× دیشب خواب دیدم مامانم رفته مدرسه کارنامه مو بگیره , این مشاوره وایساده با مامانم حرف زدن ولش نمیکنه
منم دیگه دیوونه شده بودم داشتم خودمو میزدم!
( دوستان میدونن من جدیدا سایه این مشاوره رو با تیر میزنم )
بعد وسط خوابم فهمیدم دارم خواب میبینم ولی گفتم بزار ببینم چی میگن ...
بیدار که شدم , گفتم خب مامانم قرار نیست بره مدرسه که , بابام میره !!!
بعد فهمیدم مامانم هم قراره بره !
ظاهرا با مامانم حرف زده ولی مامانم نمیگه چی گفته فقط میگه یه چیزی در مورد پژوهش ازش پرسیده !
دیشب خواب دیدم با مامانم رفتم مدرسه واسه کارنامه؛حالا همه ی معلما هم تو دفتر نشسته بودن و منتظر بودن بشنون من 20 شدم! بعد تو خواب دیدم معدلم شده18!!! معاونمون هم با تاسف هی سر تکون میده!!!!!!
فک کنم بدترین خواب تمام زندگیم بود!
من تو راهنمایی که بودم هر شب یک تیکه خوابم مال معلم ریاضیم بود
.
.
.اینقد از امتحاناش میترسیدم
یک شی خواب دیدم 20شدم اومده برام بستنی گرفته دهنم شده بود تو خواب =P~
یکی از دوستام کلا کرم خالص تو وجودش هست یعنی همینطور کرم میریزه
من پاکنشو گرفته بودم بشم پس دادما اما میگم این بچه از بس کرم داره بعده یه رب میگه پاکنمو ندادی ... هیچی دیگه اخر سر تموم شد اون موضوع
منم دیگه فراموشش کرده بودما ولی نمیدونم چرا اینجوری شد مامانم تعریف میکرد :
همینطور واسه خودم حرف میزدم میگفتم :هستی پاکن , پاکنه هستی
تازه نمیدوونم چطوری مامانمو با پاکنه هستی اشتب گرفته بودمو بش گفتم پاکنه هستی
اخه یکی نیست بگه مگه پاکن راه میره مگه میشه اینقدر گنده باشه و...
بهترین خوابم مهمونی رفتن با کسی بود که دوسش دارم.راستش خیلی خوش گذشت حالا بماند از اینکه تحویلم گرفته بود چقد ذوق مرگ شده بودم تازه دوتایی تنها رفته بودیم و مامانو بابامم نبودن که گیر بدن
بدترین خوابمم مرگ همون فرد بود تازه دوبار خواب دیدم مرده هر دوبارم کلی گریه کردم
بدترین خواب(هام)این بوده که یکی منو با کله از یه مکان خیلی(خیلیا!!!)بلند با کله ولم میکرد پایین.یه بار دوبار که ندیدم بالای 1000 بار دیدمش واقعا دیگه حالم ازش بهم میخوره
یکی از بدترین خواب هام درباره همین (..بهار..)[nb]http://www.sampadia.com/forum/index.php?action=profile;u=18015[/nb]کصااااافط بود همین دیشب...خعلی ام باحال بودااا! رفته بودیم پیک نیک بعد یه مرده اومد نمیدونم چی گفت و اینا بعد صحنه عوض شد من داشتم گریه میکردم خودمو میکشتم ک بهار با اون مرده ازدواج نکنه! من هی میگفتم نه این کارو نکن!! بهار میگف:نه میخوام باهاش ازدواج کنم!
انقد گریه کرده بودم صدام گرفته بود!اصن یه وضی!بعد میخواستم به یه بنده خدایی اس بدم ک بهار میخواد ازدواج کنه و اینا ش نداشتم! خلاصه...خواب عجیبی بود نمیدونم چرا حس بدی بم داد فک کنم یه چن وقت دیگه باید عروسش کنم بهارو....
بهترینش هم تو خیابونای امریکا با بهار و جانی دپ داشتیم قدم میزدیم بعد رفتیم خونه جانی بعد جانی با نامزدش بهم زد به من گف من تو رو دوس دارم!!! بهار هم عین دیوونه ها هی میخواس حمله ور شه به جانی من نمیزاشتم! من نمیدونم این موجود اضافی چیه ک تو همه خوابای من هس!خواب باحالی بود درکل!!! ذهن مغشوشی دارم کلا...
بدترین خواب دارم ولی بهترین نه
کلا بدترین خوابام که هر چند مدت یه بار تکرار میشه اینه که من زندگی عادی خودم رو خواب میبینم اما ...نمیدونم چرا یه موجود خیلی خاصی تو این نوع خوابم همیشه هست که دور و اطراف من بدون هیچ حرفی پرسه میزنه ولی به شدت ترسناکه .. :-s و جالب تر اینکه تو این خوابها وقتی صلوات میفرستم ، اون موجود به طرز وحشتناکی ذوب میشه ( دقیقا سریال او یک فرشته بود رو بیارید تو ذهنتون )
و بهترینش هم مثلا این بود که خواب دیدم رفتم خونه یه نفر که خیلی دوستش دارم...همه چیش خوب بودا تنها مشکلش این بود که خود اون طرف تو خونه شون نبود یعنی من سه ساعت خواب بودم نیومد که نیومد ....
بد ترین خوابی دیدم کلاس چهارم بود که دیدم الیاس تو حیاط خونه ی مامان بزرگمه.البته اونجا نقش عزرائیل داشت منم مردم.تا دو ماه میترسیدم و خونه ی مامان بزرگم نمیرفتم
یه خورده طولانیه باید وقت بذارید بخونید:
بدترین خوابی که دیدم:
یه عطاری تو خیابونمون هست، من توی خوابم داشتم از اون عطاری برمیگشتم خونمون. من توی پیاده رو بودم، یه سایه سیاهی(حس میکردم جن هستش ) هم من رو دنبال کرده بود. منم عین چی ازش میترسیدم. یه خورده از مسیر بین عطاری و خونمون رو که طی کردم، ناگهان از کوچه به رختخوابی که اون شب توش خوابیده بودم منتقل شدم. بعد دیدم اون سایه سیاه گوشه رختخواب جلو پام نشسته و داره با خنده پتو رو تکون میده. منم داشتم سکته میکردم.
از خواب که بیدار شدم اول مامانم رو صدا کردم
بهترین خواب رو یادم نمیاد ولی گه گاهی خواب گردی میکنم و یا در خواب حرف میزنم
از خواب گردی هام، بهترینش موقعی بود که داشتم به طرف در خروجی ساختمون که رو به کوچه باز میشه میرفتم :P ولی به علت سر و صداهایی که میکردم، مامانم بیدار میشه و به تشک بر میگردونه منو.
از حرف زدن تو خواب هم هر وقت مامانم میاد بیدارم کنه، تو خواب دارم با دوستام مسئله حل میکنم و مامانم اینا کلی بهم میخندن
همچین آدمی هستم من
بد ترین خوابم یه خوابه که هی تکرار میشه برام!(آغو 38 ساله دارم ای خوابو میبینم! داغونمااا!)
این جوری شرو میشه که منِ سه - چهار ساله دارم راه میرم تو ایوون خونه قبلیمون! (من همیشه تو خوابام خودمو هم میبینم! انگار پشت دوربین وایسادم! )
بعد عین این انسان های بیکار هی خودمو میزنم به دونه دونه ی نرده های ایوونمون و وقتی به نرده ی پنجم میخورم نرده از جاش درمیاد و پرت میشم پایین! :-ss
حدودا یه ساعتی در حال سقوط به سر میبرم و بعدش میفتم رو یه سری تخته و آهن پاره و پام میشکنه!(دردشو به وضوح حس میکنم! )
بعد همه ی خاندانمونو صدا میکنم ولی کسی نمیاد و چون به نتیجه نرسیدم بلند میشم و خودمو میتکونمو به راهم ادامه میدم!!
(هیچ وقت نفهمیدم که بعدش کجا میرم!!!)
:-جوان ناکام!
ما چون همسایمون درخت مو داشت، همیشه گربه تو حیاطش بود، منم از گربه می ترسیدم و بدترین خوابایی که دیدم کابوس گربه است ، خواب ترسناک هم زیاد دیدم.
بهترین خوابم هم وقتی بوده که کسی رو که خیلی دوست داشتم تو خواب دیدم ، یا خوابای پرواز که می دیدم خیلی باحال بود !