قتل

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع amirali
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : قتل

بچه که بودم یه جوجه داشتم انقد بدبختو فشار فشورش میدادم که دو روزه مرد
جوجه های بعدیم همینطور...
حالا اینو داشته باش :
یه گربه همش میومد تو حیاطمون جوجه رو بردم جلوش خورد!! ^#^
منم تا تونستم خندیدم!! =))
همش پن سالم بود! :)
 
پاسخ : قتل

همسترم تقصیر من بود که مرد :|
یادم رفت از تو ماشین برش دارم
زیر آفتاب تو حرارت ماشین خفه شد
تا شب داشت جون میداد !
همش سعی میکرم یه جوری بهش آب برسونم...
ولی نتونستم نجاتش بدم
قتل غیر عمد
 
پاسخ : قتل

بچه بودم ماهی ِ عید دستم میفتاد با قیچی یا کارد نصفش میکردم :-"
دیگه هم یکی از سرگرمی هام ( همون بچگیم :-" ) این بود که یه حلقه ی کوچیک ِ آب درست کنم دور ِ مورچه ها ( تو حیاط ، یا دستشویی :-" ) بعد اینا هی میدویدن این ور اون رو ، نمیتونستن بیان بیرون من ذوق میکردم :-" ، بعد طی همین فرآیند خیلی هاشون میرفتن زیر آب ;;)
 
پاسخ : قتل

من که خیلی دختر خوبی بودم فقط یه بار به یه کرمه آمپول زدم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخیلی حال دااااااااااااااااااااااااد =)) =))
یه بارم چن تا از سبزه های عیدمو کردم تو تنگ ماهی انقد خوشحال شده بود غذاشو خوب نجوییده بود پریده بود تو گلوش خفه شد :( :)
ولی داداشام مگس و زنبور میگرفتن یه نخ میبستن به کمرش مثه بادبادک ولش میکردن باهاش بازی میکردن بدم لابد میکشتنش دیگه :-? :-?ولی کلا من بچه بودم خونمون باغ وحش بود از هر حیوون یکی بوده :-h :-h
 
پاسخ : قتل

دوستم یه گلدون بهم هدیه داد،
روی گلدون یه دونه حلزون گنده وجود داشت،
زمستون هم بود...
بخاری اتاقم روی بالاترین درجه ی خودش قرار داشت،
با خودم گفتم اگه یه حلزون رو بندازم روی بخاری چه اتفاقی می افته؟
...
در کمال ناباوری به محض این که روی بخاری افتاد "تبخیر" شد...
من همین طوری داشتم به صحنه نگاه می کردم :o آخه یه ثانیه هم طول نکشید...
طفلکی فدای علم شد...!
 
پاسخ : قتل

من بچه که بودم یک مورچه رو تعقیب میکردم تا به لونه مورچه ها برسم.



بعدشم دوتا روش داشتم برای کشتار دسته جمعی:1یک چندتا کبریت رو تا ته میکردم تو سوراخ لونه مورچه ها
2:یک چوب میکردم تو سوراخ تا همشون بیان بیرون بعد همشونو یاله میکردم و یا با آب میکشتم
 
پاسخ : قتل

قتل؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تادلت بخواد!
میدونی تا حالا با این اخریه که دیروز کشتم میشن 468!
اگه بدونی چ کیفی میده!
البته تو خواب دقیقا م3 من! =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : قتل

از همه ی حیوونا میترسم جز مورچه
ولی یه بار یه ملخ رو دیوار بود منم تو حیاط بودم
گفتم اگه حمله نکنم حمله میکنه
بعد چشامو بستم از فاصله ی 10 متری دمپایی مو با قدرت از پام پرت کردم بهش
چشامو باز که کردم دیدم تو هوا پر از پر ملخه ( :-& :-& :-& :-&)
 
پاسخ : قتل

آره زیادبه خصومص موش ووزغ.یه بارداشتیم روموشاآزمایش میکردیم درواقع نگه داری موش داشتیم بعدنمیدونم چی شدیکیشون حامله شد :-/
بعدمی خواسیم سزارینش کنیم خودشونصف بچه هاش مردن ;D
یه باردیگه ام روزاول راهنماییم بودبعدسره کلاس ریاضی یه مگس هی اذیت میکرد،رفت نشست توی جعبه پرگارم منم درشوبستم. >)تاآخره کلاس خفه شد درواقع جان به جان آفرین تسلیم کرد. 8-}
بعدهمگی بچه هاباهم یه مراسم تدفین باشکوه براش گرفتیموتوحیاط پشتی مدرسمون خاکش کردیم 8-^
 
پاسخ : قتل

:-ssسرسفره هفت سين يه دفه ديديم ماهيه نيس،سرش يه ذره اون ورترافتاده بود :-\
داداشم برش داشته بود بادندون سرش رو كنده بود :-& :((
 
پاسخ : قتل

من یه خواهر دارم عاشق جک و جونوره! ده سالش که بود جلوی من با دخترخاله ام یه مارمولک گرفتن دخترخاله ام دست و پای مارمولکه رو گرفت خواهرم با کارد تشریحش کرد! :-& :-& :-& از اون موقع از هر جک و جونوری میترسم!
همین خواهر محترم تو دانشگاه یه ترم حشره شناسی داشت، پنجاه تا حشره رو با سیانور کشت و خشک کرد برد برای استاد! X_X
 
پاسخ : قتل

من یه زمانی یه لاک پشت گنده گرفتم که اندازه دوتا کف دست بود بعد از مغازه داره پرسیده بودم اقا این گوشت خواره یا گیاه خوار به من گفت گیاه خوار خلاصه که بعد از 1 ماه و نیم فهمیدیم بدبخت از گشنگی مرده !! =(( اخه بنده خدا گوشت خوار بوده!!!
فکر کنم این قتل غیر عمد باشه نه؟؟ :-?

دیگه بجز این یدونه گنجشک و بچه گربه و حشرات گوناگون(از ملخ گرفته تا مورچه) قورباغه و همستر و غیره به تعداد زیاد ;D ;D ;D
ادمم تا حالا فرصت پیش نیومده اگه اومد حتما به لیستم اضافه میکنم! :P
 
  • لایک
امتیازات: scare
پاسخ : قتل

خالم بچه که بوده داشته تو حیاط رامیرفته میبینه یه گنجشگ رو دیوار یخ زده
انقد دلش واسش میسوزه که....با خودش فک میکنه چیکارکنه که نجاتش بده یه سنگ برداشته که بزنه تا یخ گنجشکه باز شه!!

سنگ درست خوره کله گنجشگ ضربه مغزی شده همونجا تلف شده!! :|
 
پاسخ : قتل

من اون وقتا(بچگی)آب می ریختم تو لونه ی مورچه ها همین که میومدن بیرون جمشون می کردم .اون وقتا هم من خیلی تو جو جنگ و کشتی و اینا بودم بد اینا رو گروه گروه سوار یه برگ می کردمشون بد می انداختمشون تو آب(حوض) که مثلن دارن با هم می جنگن ;D بعد وقتی فقط یه برگ می موند آزادشون می کردم که برن X_X
 
پاسخ : قتل

آقا شما چرا اینقدر قسی القبلین؟ :-<
3-4 تا پست رو خوندم ، اصن داغون شدم :-<
قاتلا ، پست ــا ، نامردا ، ... >:p
نکنین این کارارو جون ِ عزیزتون

من به حیوان آزاری به طرز ِ فجیعی حساسم ، حتی بیشتر از مردم آزاری ، چون حیوان توانایی دفاع از خودشو نداره !

حالا برا اینکه اسپم نباشه : 3-4 سالم که بود از این جوجه رنگیا داشتم ، یکیشون رفت زیر یه چیزی ، بعد من میخواستم بیارمش بیرون ، هی با جارو انگولکش میکردم ، بعد وقتی اومد بیرون دیدم لنگ شده =((
حالا گریه و اینا هیچی ، یه روز هیچی نخوردم و ... :-"

سر ِ این حیوون آزاری هم کم درگیر نشدم :-"
مثلا یکیش اینکه ;D
با فامیل و اینا حدودا 20 نفری تو پارک نشسته بودیم ، بعد 2-3 تا از این اراذل اومدن از کنارمون رد شدن ، یکیشون محکم پاشو گذاشت رو گربه هه
یه آه ِ بلندی کشید گربه هه :-<
آقا منو بگو ، این صحنه رو که دیدم له شدم اصن !
اول درگیری لفظی ایجاد شد ، بعد فیزیکی و اینا ، زد و خوردی ایجاد شد بالاخره :-"


ولی نکن آقا ، نکن !
 
پاسخ : قتل

بچه که بودم یکم پودر کیک و بیسکوئیت و اینا رو گزاشتم تویه یه لیوان شیرکاکئو لیوانی از این کوچیکا،بعد گزاشتم تو باغچه که بعد چن ساعت حشرات گوناگون پیدا کنم...
بعد چن ساعت که اومدم دیدم کلی مورچه تو اون لیوانه جم شده خیلی ناراحت شدم که چیزی پیدا نکردم ولی صحنه جالبی بود کلی مورچه وول میخوردن تو ظرف.اول خاستم آب بریزم تو ظرفه ولی بعد نظرم عوض شد رفتم دستمال کاغذی و کاغذ و اینا ورداشتم کردم تو لیوانه و بعد آتیشش زدم.
خیلی حال داد خوده لیوانه هم که پلاستیکی بود با مورچه ها و کاغذا سوخت. ;;)
__________________________________
یبارم نزدیکای چارشنبه سوری یه ملخ پیدا کردیم با مامانم،مامانم هم واسم کردش تو شیشه که باهاش بازی کنم و نگاش کنم و اینا منم که سیگارت خریده بودم(اون موقع فقط اجازه سیگارت زدن رو داشتم :-s)بعد از این که مامنم خوابید در ظرف رو باز کردم(ظرفش از این ظرفای شیشه ای مربا بود)یه سیکارت انداختم توش و درش رو آروم گذاشتم روش و دویدم فرار کردم چن متر اون ور تر(در ظرف پیچی بود ترسیدم تا آخر ببندمش سریع فرار کردم)بعد دره ظرفه با انفجار پرتاب شد و منم رفتم توی ظرف رو نگاهه کردم دیدم ملخه نیست،خیلی ناراحت شدم خلاصه رفتم در ظرفه رو بردارم دیدم ملخه افتاده اون جا و مرده البته توقع داشتم تیکه تیکه شه ولی فقط یکم سیاه شده بود #:-S #:-S
________________________________
یه بارم لوله تفنگ ساچمه ای رو گذاشتم روی یه جیر جیرک نسبتا بزرگ و چهار تا تیر زدم که همش رفت تو بدن جیر جیرکه ~X(
_______
الانم حسش باشه همچین کارایی رو میکنم :)
 
پاسخ : قتل

بچه بودم دورگردن جوجه هایه نخ کلفت می بستم عین سگ باخودم همه جامیکشوندمشون بعداخرش خفه میشدن :>
 
پاسخ : قتل

یادم میادوقتی که بچه بودم ماهیاروخیلی دوس میداشتم :x
ازتوی تنگ درشون میاوردم بوسشون میکردم بزورغذاتودهنشون میکردم بعدش مینداختمشون توی تنگ
ولی همشون زنده نمیموندن =((
 
پاسخ : قتل

نخ بستم دور زنبور و فشار دادم و زنده زنده نصف شد...
تازه بعد از جدا شدن دوتیکه هیکلش هی تکون تکون میخورد
 
پاسخ : قتل

مناول ابتدایی بودم یهو یه پشه دیدم خواستم الکی ادا در بیارم مثلا میخوام بکشمش دستامو به هم زدم یهو باز کردم دیدم الکی الکی کشتمش و ترسیدمو گریه کردم :-"
 
Back
بالا