آرزوی دوران بچگی!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع armitaa
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

من وقتی بچه بودم تا 3،4 سال میخواستم یه چوب جادویی داشته باشم.تازه یه شب که دیدم خدا بهم این چوب رو نمیده یه شیرازه برداشتم و سرش با مقوای زرد یه ستاره زدم و گذاشتمش بالای تختم و به خدا گفتم اگه این چوب تا فردا جادویی نشه من دیگه تورو نمیپرستم!فردا صبح که پاشدم با اشتیاق زیاد چوبمو امتحان کردم!وقتی دیدم کار نمیکنه پیش خودم فک کردم یه فرصت دیگه به خدا بدم گناه داره!!! B-) ;) ;D
که دیگه یه روز مامانم گفت چوب جادویی وجود نداره و من خیلی گریه کردم!!(آرزو های محال!)
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

من آرزو داشتم پرواز کنم
بعدش فهمیدم باید خلبان شم پس آرزوم این شد که خلبان شم و الان هم تصمیم دارم خلبان شم
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

یِ روزی تنها ارزوم این بود تیزهوشان قبول شم :-??
اما حالا میفهمم انچنان اش دهن سوزی نیس #:-S
بچگیِ و هزار تا آرزوی پوچ و تو خالی :-<
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

بی شوخی من یه مدت آرزوم این بود که یه خمیردندون پر رو یهو خالی کنم :|
نذاشتن آخرش هم ؛ عقده شد :|
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

من همیشه دوس داشتم وقتی فوتبال بازی میکنیم ( ;D )، بزنم شیشه ی یه خونه ایُ بشکنم..!
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

والا من بچه بودم، ارزو داشتم شکم سفید یک خرس تنبل با پوست قهوه‌ای رو قلقلک بدم! هنوز هم این آرزو رو دارم.
جدی یه پا روانیم برا خودم
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

بچه بودم آرزو داشتم هرروز میرفتم شهره بازی
آرزو داشتم که یک خواهر یا داداش میداشتم 8-^
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

من همیشه آرزو داشتم دامبلدور بیاد دنبالم بهم بگه تو بهترین جادوگر دنیا میشی!دوست داشتم یه شبح بشم با دارن شان ازدواج کنم!
میخواستم چوب گاندولف برسه دستم برم تو ارباب حلقه ها نذارم برومیر بمیره!هنوزم میخوام! :-\
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

خیلی جوجه میخریدم بعد همش وقتی جوجه هامو میذاشتم تو باغچه روبروشون میشستم و نیگاشون میکردم بعد همیشه به این فک میکردم که الان باغچه هه برا جوجم مثه یه جنگل خیلی بزرگه وا3 همین همیشه دوس داشتم جای جوجه هام باشم :دی بعد یا وقتایی که با ماشینام بازی میکردم دوس داشتم انقد کوچیک بودم که میتونستم سوارشون بشم :دی
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

اقا من عاشق این بودم تلوزیونو از پنجره بندازم صدا بده همه فک کنن ترقه س نیگا کنن ضایع شن!
=)) =))
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

وقتی خیلی بچه بودم و خواهرمو نداشتم 8-^...همیشه دلم میخاس که آبجی یا داداش میداشتم ;D
اونوخ به مامان و بابام میگفتم: بریم از عربیان ( فامیلی سوپری سر کوچمون بود ;D ) نینی بخریم ;;)
:-"
وقتایی که میرفتم مغازش 8-^ بش میگفتم: چرا نینی نمی فروشید؟ :(

+الان که یادم میفته => :-[
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

من سه تا آرزوی مهم داشتم
اولیش داشتن یک دوربین عکاسی بود
دوم داشتن یک اسب
سوم همیشه دوست داشتم کشاورز بشم
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

یکی از آرزوهای بچگیم این بود که یه بار سوار بوگاتی شم :x
چه آرزو هایی داشتیما یادش بخیر 8-^
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

آرزو داشتم پرواز کنم
یا اینکه (شرمم میشه بگم) با پسر همسایمون که 24 سالش بود ازدواج کنم
که ایشون دو سال بعدش مزدوج شدن و من خیلی غصه خوردم(بچه بودیم و جاهل دیگه)
یا اینکه عاسف (فک کنم اون خواننده هه که میگه امشب در دل نوری درم وای وای ) رو از نزدیک ببینم
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

من وقتی بچه بودم همیشه دوس داشتم جوجه رنگی داشته باشم بد بزرگ بشه مرغ بشه ،تخم بذاره... 8-^
بد دیگه دوس داشتم دکتر بشم ;))
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

من یه زمانی آرزو داشتم یه خواهر داشته باشم که هیچوقت نشد.
یه زمانی هم آرزو داشتم که یه ساعت برنارد داشته باشم،که اونم نشد.
:(
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

به نقل از robomash :
من یه زمانی آرزو داشتم یه خواهر داشته باشم که هیچوقت نشد.
یه زمانی هم آرزو داشتم که یه ساعت برنارد داشته باشم،که اونم نشد.
:(
دقیقا!!بزرگترین آرزوی منم این بود که یه ساعت برنارد(ساعت زمان)داشته باشم ;D
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

آقا آقا من بچه که بودم ;;) بعد دلم میخواست (آرزو داشتم که...) ;;) آها میخواستم وقتی بزرگ شدم هرمهمونی ای که دعوت میشم برم موهامو رنگ لباسم کنم 8-^
مثلا لباس صورتی با موی صورتی 8-^ لباس آبی با موی آبی 8-^ لباس بنفش با موی بنفش 8-^ لباس خاکستری با موی خاکستری 8-^
;))
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

من بچه که بودم, شدیدا آرزی داشتم فضانورد شم, کتاب نجومی هم زیاد میخوندم.
بعد یه نفر بهم گفت که از هر چندمیلیارد نفر فقط چند نفر فضانورد میشن, اونم خارج از ایران!!!!!
منم دیگه این آرزو رو انداختم پشت گوشم........!!!!!!!! 8-|
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

سلام به تمامي دوستان خوبم...خب...يادمه هميشه بچه كه بودم آرزو داشتم بتونم مثل پرنده ها پرواز كنم..!شايد باورتون نشه ولي هر شب خواب ميديدم كه دارم پرواز ميكنم...خيلي هم حال ميداد...اما حالا كه بزرگ شدم ميفهمم چه خيالاتي تو سرم داشتم...آخ كودكي..!يادت بخير

×محدثه:سایز متن تغییر کن از نوشتن با سایز بزرگ تر از حد معمولیش خودداری بشه.
 
Back
بالا