• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

دفتر شعر میگذارییییم!

  • شروع کننده موضوع
  • #21

.samin

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
182
امتیاز
271
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ارومیه
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

خدا
دوستم دارد
دوستت دارد
و تو از میان کشتی ها نگاه میکنی...
هنوز طوفان شروع نشده
نوح سالهاست که درخت میکارد
و خدا...
تو از میان کشتی ها دوباره نگاه میکنی!
هنوز، هنوز هم خدا
دوستم دارد، دوستت دارد...
نگران نوح نباش
کشتی اش به گل نشسته!!

---------------------------------------
نگاهت میکنم
نگاهم میکنی
دیگر پنجر ها برای گنجشک ها
باز نخواهد شد
دوباره نگاهم میکنی
نه! اینطور نگاهم نکن
من دیگر
برای هیچ پرنده ای سلیمان نخواهم شد!
خودم
خوب میدانم
خدا پرنده هارا دوست دارد...
--------------------------------------
سلام
کلاه
بالا
پایین
سه نقطه...
خدا حافظه همه هم نیست...
(نمیدونم منظورمو از این شعر فهمیدین یا نه؟!)
-------------------------------------------------------
سلام میکنی
و دلم در چهارچوب چشمهایم میلغزد...
نگاهم میکنی
و دلم به پایت میافتد
جلوتر که می آیی
دلم را زیر پایت له میکنی...
دستانم را که گرفتی
دیگر دلی ندارم...!

همین دیگر!!!!!!!!!
 

حافظ

کاربر فعال
ارسال‌ها
52
امتیاز
30
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
کاشان
دانشگاه
دانشگاه علوم-پزشكي تهران
رشته دانشگاه
طبابت
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

معتادم به بودن
و مصرف مداوم ثانیه ها
و تزریق روزانه زندگی
منقل خیالات پوچ و بیدهدف دود میکند،
و بودن
این بلای خانمان سوز...

من
خمار این زندگی شده ام....!!!

واقعا زيبا بود

كيف كردم

سلام میکنی
و دلم در چهارچوب چشمهایم میلغزد...
نگاهم میکنی
و دلم به پایت میافتد
جلوتر که می آیی
دلم را زیر پایت له میکنی...
دستانم را که گرفتی
دیگر دلی ندارم...!

همین دیگر!!!!!!!!!


فوق العاده بود
 
  • شروع کننده موضوع
  • #23

.samin

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
182
امتیاز
271
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ارومیه
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

به نقل از حافظ :
معتادم به بودن
و مصرف مداوم ثانیه ها
و تزریق روزانه زندگی
منقل خیالات پوچ و بیدهدف دود میکند،
و بودن
این بلای خانمان سوز...

من
خمار این زندگی شده ام....!!!

واقعا زيبا بود

كيف كردم

سلام میکنی
و دلم در چهارچوب چشمهایم میلغزد...
نگاهم میکنی
و دلم به پایت میافتد
جلوتر که می آیی
دلم را زیر پایت له میکنی...
دستانم را که گرفتی
دیگر دلی ندارم...!

همین دیگر!!!!!!!!!


فوق العاده بود

ممنون! سلیقه تون جالب و متمایز با بقیه بود!
 

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

خوب پركاري كه ميگي وقت نميكنم شعر بگم!

خيلي خوب بود مر30
 
  • شروع کننده موضوع
  • #25

.samin

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
182
امتیاز
271
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ارومیه
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

پرکار؟؟؟؟؟؟
نه بابا
مال خیلی وقت پیشه!! تازه نیس!
شاید مال پارسال
به هر حال:
ممنون
 

حافظ

کاربر فعال
ارسال‌ها
52
امتیاز
30
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
کاشان
دانشگاه
دانشگاه علوم-پزشكي تهران
رشته دانشگاه
طبابت
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

شايد بشه گفت تشويش و اغتشاشي كه در ازاد هست

در هيچ گونه اي يافت نمي شه

و اين منو به عرش مي بره
و اين منو از خود بي خود مي كنه
 

nazaninpary

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
116
امتیاز
125
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
مدال المپیاد
به اندازه موهای سرم......
دانشگاه
علوم پیرا پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

خیلی زیباست............روی امواجی از ابهام شناور......
و بین الفاظی از مفاهیم درگیر.....
سر کش.......یاغی..... وگاهی بسانِ گنجشگکی بی آشیانِ زیر باران مانده.....
که تو را مجبور می کند نگاهی با محبت به چشمان پر تمنایش بیندازی.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جز این نمی تونم احساسم رو در باره ی شعر هاتون بگم.....
خوشحال می شم اگه کمکم کنید........من هم به پای شما ها برسم.... و بتونم کمی مثل شما شعر بگم......
 

حافظ

کاربر فعال
ارسال‌ها
52
امتیاز
30
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
کاشان
دانشگاه
دانشگاه علوم-پزشكي تهران
رشته دانشگاه
طبابت
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

ما با خيال زنده گي زنده گي مي كنيم

منقل خيالات پوچ و بي هدف ...

واقعا زيباست
 

president

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
99
امتیاز
260
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بیرجند
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

ثمین جان شعرات عالی بود.یه حسه قشنگی به ادم دست میده وقتی می خونتش.فقط یه نکته یادت باشه یه شعر هیچ وقت از نظردیگران زیبا نمیاد مگه اینکه اول ازنظرخودت زیبا بیاد.وقتی شعرات رو میگی یه بار با احساس برا خودت بخون اگه ازش لذت بردی مطمئن باش بقیه هم ازش خوششون میاد.موفق باشی......
 
  • شروع کننده موضوع
  • #30

.samin

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
182
امتیاز
271
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ارومیه
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

گریه نکن!
این را من یادت میدهم!
-زنی تنها، در انتهای فصلی سرد-
نترس
این انتهای ویرانیست
دیگر هیچکس نیست
دیگر هیچکس،هیچکس نیست
و دیگر هیچکس در انتظار هیچکس نیست
حتی کسی که مثل هیچکس نیست
من قیامت را دیدم!
که چگونه تمام شد...
تمام مرده ها زنده شدند،تمام مرده ها
و نمردند
و هنوز هم نمردند!
من خودم بهشت را دیدم
که چگونه زیر پای انبوه پرهیزگاران له شد...
من دیدم که زمین تنها مانده بود و مییلرزید...
و آسمان...
پر از جنازه های زنده بود
من دیدم که چطور پیامبران در میان انبوه جنازه هایی که امضا میخواستند،
گم میشدند...
من دیدم
که جنازه ها چطور فرشته ها را تکه تکه کردند
من همه چیز را دیدم!
دیدم که خدا از پشت جهان طلوع کرد و خورشید سوخت...
نترس!
-این انتهای درک و هستی آلوده زمین
و ابتدای یاس ساده و غمناک آسمان است...-
گریه ننکن!
بگذار اشک هایت در این هستی بینهایت گریه کنند...
شاید دوباره حوا شدی!
کوشه ی دلت بنویس:
سیب را نخواهم خورد!



یه قسمت هایی رو از شعرای فروغ الهام گرفته بودم!
امیدوارم بعضیا(!) شعرمو از روی نادانی اهانت به مقدسات ندونن!! مسخره نکردم! چهره واقعی آدما همینه! چه روی زمین، چه روی آسمون!
 

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

خیلی لایک >:D<
خیلی عمق داره این شعرت همشو خیلی دوس دارم :)

دیگر هیچکس نیست
دیگر هیچکس،هیچکس نیست
و دیگر هیچکس در انتظار هیچکس نیست
حتی کسی که مثل هیچکس نیست
من قیامت را دیدم!
که چگونه تمام شد...
تمام مرده ها زنده شدند،تمام مرده ها
و نمردند
و هنوز هم نمردند!

گریه ننکن!
بگذار اشک هایت در این هستی بینهایت گریه کنند...
شاید دوباره حوا شدی!
کوشه ی دلت بنویس:
سیب را نخواهم خورد!

>:D< >:D< >:D<
<D= <D= <D=
 
  • شروع کننده موضوع
  • #32

.samin

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
182
امتیاز
271
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ارومیه
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

مرسی عزیزم!!
قربانت!
لطف داری! :)

اون تیکه قبلا اینجوری بود که با فحش دوستان پاکش کردم:
دیگر هیچکس نیست
دیگر هیچکس،هیچکس نیست
و دیگر هیچکس در انتظار هیچکس نیست
دیگر هیچکس با هیچکس نیست
هیچکس تا هیچکس نیست
و هیچکس از هیچکس نیست
و هیچکس برای هیچکس نیست!
حتی کسی که مثل هیچکس نیست

خیلی خوش گذشته بود میخواستم ادامه بدم، حیف بچه ها تو انجمن شعرمون نذاشتن!!!
داشتم که شعرمو میخوندم همه هنگ کرده بودن!! :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #33

.samin

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
182
امتیاز
271
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ارومیه
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

به نقل از sahere :
:-"
خو راس میگفتن خیلی لوس این که :D

سووووووووووووووووووووت!!!

به نقل از damad masoodi :
شدیدا جالبه

ولی اون جمله ی پایینشو پاک کن خوب نیست
مگه هرکی عقیده ش با شما فرق داشت نادانه؟شاید یکی نگرشش فرق داشت با شما

البته من جزو اونا نیستم :D

بلههههههههههههههههههه!!!! اون که صد البته!!
ترجیح میدم بمونه! حوصله گیر دادن های بیخود رو ندارم!! اونجا باشه کسی هم گیر نمیده!!!


به نقل از reza-handsome :
لذت بردم
واقعا آفرین <D=

لطف دارید!
مرسی!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #34

.samin

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
182
امتیاز
271
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ارومیه
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

داشتم تو کمدم دنبال جزوه شیمیم میگشتم که چشمم خورد به دفتر شعرای گذشته ام!
اونقد گریه کردم!
بعد شعرا و داستان هامو خوندم و کلی به خودم خندیدم! ماله دوران طفولیتم بود! 1 ماهه هیچ شعری ننوشتم! اونقدر ذهنم درگیره که فرصت نمیکنم به خودم و احساساتم برسم! این داستان مینی مال رو خیلی وقت نوشتم! شاید 3 سال پیش! الان که خوندمش یه حس خاصی بهم دست داد و فکر کردم که واقعا اینارو من نوشتم؟؟!! آخه چطوری؟! هیچی از شعرام برام آشنا نبود انگار که یکی دیگه نوشته...

1- چادرمو از پشت میکشی و میگی: صب کن، توروخدا نرو مامان!
نگات میکنم! چشات پره اشکه!
به آینده ات فکر میکنم و چادرمو از دستت میکشم و میرم!...
.
.
.
چادرتو از پشت میکشم و میگم: صب کن! توروخدا برگرد دخترم!
نگام میکنی! چشام پره اشکه!
به گذشته ات فکر میکنی و چادرتو از دستم میکشی و میری!...

اینم دومی:
به دنیا که آمدی، دست تمام آدمهای خوشبخت دنیا را از پشت بستی!
.
.
.
کاش هیچ پلیسی بدنیا نمی آمد!!!!


میدونم اینا شعر نیستن و جاشون تو انجمن داستانه! ولی ببخشید! دوست داشتم همه آثارم پیش هم باشن!
 

F@temeh

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,877
امتیاز
15,502
نام مرکز سمپاد
فرزانگـــان
شهر
کاشـــان
مدال المپیاد
مرحله اول ریاضی
دانشگاه
پلی تکنیک
رشته دانشگاه
سخت افزار
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

میشه منم یکی از شعرامو بذارم؟؟


دستهایم را دراز می کنم

و ستاره ای می چینم از دل اسمان

دستهایم را دراز می کنم

ماه را می گیرم و تاب می خورم

دستهایم را دراز می کنم

و بر صورت خاک گرفته ی اسمان دستی می کشم

آه که اسمان چقدر خاک آلود است

دستهایم را دراز می کنم

دستمالی بر می دارم و باز دستهایم را دراز می کنم

خاک کهنه ی اسمان را می گیرم

دستهایم را دراز می کنم

اسمان را می گیرم و خود را از زمین بالا می کشم

روی ابری می نشینم و زمین را نگاه می کنم

از ان پایین فکر می کردم اسمان خاک آلود است

آه...کسی نیست روی زمین دستمالی بکشد...؟!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #36

.samin

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
182
امتیاز
271
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ارومیه
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

به نقل از F@temeh :
میشه منم یکی از شعرامو بذارم؟؟


دستهایم را دراز می کنم

و ستاره ای می چینم از دل اسمان

دستهایم را دراز می کنم

ماه را می گیرم و تاب می خورم

دستهایم را دراز می کنم

و بر صورت خاک گرفته ی اسمان دستی می کشم

آه که اسمان چقدر خاک آلود است

دستهایم را دراز می کنم

دستمالی بر می دارم و باز دستهایم را دراز می کنم

خاک کهنه ی اسمان را می گیرم

دستهایم را دراز می کنم

اسمان را می گیرم و خود را از زمین بالا می کشم

روی ابری می نشینم و زمین را نگاه می کنم

از ان پایین فکر می کردم اسمان خاک آلود است

آه...کسی نیست روی زمین دستمالی بکشد...؟!
خواهر گرام!
دفتر شعر بنده تشریف دارن اینجا!!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #37

.samin

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
182
امتیاز
271
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ارومیه
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

پس از سالها این چشمه شعری ما هم یه تلنگری خورد و ... نتیجه اش شد این شعری که میبینید:

در این ازدحام ساکت لحظه ها
که زندگی غرقمان کرده
و زمان مثل سیگاری دودمان میکند
معتاد شدیم به بودن
و مصرف مداوم ثانیه ها
و تزریق روزانه ی زندگی
ما خمار این زندگی شدیم
و ان حس مغشوشی
که ئدر دود این اعتیاد سوخت،
خدا بود....
روزی از هفتاد سالگیم به دنیا خواهم آمد
زیر دریاها شاید آسمانی باشد
که سایه ی خدا را
روی زمین بیاندازد..
روزی از جسمم بدنیا خواهم آمد
من به بلندترین دیوار های جهان دوخته شدم
فاصله!
و تو...
شاید سالهاست که اشتباه میکنمی
شاید آسمان
فقط فاصله ی کاذبی است
بین دو سر زمین
شاید
سالهاست که زیر زمین زندگی میکنیم
و خورشید
دانه ی نارسی است
زیر زمین...
من ایمان دارم!
ما متولد خواهیم شد...
 

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

ما که قبلا ندیده بودیم اینو :-"
خیلی قشنگ بود مخصوصا اون مراعات النظیری که آوردی به نظرم خیلی جالب و خلاقانه ست
 
  • شروع کننده موضوع
  • #39

.samin

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
182
امتیاز
271
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ارومیه
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

به نقل از داماد مسعودی :
ما که قبلا ندیده بودیم اینو :-"
خیلی قشنگ بود مخصوصا اون مراعات النظیری که آوردی به نظرم خیلی جالب و خلاقانه ست

چه عجب بلاخره کسی به این تاپیک کپک زده ما سری زد؟!
:)) :)) :))

مرسی!
لطف داری!
یه قسمتشو از شعرایه قبلیم ورداشتم!
 

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : دفتر شعر میگذارییییم!

بررسی علمی :D از دید خواننده(همان مته به خشخاش گذاشتن :D)
به نقل از .samin :
پس از سالها این چشمه شعری ما هم یه تلنگری خورد و ... نتیجه اش شد این شعری که میبینید:

در این ازدحام ساکت لحظه ها
که زندگی غرقمان کرده
و زمان مثل سیگاری دودمان میکند
معتاد شدیم به بودن
و مصرف مداوم ثانیه ها
و تزریق روزانه ی زندگی
ما خمار این زندگی شدیم
و ان حس مغشوشی
که ئدر دود این اعتیاد سوخت،
تکراری
خدا بود....
روزی از هفتاد سالگیم به دنیا خواهم آمدخیلی خوب
زیر دریاها شاید آسمانی باشد لحن تقلیدی :D
که سایه ی خدا را
روی زمین بیاندازد..
روزی از جسمم بدنیا خواهم آمد ها؟
من به بلندترین دیوار های جهان دوخته شدم
فاصله!
و تو...
شاید سالهاست که اشتباه میکنمی میکنیی؟بابا شاه شدی؟ی ایه هم باید تهش بذاری
شاید آسمان
فقط فاصله ی کاذبی است
بین دو سر زمین
شاید
سالهاست که زیر زمین زندگی میکنیم خیلی قشنگ
و خورشید
دانه ی نارسی است
زیر زمین...
من ایمان دارم!
ما متولد خواهیم شد...
آقا من ربط کل شعرو به بعضی عبارتاش نفهمیدم.الان که فک میکنم میبینم نه فهمیدم!ولی خب اینا به اون فاصله و تو دیوار چه ربطی داشت؟"من باب این که تو همان تولد سودمندی و اینا؟"
 
بالا