پاسخ : روز تولد
خاطره زیاد دارم ولی چیزی که هیچوقت یادم نمیره جشن تولد هف سالگیمه.
اون موقع وقتی که اومدم شمعو فوت کنم دخترهموم که پن سالش بود فوت کرد.
باز بار دوم به همین ترتیب و بارهای بعد همین طور
بعد همه به این کارش میخندیدنو منم که اعصابم خورد شده بود.زدم زیر گریه!!!!
آخه مثلا جشن تولد من بود ولی همه اش مسخره میشدم!!!
الان که یادم میاد میگفتم که واقعا بچه بودم.
البته الانم بچه ام و بچه خواهم بود.
ولی به لوسی اونموقع نیستم.