وتو رو خيلي خوب اومدي...به نقل از SaϔnA.M :من هم بعضی وقتا این مشکل رو دارم توی خانواده که حرف پدر و مادرم چون بزرگ ترن تاثیرشون بیشتره ! انگار حق وتو دارن ! با این که حرف منم کاملا منطقیه ! چی کار باید کرد اینجور مواقع ؟ آیا انتظار این که حرف من و مامان بابام مساوی هم باشه و بحثی که صورت میگیره جدای از سن و جایگاه پدر و مادر باشه ، انتظار درستیه؟
والا من مثل اينجور افراد رو در برخى دوستانم ديدم و خب تنها راه حلش اينه كه با برادرتون كاملا جدى برخورد كنيد.ممكنه اين حتى منجر به دعوا هم بشه اما بايستى برادرتون رو متوجه كنيد كه ايشون مالك شما نيست و شما هر لحظه نبايد تحت كنترلش باشيد ضمن اينكه تاكيد مى كنم اختمالا منحر به درگيرى لفظى هم بشه اما خب،اگر عقب نشينى كنيد بايد تا اخر عمر تحت چنين وضعى باشيد.سلام وقت بخیر
من یه دختر ۱۸ساله هستم یه برادر هم دارم که نه تنها من همه میگن خیلی حساس و لجبازه (خدا به زنش رحم کنه یعنی) ایشون مدام گیر میده به چیزای الکی و چرت و پرت
شب هر وقت اون بخوابه منم باید بخوابم اگه نخوابم اصلا نمیخوابه داد میزنه من گاهی که میخوام کتاب بخونم درس بخونم یا تست بزنم میگه صبح پاشو با داد و هوار نتو قط میکنه کتابامو جمع میکنه و حتی نصف شب بیدار میشه ببینه خوابم یا نه
آهنگ میخوام گوش بدم حساسیت نشون میده هنزفریمو میگیره میخوام خونه تنها بمونم گاهی اوقات به مامانم میگه هر جا میری با خودت ببرش
بنا به یه دلایلی بیشتر اوقات من و اون تنها زندگی میکنیم یه شهر دیگه که حدود۲ساعت از شهر خودمون فاصله داره
موقعی که سرکاره ۱۰بار زنگ میزنه که چیکار میکنی نت قطه ؟درس میخونی ؟ساعت چند پاشدی؟صبحونه خوردی؟
وقتی هم کسی نیس خونه منو مجبور میکنه همه کاراشو انجام بدم لباسشو اتو بزنم حتی صب میگه تو پاشو صبحونه آماده کن تو مسئولیت پذیر نیستی
من حدود ۸ماه پیش با پسری اونم فقط مجازی در ارتباط بودم ولی همه چی تموم شد اما سر هر چیزی اون ماجرا رو به روم میاره میگم خودت برو در باز کن خودت صبحونه اماده کن من وقت ندارم میگه برا چت با پسر غریبه وقته برای من نه
کلا حساس بود قبل از این ماجرا ولی الان حساس تر شده
مثلا ویس های مشاوره ای گوش میدم صدای مرد باشه میگه مشاوره های خانوما رو گوش کن اهنگ گوش نکن خونه دوستام میخوام برم میگه با اونایی که داداش دارن دوست نشو خونه عمه نیا خونه عمو نیا کار به جایی رسیده رو فامیل هم حساس شده
من با دختر عمه هام صمیمی ام نمیزاره برم خونشون چون برادر دارن
میخوام موقع انتخاب رشته بزنم رشته پرستاری میگه نه برو فرهنگیان که فقط دخترن همه یعنی موقع انتخاب رشته دیوونه کرد همه مونو اشکمو در آورد با کاراش میگف برگه انتخاب رشته رو پاره میکنم اصن نمیزارم بری به بابا هم میگم که نذاره زنگ میزدم به پدر و مادرم که مهلت انتخاب رشته فقط دو روز دیگس یه چیز بگین بهش مگه حرف گوش میده (تقصیر پدر و مادرمه که پرو کردنش و به خصوص مادربزرگم که خیلی نازشو کشیده
من خودم خیلی واقعا دوسش دارم داداشمو وقتایی که نیس دلم تنگ میشه براش ولی با این کاراش منو متنفر کرده از خودش دو سه بار هم مشاوره حضوری رفتم گفتن باید اونم بره مشاوره اما نمیاد
دلم میخواد خوب باشیم با هممهربون جوری که دوری همو تحمل نکنیم
پدر و مادرم میگن به دل نگیره از دوست داشتنه ولی اگه حتی واقعا هم دوسم داشته باشه من اذیت میشم با کاراش
هر کسی بتونه بهم کمک کنه چه طور رفتارمو تغییر بدم ممنونش میشم
بار ها سعی کردم ولی نشدهوالا من مثل اينجور افراد رو در برخى دوستانم ديدم و خب تنها راه حلش اينه كه با برادرتون كاملا جدى برخورد كنيد.ممكنه اين حتى منجر به دعوا هم بشه اما بايستى برادرتون رو متوجه كنيد كه ايشون مالك شما نيست و شما هر لحظه نبايد تحت كنترلش باشيد ضمن اينكه تاكيد مى كنم اختمالا منحر به درگيرى لفظى هم بشه اما خب،اگر عقب نشينى كنيد بايد تا اخر عمر تحت چنين وضعى باشيد.
بنابراين خيلى جدى به ايشون بگيد كه بايد اين رويه رو تمومش كنه.
احتمالا به اندازه کافی جدی نبودید.دعوا کنید اما نه با مظلومیت بلکه با لحن کسی که در پی احقاق حقه.شده ببه سخت ترین اشکال ممکن دعوا کنید ولی ارزششو داره چون اگر اینطور پیش بره تا اخر عمر گرفتار میشید.بار ها سعی کردم ولی نشده
این سندرم بچه اول بودن تو اکثر خانواده ها هست و حالا شدت سختگیری فرق میکنه. اما طبق تجربه خودم بیشتر از اینکه وقت بذاری بقیه رو عوض کنی به نفعته روی خودت کار کنی. یه جایی لازم هست که بپذیری خانواده من نمیتونن در این شرایط من رو درک کنن و منفعت من در این هست که راه خودم رو برم.پدر و مادر من،خصوصا مادرم خیلی خیلی نسبت به من سخت گیره!از همون اول از لحاظ تحصیلی هر کاری که گفتن انجام بده،فلان اموزشگاه برو،فلان درس رو بخون،... قبول کردم اما الان سنم به جایی رسیده که خودم میتونم تصمیم بگیریم اونم برای چیزایی که مربوط به زندگی آیندمه نمیزارن خودم تصمیم بگیرم! خیلی متاثر از حرفای دور و بری های خودشونن، کسایی که شاید اصلا اهل فکر و آینده نگری نیستن!
مثلا من دارم به سختی درس میخونم داروسازی قبول بشم چون یه نفر گفته داروسازی پول نداره میخوان منو مجبور کنن برا پزشکی! آخه علاقه منِ، دیگه روحیات خودمم وادار به چی کنم؟!
یه خطایی کردم ازشون معذرت خواهی هم کردم اما هنوز مامانم داره بهم تیکه و کنایه میندازه به طوری که به در بگو دیوار بشنوه! با بعضی از حرفای مامانم دلم بدجور میشکنه!کاری کردن که جلوشون راحت نیستم در حدی که بتونم باهاشون درد و دل کنم!
خیر سرم دخترم و تنها درد و دلم باید با اونا باشه!!
در عوض خواهر خودم که امسال باید آزمون قبولی سمپاد رو بده پدر و مادرم یه جوری بیخیال رفتار میکنن انگار نه انگار! بعدش میگن بابا مهم نیست این درس نمی خونه! راحت میزارن هر تصمیمی خواست بگیره هر کار خواست بکنه و اصلا مجبور هم به هیچ کارش نمیکنن!
بدجور بین ما تبعیض قائل شدن و هر دفعه میگن تو حسودی!
والا من هیچی ازشون نمیخوام ،برا خیلی از خواسته هام ازشون دل کندم شرایط و وضعیت شونو درک کردم اما اونا هیچی ، بهم حتی اعتمادچندانی هم ندارن!!
می تونید منو راهنمایی کنید که چجوری با این خانوادم مخصوصا مادرم رفتار کنم؟!
و یه چیز این رفتاراشون خیلی ربطی به اون خطا نداره کلا از قبل همین جوری با من رفتار میکردن!
پدرم نیست پیشمون مادرمم فقط حرص و جوش میخورهبرادرت رسما مریضه.با خودش نمیشه حرف زد به بابات عموت یا کسی که حرفش برو داره حرف بزن تا ادبش کنه.اگه میتونی برو پیش پدر مادرت.یا مثلا اگه سرکارن سعی کن بری محل کارشون.داداشت روانیه.با حرف زدن توعم درس نمیشه.یکی از مردای فامیلو بش بگو باهاش حرف بزن با ادبیات خودش.مثلا منم موقع انتخاب رشته نمیخواستم بزنم پردیس چون رسما با کسایی همکلاسی میشدم که پول گوشی شون میشد هزینه ۱ سال دانشگاه من و این اذیتم میکرد.به بابام گفتم ولی نفهمید حرفمو اخر سر گفتم تو پردیس دختر پسر تو همن و اوضاع خیلی خیطه و اینا.که باعث شد نظرش برگرده
.باهرکسی با ادبیات خودش باید حرف زد دگرنه نمیفهمه.
پس خودتون ميمونيد.يا با توپ و تشر و دعوا برادرتون رو متوجه كنيد كه صاحب شما نيست و يا اين قضيه هميشه ازارتون خواهد داد.پدرم نیست پیشمون مادرمم فقط حرص و جوش میخوره
مردای فامیل !!!!!به اونا باشه میگن نفرستین اینو دانشکاه دختر نباید خیلی بره بیرون
دارم دق میکنم سر همین تفکراتشون بیچاره مامانمم دق کرده
همینم هس همیشه در حال دعوا سرو صدا وقتایی که حتی واسه۵مین خونه نباشه احساس آرامش دارمپس خودتون ميمونيد.يا با توپ و تشر و دعوا برادرتون رو متوجه كنيد كه صاحب شما نيست و يا اين قضيه هميشه ازارتون خواهد داد.
پس تسليم نشيد و تشديدش كنيد و ادامه بديد.شوخى بردار نيست.همینم هس همیشه در حال دعوا سرو صدا وقتایی که حتی واسه۵مین خونه نباشه احساس آرامش دارم
برادر شما نیاز به مشاوره و درمان داره.سلام وقت بخیر
من یه دختر ۱۸ساله هستم یه برادر هم دارم که نه تنها من همه میگن خیلی حساس و لجبازه (خدا به زنش رحم کنه یعنی) ایشون مدام گیر میده به چیزای الکی و چرت و پرت
شب هر وقت اون بخوابه منم باید بخوابم اگه نخوابم اصلا نمیخوابه داد میزنه من گاهی که میخوام کتاب بخونم درس بخونم یا تست بزنم میگه صبح پاشو با داد و هوار نتو قط میکنه کتابامو جمع میکنه و حتی نصف شب بیدار میشه ببینه خوابم یا نه
آهنگ میخوام گوش بدم حساسیت نشون میده هنزفریمو میگیره میخوام خونه تنها بمونم گاهی اوقات به مامانم میگه هر جا میری با خودت ببرش
بنا به یه دلایلی بیشتر اوقات من و اون تنها زندگی میکنیم یه شهر دیگه که حدود۲ساعت از شهر خودمون فاصله داره
موقعی که سرکاره ۱۰بار زنگ میزنه که چیکار میکنی نت قطه ؟درس میخونی ؟ساعت چند پاشدی؟صبحونه خوردی؟
وقتی هم کسی نیس خونه منو مجبور میکنه همه کاراشو انجام بدم لباسشو اتو بزنم حتی صب میگه تو پاشو صبحونه آماده کن تو مسئولیت پذیر نیستی
من حدود ۸ماه پیش با پسری اونم فقط مجازی در ارتباط بودم ولی همه چی تموم شد اما سر هر چیزی اون ماجرا رو به روم میاره میگم خودت برو در باز کن خودت صبحونه اماده کن من وقت ندارم میگه برا چت با پسر غریبه وقته برای من نه
کلا حساس بود قبل از این ماجرا ولی الان حساس تر شده
مثلا ویس های مشاوره ای گوش میدم صدای مرد باشه میگه مشاوره های خانوما رو گوش کن اهنگ گوش نکن خونه دوستام میخوام برم میگه با اونایی که داداش دارن دوست نشو خونه عمه نیا خونه عمو نیا کار به جایی رسیده رو فامیل هم حساس شده
من با دختر عمه هام صمیمی ام نمیزاره برم خونشون چون برادر دارن
میخوام موقع انتخاب رشته بزنم رشته پرستاری میگه نه برو فرهنگیان که فقط دخترن همه یعنی موقع انتخاب رشته دیوونه کرد همه مونو اشکمو در آورد با کاراش میگف برگه انتخاب رشته رو پاره میکنم اصن نمیزارم بری به بابا هم میگم که نذاره زنگ میزدم به پدر و مادرم که مهلت انتخاب رشته فقط دو روز دیگس یه چیز بگین بهش مگه حرف گوش میده (تقصیر پدر و مادرمه که پرو کردنش و به خصوص مادربزرگم که خیلی نازشو کشیده
من خودم خیلی واقعا دوسش دارم داداشمو وقتایی که نیس دلم تنگ میشه براش ولی با این کاراش منو متنفر کرده از خودش دو سه بار هم مشاوره حضوری رفتم گفتن باید اونم بره مشاوره اما نمیاد
دلم میخواد خوب باشیم با هممهربون جوری که دوری همو تحمل نکنیم
پدر و مادرم میگن به دل نگیره از دوست داشتنه ولی اگه حتی واقعا هم دوسم داشته باشه من اذیت میشم با کاراش
هر کسی بتونه بهم کمک کنه چه طور رفتارمو تغییر بدم ممنونش میشم