افسردگی

Distorded Angel

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
234
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
طهران
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
دانشگاه تهران
خلق و خوی من خیلی شبیه نمودار سینوسه(نخندین راست میگم:))) . یه مدت کوتاهی خیلی شادم و انرژی زیادی دارم طوری که تو خونه می دوم وبالا پایین میپرم جیغ میکشم و آواز می خونم آهنگای شاد گوش می کنم .تبلیغات توی تلویزیون و کلماتی رو که دوست دارم رو تکرار می کنم بعد آروم آروم از این انرژیم کم میشه و آروم تر میشم بعد از این احساس غمگینی میکنم وهیچ انرژی ندارم حتی حوصله ی انجام دادن کارای شخصیم رو هم ندارم . دلم می خواد تنها باشم .آهنگای غمگین گوش می کنم بعدش آروم آروم حالم خوب میشه ودوباره همون حس پر انرژی بودن میاد سراغم....معمولا مدتش چند روزه و گاها چند ساعته...تابه حال هم برای این مشکل نرفتم پیش پزشک....
ویژگی هایی که گفتین خیلی شبیه به اختلال دو قطبی هست(الته دوستانی که رشته روانشناسی خوندن می تونن دقیق تر بگن) به نظرم حتما به روانپزشک مراجعه کنید که مطمئن بشید علت این مسئله چیه. بعضی اختلالات تا یک سنی به راحتی قابل درمان هستن مثل همین دوقطبی که تا سی سالگی قابل درمانه پس حتما تو این سن محض احتیاط به روانپزشک خوب مراجعه کردن واسه همه ما لازمه فک می کنم.
 

incognito

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
540
امتیاز
12,187
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بابل
سال فارغ التحصیلی
1395
رشته دانشگاه
پزشکی
حیف نیست ی همچین تاپیک خوب و کمک کننده ای بی محتوا بمونه؟!بیاین راجب "افسردگی"صحبت کنیم

ی زمانی بیماری هایی مثب سل و فلج اطفال بسیار کشنده محسوب میشدن، بدون کشف هیچ نوع درمانی به طوریکه سل به اماری رسیده بود که از هر 7 نفر یک انسان رو درگیر میکرد
اما بیماری حال حاضر با همون میزان خطر(چه بسا بیشتر) و سرایت افسردگیه!به طوریکه از لحاظ اماری تو امریکا از هر 4 نفر یک نفر درگیر این بیماری
خیلی مهمه که بدونیم افسردگی با اختلالات خلقی و ناراحتی ها واسترس و...مقطعی و کوتاه فرق داره. درواقع برای افسردگی حداقل به یک بازه مداوم دو هفته ای نیاز داریم
و از علایم عمدش میتونیم به;بی علاقگی به چیزهایی که انسان از اون لذت میبره,کم اشتهایی,خوابیدن خیلی زیاد یا خیلی کم,بی قراری,تمرکز بسیار پایین و...اشاره کنیم.
جالبه بدونین که افسردگی تظاهرات فیزیکی در داخل مغز داره که مهم ترینش کوچک شدن لب پیشانی مغز

و متاسفانه اغلب داروها و درمان هایی که وجود دارن فقط باعث تعدیل علائم میشن .مثل اینکه شما عفونتی پیدا میکنین ارامبخش میخورید و این ارامبخش فقط دردتون کم میکنه اما شما برای از بین بردن دلیل بیماریتون به انتی بیوتیک نیاز دارین.

اگه خودتون یا نزدبکاتون سابقه این بیماری رو داشتن بیاید و راجبش صحبت کنیم. حستون نسبت به این بیماری و درمانش و...
 

ememlia

⁦(⊙_◎)⁩
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
856
امتیاز
19,973
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1397
بخاطر بی انگیزگی و بی اعصابی لرزش انواع ماهیچه ها (خصوصن وقتی عصبی بودم) حدود 8 ماهه ک آسندرا میخورم
پلی لیستم هنوز همونقد افسرده اس و هنوز باآهنگ های هادی پاکزاد کیف میکنم
فاز خیلی از ادما رو درک نمیکنم
زندگی رو ب گلگیر راست ماشین بابام گرفته ام و حقیقتا آینده خیلی واسم اهمیتی نداره
آسندرا واقعا تاثیر گذار بود ،اهل بیت میگن خوش رفتار شدم ،لرزش دستام (پلک و بازو هم) تو شرایط اضطراری بهتر شده ولی اعتیاد ب قرص سخته مث بقیه انواع اعتیاد
ارتباطم با رفقام ب شدت کم شده و اونا هم تقریبا بیخیال من شدن:))

درکل اگه بتونم بدون قرص همینطوری ک هستم بمونم راضی ام
ولی تلاشم واسه کنار گذاشتنش جواب نداد ،شب دومی ک نخوردم نتونستم بخوابم
همینا
 

هولدن

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
886
امتیاز
12,250
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
من فکر میکنم یک سری ایده ال هایی بعضا عجیب وغریب از بیرون(فیلمای هالیوودی،مذهب،فرهنگ،اعضای خانواده و... )از زمان کودکی ب ما القا میشه ومارو توچرخه معیوبی قرار میده .
فشار خانوادگی واجتماعی مارو مجبور میکنه دائما دنبال ایده ال هایی باشیم هیچ وقت بهش نمیرسیم و یاایده ال هایی که احتمال رسیدن هست ولی اصلا مفید نیستن(من فکرمیکنم خیلی از باورای مذهبی جز همین دسته دوم هست )
اگر تو این چرخه بیفتیم انتظار تولید میشه واین انتظار که معمولا هیچ وقت براورده نمیشه خشم تولید میکنه واین خشم ب مرور زمان باعث افسردگی میشه. صدای منتقد درونی که همون بایدونبایدی که از بچگی به ما میگه چه کار کنیم از چه هنجاری پیروی کنیم رو تشبیه میکنند به یک رادیو که دائما درحال پخشه برای این رادیو ۳ راهکار کلی پیشنهاد دادن
۱ اینکه صدای مثبت پخش کنیم
۲رادیو رو حدالامکان کم و خاموش و بی اثر کنیم
۳رادیو رو بپذیریم
درحال حاضر به ۳مین روش بهترین روشه(البته هنوز به کارامدیش شک دارم) راهکار کلی [به نظرم] اینه اننتظاراتو از خودمون کم کنیم نظام ارزشهامونو با دقت زیاد زیر تیغ ببریم اهداف واقع بینانه تری بزاریم دراخر به دنبال خلق معناباشیم
........
 
آخرین ویرایش:

Radikal

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,576
امتیاز
31,309
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
داغ دیده ام بعله!
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
سیاستگذاری علم و فناوری
اینستاگرام
من متاسفانه حس میکنم مدت طولانی ای هست که افسردگی دارم!
همواره یکم غمگینم ، انگار که غم بکگراند زندگیم باشه، حالا ممکنه شاد بشم ولی در درون این شادی همیشه یکم غمم هست!
قبلا میزانش بیشتر و فلج کننده بود طوری که روز ها اصلا نمیتونستم با کسی حرف بزنم رو در رو، کیفیت زندگی و کار و درسم رو تحت الشعاع قرار داده بود مثلا هر بار که تصمیم میگرفتم کاری کنم سریعا حس میکردم هیچ انگیزه ای برای ادامه دادن ندارم و به همین دلیل کارهای زیادی رو اصلا شروع نمیکردم که بخوام تمومشون کنم!
الان هم بیشترین نیروی محرکم ترسه! ولی خب هر چیزی که به نظرم یک نیروی محرکه باشه خوبه حتی ترس!
ترکیبات مختلفی هم میخوردم یک دوره فلوکستین بود یک دوره سرترالین و پوکساید و...

ولی خب هیچ کدوم به نظرم خیلی اثر نکردند ، به طور کلی متوجه شدم یک سری علایم هستند که مشخص میکنند من دارم وارد دوره های افسردگی شدید میشم

یکیش توی تخت بودنه! به طور کلی میزان افسردگیم با تحرکم رابطه عکس داره، هر زمانی که تحرکم کم میشه افسردگیم بیشتر میشه! بعد فهمیدم اگر خودم رو مجبور کنم به حرکت کردن باز میزان افسردگیم کمتر میشه.

یکی دیگه از چیزهایی که موجب بهتر شدن افسردگیم میشه شرکت توی جمع و مشارکت و چیزهای جدید هست! یعنی مثلا من سعی کردم امسال تابستون توی چند تا کلاس شرکت کنم چون میدونستم اگر بین این جمع ها قرار نگیرم قطعا از افسردگی میمیرم! ((: خلاصه که سعی کنید چیزهایی داشته باشید که بخواید ادامه شون بدید، حالا برنامه نویسی سریال کلاس کتاب هر چی!

یک سری افکار و تصاویر هستند که زیاد تکرار میشن توی ذهن مثلا مثل اینکه آدم به خودش میگه من چقدر لوزرم! یا من دوست نداشتنی ام یا من هیچی نمیشم! این افکار که اومدن آدم میتونه چند تا ری اکت بده باهاشون همراه بشه و باورشون کنه یا اینکه به این نتیجه برسه که چرتن! :)) میدونم سخته ولی خب واقعیت اینه که اونقدرم که آدم در زمان افسردگیش فکر میکنه بد نیست! |:

من سه شب پیش متوجه شدم که دارم افسرده میشم چون کل روز توی تخت بودم و دلم هیچی نمیخواست، حتی حوصله کلاس هم نداشتم ، بعد متوجه شدم که دارم افسرده میشم در نتیجه رفتم آموزش نقاشی حیوانات کارتونی رو دانلود کردم شروع کردم و خودم رو گذاشتم توی پروسه یادگیری یک چیز جدید!! نمیگم معجزه آسا بود ولی الان یکم بهترم!
 

incognito

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
540
امتیاز
12,187
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بابل
سال فارغ التحصیلی
1395
رشته دانشگاه
پزشکی
تو ی بازه ای اتفاقات خیلی تلخ و بزرگ زیادی پشت سر هم افتاد سعی کردم قوی باشم و شرایطو کنترل کنم.چندماه بعد دقیقا زمانی که همه ی روزای سخت تموم شده بود و من باید خوشحال میبودم احساس کردم درگیر این بیماری شدم
تو اون دوران سخت گاهی میشد چند شب متوالی بیمارستان بودم و نمیخوابیدم و کلی کار سخت انجام میدادم اما فیدبک هایی که از بقیه میگرفتم تحسین قوی بودن بود.بدون اینکه بفهمم قوی بودن داره میکُشتم. و زندگی اصلا شبیه افسانه نیست که نیز به اسطوره های شکست ناپذیر داشته باشه و ما با چه داستان چه فشارهای روانی رو به خودمون تحمیل میکنیم
نقطه مقابل این بیماری هم برای من خوشحالی نبود بلکه شور و هیجان بود.وقتی کسی بهم پیام نمیداد دلگیر بودم ک کسی به یادم نیست اما وقتی پیامی هم میگرفتم به شدت باز کردن و جواب دادنش برام سخت بود.حتی جویدن غذا،دوش گرفتن و مسواک زدن و..همه ی کارای عادی که افراد روتین انجام میدادن برام انگار چندسال طول میکشید و وحشتناک سخت به نظر میرسید
من درگیر بیماری شده بودم که کاملا حالت نوسانی داشت.و تو دوره های PMSخیلی ازاردهنده تر میشد.انگار روی تک تک اهداف،آدما و فعالیتا ی برچسب بی معنی بودن خورده بود و ازهمه بدتر این بود که حس میکنی این بی معنا بودن عین حقیقته
و حالا بازم تقریبا یک ماهه درگیرشم من قبلا میترسیدم از این موضوع حرف بزنم چون شرم اولین ماحصل این بیماری. اما فهمیدم هرچقدر بی توجهی کنم به احساساتم بزرگ و بزرگ تر میشن فهمیدم چقدر احساسات میتونن مخرب و غیرقابل کنترل بشن
من بی قراری و اضطرابو حس میکردم اما نه اونقدر که دوستم موقع امتحان احساس میکرد ی حس وحشتناک بزرگتر. و برای همین مضحک ترین حرف به افراد مبتلا به این بیماری حرفایی از قبیل"بیخیال" و "همش میگذره"و..
 
ارسال‌ها
1,082
امتیاز
15,600
نام مرکز سمپاد
-
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1397
برای درمان افسردگی حتما به متخصص طب سنتی برید واقعا موثره ، داروهای روانپزشک فقط مدتی بی حستون میکنه و خودشونم میگن که درمان قطعی نمیکنه، عوارضشم زیاده
طب سنتی میگه افسردگی ناشی از غلبه سردی و خشکیه، یه اصلاح تغذیه و دارو میدن واقعا بشدت مفیده
تا میگی طب سنتی یه عده یاد عطاری و گل گاوزبون میوفتن، نه این نیس.دانشکده های علوم پزشکی سلامتکده های طب سنتی دارن ، اونجا برید.مثلا مال دانشگاه تهران تو خیابون خارکه
علاوه بر داروها صبح ناشتا ۲۱ تا مویز بخورید هرروز خیلی مفیده
مویز رو بر میداریم عرق میگیریم:))
 

شیخ المثال

کاربر فراموش شده
ارسال‌ها
162
امتیاز
1,512
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نکا
سال فارغ التحصیلی
96
رشته دانشگاه
هوانوردی
مویز رو بر میداریم عرق میگیریم:))
یا اگه مویز گیر نیاوردین عرق بگیرین
برین گل بزنین خیلی موثر تره تازه توهم هم نمیزنین فقد کارکرد مغزتون تغییر میکنه
#طب سنتی
 
ارسال‌ها
1,082
امتیاز
15,600
نام مرکز سمپاد
-
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1397
من نمیدونم افسردگی دارم یا یه نوع اختلال شخصیتی مثل اسکیزوئید. تقریبا از هیچ کاری لذت نمیبرم، حواسم به راحتی پرت میشه و نمیتونم رو یه چیزی به مدت زیاد تمرکز کنم، توی جمع ها بی دلیل استرس میگیرم و عرق میکنم و شروع میکنم به فکرای مختلف و احساس میکنم بقیه با چشم تحقیر یا بی تفاوتی نگاهم میکنن. مشکلات کوچیک توی ذهنم بیخود بزرگ میشن و تبدیل میشن به یه مشکل حاد و استرس‌زا. دوست دارم بیشتر وقتمو تنها باشم و کسی کنارم نباشه ولی توی تنهایی هم فکرای استرس‌زا و ناراحت کننده راجع به خودم میاد به ذهنم و با خودم میگم شاید چون فلان مشکل رو داری یا فلان طوری کسی باهات کاری نداره در صورتی که میدونم دلیل همشون رفتارهامه و انزواطلبیم، از طرفی هم اگه تو جمع باشم یا احساس بدی پیدا میکنم و یا اصلا از هیچی لذت نمیبرم و خوشحال نمیشم.
منم همین طورم :| :|
 

Noo$hin

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
351
امتیاز
2,464
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
تلگرام
اینستاگرام
من نمیدونم افسردگی دارم یا یه نوع اختلال شخصیتی مثل اسکیزوئید. تقریبا از هیچ کاری لذت نمیبرم، حواسم به راحتی پرت میشه و نمیتونم رو یه چیزی به مدت زیاد تمرکز کنم، توی جمع ها بی دلیل استرس میگیرم و عرق میکنم و شروع میکنم به فکرای مختلف و احساس میکنم بقیه با چشم تحقیر یا بی تفاوتی نگاهم میکنن. مشکلات کوچیک توی ذهنم بیخود بزرگ میشن و تبدیل میشن به یه مشکل حاد و استرس‌زا. دوست دارم بیشتر وقتمو تنها باشم و کسی کنارم نباشه ولی توی تنهایی هم فکرای استرس‌زا و ناراحت کننده راجع به خودم میاد به ذهنم و با خودم میگم شاید چون فلان مشکل رو داری یا فلان طوری کسی باهات کاری نداره در صورتی که میدونم دلیل همشون رفتارهامه و انزواطلبیم، از طرفی هم اگه تو جمع باشم یا احساس بدی پیدا میکنم و یا اصلا از هیچی لذت نمیبرم و خوشحال نمیشم.

برگام
تو منی یا من توام

منم همین طورم :| :|

یه چیزی رو برای خودتون بزرگ نکنید...به سادگی برید به روانشناسی کسی مشکل رو بگید تا خیالتون راحت بشه...شاید فقط از سری عوارض دوران بلوغ باشه...آدم تو بازه ای از نوجوانی خیلی تنهایی رو دوست داره بعد تو اون مدت هم میگه من تنهام چون کسی دوسم نداره!!! خوب تنهایی چون خودت میخوای، تو تنهایی هم هزارتا فکر به سراغمون میاد.
 

incognito

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
540
امتیاز
12,187
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بابل
سال فارغ التحصیلی
1395
رشته دانشگاه
پزشکی
ی چیزی که خیلی شاید به این موضوع مربوط باشه;دوره های PMS یا همون سندروم پیش از قاعدگی

که از زمان تخمک گذاری تا قاعدگی زنان رو میتونه دربربگیره یعنی ی چیزی حدود یک تا دو هفته قبل از پریود فرد.افرادی که درگیر این سندروم میشن علائمی رو با شدت های مختلف حس میکنن.که اکثرشون جز همون علائم ویژه ی افسردگی ان.

مثل;تغییرات اشکار حالت و خلق و خوی,بی حوصلگی, اضطراب, مود افسردگی, تغییر تو اشتها و خواب و.. و حتی علائم جسمی مثل حساس شدن سینه ها,ورم بدن,سردرد و..
که مشخصش اینه که این علائم باید به محض شروع قاعدگی شروع به بهبود پیدا کنن و و تو هفته پس از اتمام خون ریزی کاملا از بین رفته باشن.

خب طبق امار خیلی از خانمها حالت های مختلف روحی رو قبل از پریود شدنشون حس میکنن اما درصد کمی از زنها pmsایی رو با حالت های شدید و ازار دهنده رو پشت سر میذارن به صورتی که انقدر علائم شدیدن که انگار فرد یهو پرت میشه تو افسردگی هایی شدید که به اون دیگه میگیم اختلال دیسفوریک پیش از قاعدگی یاPMDd

که این افراد بهتره که حتما به روانپزشک مراجعه کنن چون اگه درمان نشه و جلوی این سندروم گرفته نشه با افزایش سن فرد علائم شدید تر و سختتر میشن و همچنین بازه ی بروز این اختلال هم به مرور افزایش پیدا میکنه به طوریه ک ی جایی میرسه ک دیگه اختلال قبل از قاعدگی نیست بلکه کل تایم و زندگی شخص رو دربر میگیره و تبدیل میشه به افسردگی دائم.
که داشتن این اختلال هم اکثرا زمینه ارثی داره. داروهایی هم ک تجویز میشه اکثرا همون داروهای ضدافسردگی ان مثل فلوکسیتین و..

*من خودم درگیر این اختلال بودم و هستم تا اینکه چند وقت با پزشکم مشورت کردم راجبش و دارم دوره های درمانمو میگذرونم و هی شرایطم بهتر میشه.از درمانش نترسین و اجازه ندین تبدیل به افسردگی دائم بشه که به مراتب درمان سختتری داره
 

incognito

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
540
امتیاز
12,187
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بابل
سال فارغ التحصیلی
1395
رشته دانشگاه
پزشکی
ببخشید، من قبلا به مشاور هم مراجعه کردم، از اونجایی که اون موقع خیلی اصرار زیادی داشتم دارو مصرف نکنم یه سری روش های کاملا بی فایده مثل تمرین های ورزشی و مدیتیشن و همچین چیزهایی توصیه کردن که جواب خاصی نگرفتم، من مشکلم به جز افسردگی یه رگه هایی از پرخاشگری هم بود و فکر میکنم ریشه هاش مربوط به اتفاقات بچگیم هم بوده، البته دلیل جواب نگرفتن اینم‌ بود که خودم چندان همکاری ای برای طی شدن روند مد نظرشون نکردم و مقاومت نشون دادم. الان انزوا طلبیم نسبت به قبل حتی بیشتر هم شده، چون از اول این شرایط رو داشتم، اما الان دیدن آدما یا شنیدن صداشونم اعصابم رو به هم میریزه، در واقع مشکلم برقراری ارتباط و حس بد ناشی از انزوا نیست، حتی بعضی وقتا از فکرای بی رحمانه ی خودم متعجب میشم، تظاهر به دغدغه ی دیگران رو داشتن میکنم‌ اما درونا از فقدان احساس همدردی یا عذاب وجدان یا هر حس دیگه ای نسبت به دیگران متعجب میشم، نمیتونم تحملشون کنم و آستانه تحملم پایین اومده. از یه طرف تناقض و تظاهر داره اذیتم میکنه، میدونم خیلی مسائل برام بی اهمیتن اما تظاهر به اهمیت دادن میکنم، برای بعضی چیزا هیچ ارزشی قائل نیستم اما رفتارم متناقض با خواست درونیمه و این داره عذابم میده. از آدم هایی که دوست داشتم متنفرم. و چیز دیگه ای که هست و شاید مرتبط هم نباشه اینه که علاوه بر اینا یه جور بی قراری و فقدان تمرکز و آرامش دارم جوری که مدام‌ باید به یه حالت افراطی راه برم یا اگه مجبور باشم بشینم پام رو تکون میدم، یا کشیدن مو، جویدن پوست لب، فشار دادن مداوم دکمه ی خودکار یا هر کار دیگه ای و یه جوری ناخودآگاه و زیاده از حد بودن این حالت ها باعث اختلال توی تمرکز شدن. طوریکه حتی پدرم اصرار داشت یا موهام رو کوتاه کنه یا من تو خونه هم یا پارچه، روسری یا یه چیزی به سرم ببندم که حداقل نتونم اینطوری موهام‌ رو بکشم، الان بیشتر تبدیل به راه رفتن و تکون دادن پا شده، توی تنظیم خواب و غذا خوردن مشکل پیداکردم، بوی تمام غذا ها و حتی آب حالم رو به هم میزنه. چیزی که بیشتر به غم و بی انگیزگی غلبه داره احساس فشار و عصبی بودنه. خیلی از کارهایی که قبلا انجام دادنشون رو دوست داشتم الان برام لذت بخش نیستن یا حتی ملال آور و آزار دهندن، نسبت بهشون بی انگیزه شدم، نسبت به خیلی چیزا بی انگیزه شدم. از خودم متنفرم. الانم که اینا رو می نویسم میدونم چندان فایده ای نداره و کمکی نمیکنه، ولی سوالم اینه که دوباره پیش روانشناس برم؟ نمیدونم مشاوره کمکی میکنه یا نه، اینطور نیست که مثل پیرمرد ها بگم کاری ازشون برنمیاد البته، از اونجایی که درمان روانشناسی یه پروسه ی متقابله میخوام بدونم واقعا خودم باید چکار کنم. میدونم‌ نتیجه اینجوری به دست نمیاد. یکی از بستگان درجه ی یکم خودش روانشناسه اما مشکل افسردگی شدید داره و چند سال پیش این مشکلش خیلی حاد تر شد و توی این مدت کمکی به خودش هم نکرده. یادم رفت بگم افسردگی شدید توی خانواده ی مادری ما شایع و ارثیه.
ما هم بینایی سنج داریم و هم چشم پزشک
وقتی مشکلی برای چشممون پیش بیاد اول میریم پیش چشم پزشک و بعد از معاینه ی اون و تشخیص اون درصورتی که صلاح بدونه ما رو به بینایی سنج ارجاع میده

روانشناس و روانپزشک هم همینن. عزیزم اول حتما به یک روانپزشک مراجعه کن تمام علائمی که گفتی رو براش توضیح بده و لطفا دربرابر دارودرمانی مقاومت نکن.
و با توجه به اینکه این بیماری نمود های ارثی داره و اگه اعضای خانواده داروی روان خاصی رو مصرف میکردن خیلی خوبه که به پزشک بگی چه دارویی رو دقیقا اونها سابقه مصرفشو دارن
 

incognito

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
540
امتیاز
12,187
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بابل
سال فارغ التحصیلی
1395
رشته دانشگاه
پزشکی
دارو خو دن کار جالب و علمی و پسندیده ای نیس ک پیشنهادش میدی
خیلی عوارض داره
داروهایی که شما برای درمان سایر بیماری هاتون میخورید عوارض ندارن؟انتی بیوتیک هایی که مصرف میکنید؟ژلوفن ها و...
همه ی داروها علاوه بر منافعی که دارن مضراتی هم دارن.اما پزشک به صلاح دید خودش میدونه کی باید این دارو تجویز کنه که سود دارو در مجوع بیشتر از ضررش باشه
مثلا ی سری از داروهایی که برای درمان افسردگی,اختلالات وسواس و..استفاده میشن از دسته ی SSRISیا در واقع مهار کننده های بازجذب سرتونین.میان سرتونین برون سلولی رو افزایش میدن. و از داروهای دیگه ی حیطه خودشون عوارض خیلی کمتری دارن

نسبت به بیماری های روان چرا انقدر جبهه گیری میکنید؟وقتی مشکل قلبی میگیرید دارویی ک متخصص قلبتون تجویز کرده رو مصرف میکنید وقتی عارضه پوستی میگیرید از کرم تجویز شدتون از سمت متخصص پوستتون استفاده میکنید و وقتی اپاندیستون قرار جراحی شه به جراح عمومیتون اعتماد میکنید. متخصص اعصاب و روان هم همینه و اگه دارویی براتون تجویز کرده قطعا دلیلی داره و جزء پروسه ی درمان به حساب میاد
 

شانا

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
421
امتیاز
13,434
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1396
رشته دانشگاه
پزشکی
دارو خو دن کار جالب و علمی و پسندیده ای نیس ک پیشنهادش میدی
خیلی عوارض داره
مطمئن باش بیماری افسردگی بقدری میتونه زندگیو فلج کنه که تحمل چند تا عوارض از داروها عاقلانه تره..
شبنم به کسی دارو توصیه نکرد گفت در برابر دارو درمانی مقاومت نکنین، مسئله اینه که فقط دارو های اعصاب نیستن که عوارض دارن بلکه تمام داروها عوارضی دارن ولی وقتس نوبت به دارودرمانی برا بیماری های روانی میرسه تمام اطرافیان به هم هشدار میدن که دارو درمانی نکن که عوارص داره یا مرتب فرد بیمارو از عوارض داروها میترسونن..
بپذیریم که دارو درمانی گام اول و درمان ۹۹ درصد بیماری هاست..چه روانی و چه جسمی..
 

Radikal

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,576
امتیاز
31,309
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
داغ دیده ام بعله!
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
سیاستگذاری علم و فناوری
اینستاگرام
صادقانه بگم من هم طرفدار درمان دارویی نیستم، حدود سه هفته پوکساید و سرترالین خوردم و نتیجه این بود که سه هفته کلا زندگی نکردم و بی حال بودم و خسته و خواب آلود شاید افکار خودکشی نداشتم ولی کلا به هیچ چیزی فکر نمیکردم! و اصلا حالت نرمال انسانی نداشتم.

تنها قرصی که تاثیر داشت روی من فلوکستین بود. اون هم به صورت خودسرانه مصرف میکردم. :-" و روزی یک دونه اوایلش اون هم اذیت می‌کرد ولی یک مدت که گذشت تاثیر خوبی داشت منتها به محض اینکه قطعش میکردم همون آش و همون کاسه!

خلاصه که اینطوری.
 
آخرین ویرایش:

هولدن

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
886
امتیاز
12,250
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
کسی درباره روش ACTاطلاع داره ؟ تاچه حد علمیه؟ اگه کسی تجربه ای داره بگه
به نظرم رویکردش ی مقدار متفاوته باروش های معمول
.....
بعدا نوشت:
منم بادارو درمانی موافق نیستم به نظر ی سری از روانپزشکا اخرین مرحله رو همون اول تجویز میکنند.مثلا میشه باچند جلسه شناخت درمانی حال طرف خوب کرد
 
آخرین ویرایش:

kia1379

Kvothe
ارسال‌ها
26
امتیاز
136
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1398
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
کامپیوتر
به نظر من مهم ترین اشکال افسردگی اینه که ادم رو فلج میکنه، یعنی خودت علاقه و حوصله‌ی این رو نداری که بری دکتر و فکر میکنی فایده نداره. ممکنه مدت ها همین زندگی فلاکت بار رو ادامه بدی، اینجا خوانواده باید کمک کنن و فرد افسرده رو حتی شده به زور بفرستن دکتر تا روند درمانش رو طی کنه.

در مورد دارو تا جایی که من میدونم، دارو فقط کنترل میکنه درمان نمیکنه و اگه دارو رو قطع کنین دوبازه برمیگرده، برای درمان باید پیش روانشناس رفت و مسئله رو از عمق حل کرد.
 

الهه ن

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,082
امتیاز
33,185
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مياندوآب
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
وبسایت معتبر برای تست افسردگی معرفی می کنین؟؟؟
افسردگی بیماری ه طبیعتاً با تست تشخیصش نمی‌دن. با علایم تشخیص می‌دن.
«کرایتریای تشخیص افسردگی» رو سرچ کن.
 

MmmSampadi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
630
امتیاز
2,279
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
1405
افسردگی؟ تنها دلیل افسردگی حال حاضر من علافیه :-<
 
بالا