵]
هر دوست که دم زد از وفا دشمن شد هر پاک روی که بود تردامن شد
گویند شب آبستن غیب است عجب چون مرد ندید از که آبستن شد[۲۶]

حافظ و پیشینیان
یکی از باب‌های عمده در حافظ‌شناسی مطالعهٔ کمی و کیفی میزان، گستره، مدل، و ابعاد تأثیر پیشینیان و هم‌عصران بر هنر و سخن اوست. این نوع پژوهش را از دو دیدگاه عمده دنبال کرده‌اند: یکی از منظر استقلال، یگانگی، بی‌نظیری، و منحصربه‌فرد بودن حافظ، و اینکه در چه مواردی او اینگونه است. دوّم از دیدگاه تشابهات و همانندی‌های آشکار و نهانی که مابین اشعار حافظ و دیگران وجود دارد.

از نظر یکتا بودن، هر چند حافظ قالب‌های شعری استادان پیش از خود و شاعران معاصرش همچون خاقانی، نظامی، سنایی، عطار، مولوی، عراقی، سعدی، امیر خسرو، خواجوی کرمانی و سلمایی دارد

همین ویژگی کم‌مانند، و نیز عالَم‌گیری و رواج بی‌مانند شعر اوست، که از دیرباز شرح‌نویسان زیادی را برآن داشته تا بر دیوان اشعار حافظ شرح بنویسند. بیشتر شارحان حافظ از دو قلمرو بزرگ زبان و ادبیّات فارسی، یعنی شبه قارّهٔ هند و امپراتوری عثمانی، به صورت زیر برخاسته‌اند.

شارحان ترک
۱. سودی بسنوی (درگذشت: ۱۰۰۰ ه‍.ق)، نویسندهٔ شرح چهار جلدی بر دیوان حافظ
۲. سروری (درگذشت: ۹۶۹ ه‍.ق)
۳. شمعی (درگذشت: ۱۰۰۰ ه‍.ق)
۴. سید محمد قونیوی متخلص به وهبی (درگذشت: ۇ‌چشم می‌خورد.[۲۷]
تأثیر حافظ بر شعر دوره‌های بعد
تبحر حافظ در سرودن غزل بوده و با ترکیب اسلوب و شیوه شعرای پیشین خود سبکی را بنیان نهاده که اگر چه پیرو سبک عراقی است اما با تمایز ویژه به نام خود او شهرت دارد. برخی از حافظ‌پژوهان شعر او را پایه‌گذار سبک هندی می‌دانند که ویژگی اصلی آن استقلال نسبی ابیات یک غزل است.[۲۸]

در مقدمه نسخه قزوینی و ستایشگر آمده است:

غزل سرایی حافظ بدان رسید که چرخ نوای زهره و رامشگری بهشت از یاد
بداد داد بیان در غزل بدان وجهی که هیچ شاعر از این گونه داد نظم نداد
چوشعر عذب روانش زبر کند گویی هزار رحمت حق بر روان حافظ باد

حافظ در جهان

سنگ مزار حافظ در حافظیه شیرازنوشتار اصلی: حافظ در جهان



سروده‌های شاعران بزرگ برای حافظ
گوته
گوته، نابغه‌ترین ادیب آلمانی، «دیوان غربی - شرقی» خود را تحت تاثیر «دیوان حافظ» سرود، و فصل دوم آن را با نام «حافظ‌نامه» به اشعاری در مدح حافظ اختصاص داد که از جملهٔ آن‌ها می‌توان به دو شعر زیر اشاره کرد:

حافظا، در غزل‌هایت می‌شنوم
که شاعران را بزرگ داشته‌ای.
بنگر که اینک پاسخی فراخورت می‌دهم:
بزرگ اویی است که این سپاس به بزرگ‌داشتِ اوست.[۲۹]
خود را با تو برابر گرفتن، حافظا
راستی که دیوانگی است!
کشتی‌یی پُر شتاب و خروشان
به پهنهٔ پُر موج دریا در می‌آید،
و مغرور و دلیر به دلِ خیزاب‌ها می‌زند.
آن و دمی است که اقیانوس درهم‌اش بشکند.
ولی این تخته‌بند پوده هم‌چنان به پیش می‌راند.
در غزل‌های سبک‌خیز و تندآهنگِ تو
خنکای سیال دریا است،
و فورانِ کوه‌وار آتش نیز.
و گدازه‌ها مرا در خود غرق می‌کنند.
با این همه خیالی نیز درونم را می‌آکند
و شجاعت‌ام می‌بخشد.
مگر نه آن‌که من نیز در سرزمینِ خورشید
زیسته و عشق ورزیده‌ام!
نیچه
یکی دیگر از شاعران و فیلسوفان نام‌آور آلمان، نیچه، نیز در دیوان «اندرزها و حکمت‌ها»، یکی از شعرهای خود را با نام «به حافظ (آوای نوشانوش، پرسش یک آبنوش)» به او تقدیم کرده‌است:

میخانه‌ای که تو برای خویش
پی‌افکنده‌ای
فراخ‌تر از هر خانه‌ای است
جهان از سر کشیدن می‌یی
که تو در اندرون آن می‌اندازی،
ناتوان است.
پرنده‌ای، که روزگاری ققنوس بود
در ضیافت توست
موشی که کوهی را بزاد
خود گویا تویی
تو همه‌ای، تو هیچی
میخانه‌ای، می‌یی
ققنوسی، کوهی و موشی،
در خود فرو می‌روی ابدی،
از خود می‌پروازی ابدی،
رخشندگی همهٔ ژرفاها،
و مستی همهٔ مستانی
- تو و شراب؟[۳۰]
ترجمه‌های دیوان حافظ
تا کنون، شعر حافظ به ده‌ها زبان در تمامی دنیا ترجمه شده‌است. ازجمله قدیمی‌ترین این ترجمه‌ها می‌توان موارد زیر را برشمرد:[۳۱]

۱. تاریخ: ۱۶۸۰ م، نویسنده: F. Meninski، نام و نوع اثر: Linguarum Orientalium اوّلین غزل دیوان حافظ - الا یا ایهاالسّاقی ... - به نثر لاتین ترجمه شد، محل انتشار: وین
۲. تاریخ: ۱۷۶۷ م، نویسنده: T. Hyde، نام و نوع اثر: Syntagma dissertationum اوّلین غزل دیوان حافظ - الا یا ایهاالسّاقی ... - به نثر لاتین ترجمه شد، محل انتشار: آکسفورد
۳. تاریخ: ۱۷۷۱ م، نویسنده: de Reviski، نام و نوع اثر: Specimen poeseos Persicae شانزده غزل از ابتدای دیوان حافظ به نثر لاتین ترجمه شد، محل انتشار: ذکر نشده
۴. تاریخ: ۱۷۷۴ م، نویسنده: J. Richardson، نام و نوع اثر: Specimen, Persian Poetry شانزده غزل از ابتدای دیوان حافظ به انگلیسی ترجمه شد، محل انتشار: لندن
شرح حافظ
شعر حافظ بنا به ماهیّت و طبیعتش شرح‌طلب است. این امر، به هیچ وجه ناشی از دشواری یا دیریابی آن نیست، بلکه نشان از چندپهه است که حافظ سرسخت و بی‌باک به مبارزه با این بیماری پرداخته. حافظ رندانه در هوای پلشت زمان خود، جهانی آرمانی و انسانی آرمانی آفریده. آشنایی حافظ با ادبیات فارسی و عرب بر آشنایی او از دین اسلام ـ که کتاب اصلی آن قرآن به زبان عربی است ـ افزود و او را تبدیل به رندی آزاد اندیش کرد به‌گونه‌ای که بخش زیادی از دیوان حافظ به مبارزه با ریاکاران اختصاص داده شده است:

فدای پیرهن چاک ماهرویان باد هزار جامه تقوا و خرقه پرهیز
به کوی می فروشانش ز جامی بر نمی‌گیرند زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمی‌ارزد

او تعصبات را کنار گذاشته و فارغ از هر قید و بندی به مبارزه با کسانی برخاست که دین و قدرت خود را به‌عنوان سنگر و سلاحی برای تجاوز به حٱ۲۴۴ ه‍.ق)[۳۲]

حافظ‌پژوهان شبه قاره
این گروه بیشتر از دستهٔ پیشین به شعر حافظ و شرح‌نگاری برآن روی‌آورده‌اند. تنها از ربع نخست سدهٔ یازدهم هجری تا ربع اوّل سدهٔ دوازدهم (حدود ۱۰۰ سال) ۹ شرح کوچک و بزرگ در منطقهٔ پنجاب نوشته‌شده‌است. به‌عنوان نمونه می‌توان این دو را ذکر کرد:

۱. مرج‌البحرین توسّط ختمی لاهوری در سال ۱۰۲۶ ه‍.ق
۲. مولانا عبدالله خویشگی قصوری که ۴ شرح بر دیوان خواجه نوشت (۱۱۰۶ ه‍.ق)
[ویرایش] فال حافظ
دیشب به‌سیل اشک ره خواب می‌زدم نقشی به‌یاد خطّ تو بر آب می‌زدم
چشمم به‌روی ساقی و گوشم به‌قول چنگ فالی به چشم و گوش درین باب می‌زدم
ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم
خوش بود وقت حافظ و فالِ مراد و کام بر نام عمر و دولتِ احباب می‌زدم

مشهور است که امروز در خانهٔ هر ایرانی یک دیوان حافظ یافت می‌شود. ایرانیان طبق رسوم قدیمی خود در روزهای عید ملی یا مذهبی نظیر نوروز بر سر سفره هفت سین، و یا شب یلدا، با کتاب حافظ فال می‌گیرند. برای این کار، یک نفر از بزرگان خانواده یا کسی که بتواند شعر را به خوبی بخواند یا کسی که دیگران معتقدند به اصطلاح خوب فال می‌گیرد ابتدا نیت می‌کند، یعنی در دل آرزویی می‌کند. سپس به طور تصادفی صفحه‌ای را از کتاب حافظ می‌گشاید و با صدای بلند شروع به خواندن می‌کند. کسانی که ایمان مذهبی داشته باشند هنگام فال گرفتن فاتحه‌ای می‌خوانند و سپس کتاب حافظ را می‌بوسند، آنگاه با ذکر اورادی آن را می‌گشایند و فال خود را می‌خوانند.

برخی حافظ را «لسان الغیب» می‌گویند یعنی کسی که از غیب سخن می‌گوید و بر اساس بیتی از شعر حافظ او معتقد است که هیچ کس زبان غیب نیست:

ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان کدام محرم دل ره در این حرم دارد

یکی از صنایع شعری ایهام است بدین معنی که از یک کلمه معانی متفاوتی برداشت می‌شود. ایهام در اشعار حافظ به‌صورت گسترده مورد استفاده قرار گرفته. همچنین از مهم‌ترین خصوصیات شعر حافظ گستردگی مطالب ذکر شده در یک غزل اوست؛ به‌گونه‌ای که در یک غزل از موضوع‌های فراوانی حرف می‌زند. از طرفی هر بیت شعر حافظ نیز به‌طور مستقل قابل تفسیر است. این ویژگی‌های شعر حافظ باعث شده که هر کس با هر نیتی که دیوان حافظ را بگشاید و غزلی از آن را بخواند در مورد نیت خود کلمه یا جمله‌ای در آن می‌یابد و فرد فکر می‌کند که حافظ نیت او را خوانده و به وی جواب داده است. غافل از اینکه این ویژگی شعر حافظ است و در بقیه غزلیات او نیز کلمات یا جملاتی همخوان با نیت صاحب فال وجود دارد.

حافظ زمانی که درمانده می‌شود به فال روی می‌آورد:

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده‌ام فالی و فریاد رسی می‌آید

افکار حافظ

آرامگاه حافظ در شبروزگار حافظ روزگار زهد فروشی و ریاورزی بود�بوده است. آنان به‌جای آن‌که به‌راستی مردان خدا باشند و روندگان راه حقیقت، اغلب، خرقه‌داران و پشمینه‌پوشانی بودند که بویی از عشق نابرده به تندخویی شهرت داشتند[۳۳] و پای از سرای طبیعت بیرون نمی‌نهادند.[۳۴]

صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

در برابر صوفی، حافظ از عارف با نیکویی و احترام یادکرده؂وق دیگران مورد استفاده قرار می‌دهند. حافظ در این مبارزه به کسی رحم نمی‌کند شیخ، مفتی، قاضی و محتسب همه از کنایات و اشعار او آسیب می‌بینند.

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

او باده نوشی را برتر از زهدفروشی ریاکاران می‌داند:

باده‌نوشی که در او روی و ریایی نبود بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب بهتر ز طاعتی که ز روی ریا کنند

برخی حافظ رامانند نیچه و گوته فیلسوفی حساس به مسائل وجودی انسان می‌دانند که آزاداندیش است و دروغ‌ستیز و ضدخرافات.

مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست

واژه‌های کلیدی حافظ
در دیوان حافظ کلمات و معانی دشوار فراوانی یافت می‌شود که هر یک نقش اساسی و عمده‌ای را در بیان و انتقال پیام‌ها و اندیشه‌های عمیق برعهده دارد. به‌عنوان نقطهٔ شروع برای آشکار شدن و درک این مفاهیم، ابتدا باید با سیر ورود تدریجی آن‌ها در ادبیات عرفانی که از سدهٔ ششم و با آثار سنایی و عطار و دیگران آغاز گردیده آشنا شد. از جملهٔ مهم‌ترین آن ها می‌توان به واژه‌گانی چون رند و صوفی و می اشاره کرد:

خدا را کم نشین با خرقه‌پوشان رخ از «رند»ان بی‌سامان مپوشان
در این خرقه بسی آلودگی هست خوشا وقت قبای «می»فروشان
در این «صوفی»وشان دَردی ندیدم که صافی باد عیش دُردنوشان

رند
شاید کلمه‌ای دشواریاب‌تر از رند در اشعار حافظ یافت نشود. کتاب‌های لغت آن‌را به عنوان زیرک، بی‌باک، لاابالی، و منکر شرح می‌دهند، ولی حافظ از همین کلمهٔ بدمعنی، واژه پربار و شگرفی آفریده است که شاید در دیگر فرهنگ‌ها و در زبان‌های کهن و نوین جهان معادلی نداشته باشد.

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی
آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به‌دست عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی

صوفی
حافظ، همواره، صوفی را به‌بدی یاد کرده و این به‌سبب ظاهرسازی و ریاکاری صوفیان زمان او م می‌نگرند.

آرامگاه حافظ هم‌چنین مکانی فرهنگی است. به‌عنوان مثال، برنامه‌های مختلف شعرخوانی توسط شاعران مشهور یا کنسرت خوانندگان به‌ویژه موسیقی سنتی ایرانی و عرفانی در کنار آن برگزار می‌شود.

حافظ در شعری پیش‌بینی کرده است که مرقدش پس از او، زیارت‌گاه خواهد شد:

بر سر تربت ما چون گذری، همّت خواه که زیارت‌گه رندان جهان خواهد بود


منبع:ویکیپدیا
 

nasher

کاربر فعال
ارسال‌ها
54
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
مدال المپیاد
نانو تکنولوژی-مسابقات علمی
دانشگاه
اوکراین، آلمان یا ...
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : حافظ

نظرات خودتون راجع به حافظ و اشعارش رو توی این تاپیک قرار بدید
 

saray

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
79
امتیاز
76
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ارومیه
مدال المپیاد
فیزیک
دانشگاه
دانشگاه تبریز
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : حافظ

حافظ در بعضی از شعراش کاملا در لفافه میخواد منظور خودشو بیان کنه ولی در بعضی دیگه....... کاملا رک و پوست کنده ست! این یکی از ویژگی های حافظه......... حافظ عاشق بود........... عاشق به معنای واقعی......... و به همین دلیل معشوق هم هست........ معشوق خیلیا........! از گوته گرفته تا دختر کوچولویی که شبا با دیوان حافظ که تو بغلشه میخوابه! حافظ به نظر من واقعا به خدا رسید........... به آرزویی که داشت و الان کم نیستن تعداد آدمایی که این آرزو رو دارن...........
عشق تو شعرای حافظ موج میزنه............ طوری که این باعث شده شعراش هیچ وقت کهنه نشه............ یهنی از قالب زمان و مکان بیرون بیاد!! هر عاشق دلسوخته ای با خوندن شعرای حافظ تو هر نقطه ای از دنیا اشک از چشماش جاری میشه......... و احساس مسکنه حافظ باهاش همدرده!
من خودم شدیدا به تفعل از حافظ اعتقاد دارم! اعتقاد قلبی......... هر وقت دلم میگیره........ یه تفعل به حافظ میزنم...... اول هر کاری که میخام شروع کنم اگه شک داشته باشم....... حتما یه تفعل میزنم..... این آرومم میکنه!
 

sk1v

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
721
امتیاز
1,933
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی 3
شهر
تهران
پاسخ : حافظ

من از این عزل حافظ خوشم اومد
سبت سلمی بصدغیها فوادی/و روحی کل یوم لی ینادی
خدا را بر من بیدل ببخشای/ و واصلنی علی رغم الاعادی
ا من انکرتنی عن حب سلمی/غریق العشق فی بحر الوداد
نگارا در غم سودای عشقت / توکلنا علی رب العباد
دل حافظ شد اندر چین زلفت/ بلیل مظلم والله هادی
 

حافظ

کاربر فعال
ارسال‌ها
52
امتیاز
30
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
کاشان
دانشگاه
دانشگاه علوم-پزشكي تهران
رشته دانشگاه
طبابت
پاسخ : حافظ

واقعا ملمع بود
همان طور كه جسم سياه
 

sk1v

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
721
امتیاز
1,933
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی 3
شهر
تهران
پاسخ : حافظ

:)) :))
ملمعدر بدیع یبه شعری میگن بیش از یک زبان دراون بکار رفته
 

po0ya

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
94
امتیاز
53
نام مرکز سمپاد
shahid ejei
شهر
esfahan
مدال المپیاد
سابقه دارم !
پاسخ : حافظ

اینا ایرانیش چی میشه ؟! D:
 
بالا