خدا رحمتش کنه! جاش خالیه...

  • شروع کننده موضوع HHH
  • تاریخ شروع

dj

کاربر فعال
ارسال‌ها
29
امتیاز
137
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تبریز
دانشگاه
صنعتی شریف
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

عموی مامانم استاد دانشگاه علم و صنعت بود
یه بار تو ویلاشون بودیم ویلای روبروییمون چنتا جوون بودن که صدای ضبط داشت مارم میلرزوند این خدا بیامرز گفت میرم بخوابم رفت تو بعد یه مدت با کت شلوار رسمی اومد تو چنان باحال رقصید 8->
همیشه هم به من میگفت زبان انگلیسیرو کامل تا آخرش یاد بگیر و ازم قول گرفت تا دکترامو نگرفتم از دانشگاه نیام بیرون
هییییییی خدا واقعا رحمتش کنه :( x:
 

mishu

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
269
امتیاز
1,071
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
نتایج اومد....ندارم سابقه!
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

معلم کامپیوتر سال دوم راهنماییمون...........
تو تابستون در عرض یک هفته دو سه بار خواب دیدم که فوت کرده...
سر کلاس زبان بودم که دوستم اس داد و خبر فوتشو داد....من اینجوری :O :O
بعد از سومش هم دو بار خوای دیدم که زنده شده!!خیلی خوشحال بود...فک کنم وا3 این بود که همه ی اعضای بدنشو اهدا کردن...حتی پوستشو!
خدا بیامرزتش..... [-o<
 

HTC

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
790
امتیاز
1,021
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بوشهر
دانشگاه
رشت
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

خدا رحمتشون کنه =(( بابام =((
شب که میخواس بره ماموریت کلی وعده داد که برگردم کلی چیزا واست میخرم میبرمت اسکیت بازی کنی و از این حرفا =((
هنوز 3 ساعت نشده بود که از خونه رف ..... زنگ زدن...... قشنگ یادمه مامانم از حال رف :(( :-<
داداشم رف پایین مامان بزرگو صدا کرد.....
بابا... :(( :(( :(
 

Sarina_ahm

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
717
امتیاز
5,268
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين یکـــ
شهر
جَهــان / ٢
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
علوم پزشكى اصفهان
رشته دانشگاه
پزشكى
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

مامان بزرگ مامانم
عاشقش بودم...خیلی خیلی عاشقش بودم...
یادمه وقتی بچه بودم مامانم حساس بود که پرخوری نکنم
اونم همیشه یه عالمه غذا میداد بهم بخورم بعد دور دهنمو پاک میکرد و به مامانم میگفت:"بمیرم این بچه هیچی نمیخوره!"
مامانم میگه حتی وقتی خیلی بچه بودم نمیذاشته منو از خونه ببرن بیرون که اتفاقی برام نیفته
و هروقت همه میرفتن بیرون خونه میمونده با مامان بزرگ خدابیامرزم که از من نگهداری کنه
کلی ازش خاطره دارم...
عصر به عصر حیاطشو آب پاشی میکرد چایی دم میکرد تخمه میخرید بعد منو صدا میکرد که برم بخورم
:rolleyes:
دلم تنگ شده براش
 

سعید الوند

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
751
امتیاز
2,901
نام مرکز سمپاد
علامه حلی همدان
شهر
همدان
دانشگاه
امیرکبیر - دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

آرش قویمی! همکلاسیمون بود آخرای سال دوم راهنمایی با دوچرخه تصادف کرد و رفت تو کما خبرش مدرسه رو به غم نشوند.
برای سلامتی اش کلی دعا کردیم... ختم قرآن گرفتیم ولی....
روحش شاد...... :|
 

مهتاب

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
399
امتیاز
390
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
دانشگاه
BUMS
رشته دانشگاه
Med
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

من و داداشم وقتی کوچیکتر بودیم ) .. دو تا دوست داشتیم ..
اسمش احسان بود ... هنز تولدش یادمه .. و اینکهه شبا با هم میرفتیم دوچر خه بازی .
و روزی که برف میومد من و داداشم با اون و داداشش رفتیم خونه برفی درست کردیم ..
همونموقع ها سرطان داشت اما مثه اینکه معجزه شده بود و خوب شده بود ... .....( خیلی ÷سر خوبی بود )

سال بعد اونا از محله ما رفتن ..
..
سال پیش برگه ترحیمشو اوردن ....
.. من خیلی گریه کردم ... داداشم هم مشخص بود اصلا حالش خوب نیست .........................
....روحش شاد ..
 

A.maede

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
370
امتیاز
811
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
اهواز
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی ایلام
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

مادربزرگم(مامان بابام)از وقتی به دنیا اومدم با ما زندگی میکردیعنی همیشه پیشمون بود خیلی دوسش داشتم اما گاهی اوقات که اعصابم خورد بود یه ذره رفتارم باش خوب نبود که الان هم کلی پشیمونم،یادمه همیشه قبل از اینکه از مدرسه بیام می نشست دم در منتظرم و وقتی میرسیدم کلی قربون صدقه ام میرفت ،یادش به خیر زمستون پارسال فوت کرد 20 روز هم تو کما بود،چه روزای سختی بود،هیچ وقت یادم نمیره!
 

negginnium

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
891
امتیاز
10,171
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
-
رشته دانشگاه
sth
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

یه دختر دایی داشتم، اینقد دوسش میداشتم :) بچگیامون همه خاطره بود.

وقتی رفت گریه نکردم ! چون گریه هارو قبلا کرده بودم!

فقط

نوشتم.


یک نفر دیشب مرد (و هنوز،نان گندم خوب است) آخرین نفسش رو هم به کمک دستگاه کشید و بعد... راحت شد. دریغا که با سنگدلی ازمون فرصت آخرین دیدار رو گرفتن. برای همیشه راحت شد! دیگه نه درد...نه رنج...و نه...! زنده باد یادش و زنده باد خاطراتش که تو باغچه ی خونه ی مامان بزرگم(همون که وقتی زمین لرزید،محو شد) ابدی شدن. اون رفت و چه خوب که دیگه از شر همه ی بدیای زمینی خلاص شد! زرنگی کرد!غم و غصشو فقط واسه ما گذاشت! خدا میتونست عمری بهش بده که بیشتر از بیست سال باشه. خیلی بیشتر!اون نباید تقاص کارای مادرشو پس میداد! (یهو این شعره به یادم اومد:هر گل که بیشتر به چمن میدهد صفا،گلچین روزگار امانش نمی دهد!) ولی چقدر زود بود خدا که ازش فرصت زندگی رو گرفت. وقتی رفت،عین این فیلما چشاش یهو بسته نشد. چشماش بسته بودن. شاید همون یه هفته پیش همه چی تموم شده بود... اون... . براش گریه نکردم. اگه گریه کنم باورم میشه که دیگه نیست! ولی...چه خیال خامی،اینکه دوباره با اون و خواهر کوچیکترش،سه تایی،توی باغچه،...،مثل قدیم... ولی دیگه تموم شد! Yea!its the end of her! دختر دایی عزیزم! دلم واست تنگ میشه. سفر به خیر و دیدارمون.....................به قیامت.



بگذریم که 5 دی مامان بزرگ.بابابزرگ.خاله.دایی.زن دایی.پسر عموم رو یکجا از دست دادم... :)
 

mona*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
985
امتیاز
7,008
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان1
شهر
پایتخت تاریخ و تمدن!(Hamedan DC!:D)
دانشگاه
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

دوتا پدر بزرگام و یه مادر بزرگمو تو یه ماه(ماه رمضون)از دست دادم!
مادر بزرگم مریض بود بیمارستان!(مامان بابام)شوهرش وقتی اون بیمارستان بود مرد! :((
مادر بزرگم هیچ وقت خبر مرگ شوهرشو نشنید!وقتی بابام اینا میخواستن برن ملاقات مادر بزرگم لباس مشکیشونو در میاوردن!
مادر بزرگمم 2 هفته بعد از مرگ شوهرش مرد!
اونیکی پدر بزرگمم(بابای مامانم)شاعر بود!شعر روی سنگ قبر مادر بزرگمم اون گفت!اونم چند روز بعدش فوت کرد :(
 

شقایق س.

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,112
امتیاز
5,954
نام مرکز سمپاد
فرزانگان - فرزانگان ناحیه یک
شهر
زابل - کرمان
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
فردوسي مشهد
رشته دانشگاه
مترجمي زبان فرانسه
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

آخیییی...
یه کوچولویی بود اسمش محمد رضا بود
پسر صمیمیترین دوست خونواده گیمون
از مشهد برمیگشتن تصادف کردن
محمد رضا 3سالش نشده بود ،روز تولدش مرد
خیلی گریه کردم :-s :(( :((
 

foolproof

کاربر فعال
ارسال‌ها
47
امتیاز
210
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین 1
شهر
اصفهان
دانشگاه
دانشگاه اصفهان
رشته دانشگاه
م.شیمی
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

چند روز پیش گفتم من تا حالا مرگ عزیزو ندیدم.
خوب حرفمو پس میگیرم امروز اولیش بود...............مامان بزرگم...............دلم براش تنگ میشه.............خیلی...........دیگه نمیدونم چی بگم....ینی چش من شوره؟؟؟......اینقد؟......
خدایا......
 

*M.M*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
781
امتیاز
4,463
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

سال اولمون یک مسئول آزمایشگا داشتیم فامیلش خانم تاجیک بود.
زیاد باهاش کاری نداشتم اما یکبار بردمون آزمایشگاه همه وسایلو اونجا توضیح داد.
بچه های مام حوصلشون سر رفته بود هی بنده خدا را نفرین میکردن. :rolleyes:
سال پیش بود که خبر دادن دم بانک دزدیدنش بردنش تو برف ریز.جنازشو اونجا پیدا کردن طفلی صورتش له شده بود با سنگ زده بودن تو صورتش :((
با اینکه نمیشناختمش ولی واسش گریه کردم.و اونروزی که وسایلو توضیح میداد رو هم الان هنو یادمه...خیلی به درد امسال و سال دومم خورد. :-<
خدا بیامرزتش X_X #-o
 

esfrwms

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,325
امتیاز
19,301
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
Fefu
رشته دانشگاه
General medicine
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

یکی از بچه ها کلاسمون
تازه تو سوم راهنمایی همه باهم خوب شده بدیم که این دوستمون همون سوم رهنمایی سرطان خون می گیره می میره
خدا رحمتش کنه :( :(( :(( :((


دوسال پیش هم معلم شیمی مرکز ما وپسرانمون اقای میرسهیل مردن واقعا دبیر عالی بودن جاشون واقعا خالیه
خدا ایشون رو هم رحمت کنه :(( :(( :(( :((

*ترکیب شد
 

poorya.kh

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,567
امتیاز
8,851
نام مرکز سمپاد
شهیـد بهشتی
شهر
نیشابـور
دانشگاه
علم‌وصنعت‌ ایران
رشته دانشگاه
مهندسی‌کامپیوتر
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

تاپیک بی هدف می نمایاند

اینجا جایی نیست که بگیم خدا بیامرزه فلانی رو ، یه فاتحه براش بخونم

بهتره از خاطرات خوبی که باهاشون دارید صحبت کنید

+پاکسازی :)
 

aRThaS_08

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
346
امتیاز
3,453
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
شهید بهشتی، تهران، ماهان
رشته دانشگاه
اقتصاد صنعتی، عکاسی، مدیریت کیفیت
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

کــُلا" با خانواده ی عمه ـم حال نمیکــَردم از بچــِگی ولی یکی از دخترعــَمه هام ُ خیلی دوست داشتم..

هنوز به 24 نرسیــده بود که سرطان از پا دراُوردش..

یه بار کاملا" خوب شــُده بود ولی سرطان از بدنش خارج نشــُده بود و چــَنتا سلول سرطانی جا مونده بود که.. دوباره مریض شــُد..!

بــَعد از این که مــُرد من خیلی توی روابطم تــَجدید نظر کــَردم..

دلم تــَنگ شــُده واسش..

واسه کــَله ی کچلش تو شیمی درمانی چــِقد مسخره میشــُد..
× قبلش.. موهاش تا کمرش بود.. مــِشکی و صاف..

بیخیال..
 

Intelligenz

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
466
امتیاز
3,147
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان3
شهر
مشهد
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

پارسال عموم فوت کرد :(
خیلی دوسش داشتم تو بچگیم خیلی باهاش خاطره داشتم
یادمه وقتی میرفتیم باغ بابابزرگم روزای تعطیل من همیشه حوصلم سر میرفت چون همه از من بزرگتر بودن و من کسی رو برای بازی کردن نداشتم ولی همیشه اون بود که میومد باهام بازی میکرد و میگفت " اشکال نداره خودم باهات بازی میکنم دوست داری چه بازی کنیم ؟ "
وقتی مرد خیلی ناراحت شدم
خیلی وحشتناک مرده بود
تو خونه سکته مغزی کرده بود خیلی سعی کرده بود با کسی تماس بگیره ولی نتونسته بود :(
اون روز 5 شنبه بود وقتی کلاس زبان بودم فهمیدم
یادمه وقتی رفتم خونه مامان بزرگم همه گریه میکردن
من رفتم یه گوشه و دور از همه تو تنهایی گریه کردم
خیلی خوب یادمه تو مراسمه 40 عموم همینجور که پذیرایی میکردم بغض کرده بودم
از اون به بعدم هر جمعه که وقت داشته باشم با مامان بزرگ و بابا بزرگم بهشت رضا میرم
و هروقت دلم براش تنگ شه و یادش باشم قرآن میخونم براش
 

pucy cat

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
985
امتیاز
2,347
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 4
شهر
تهــران
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

من پدر بزرگم مرده
روز قبل دیده بودمش اینقدر بهم خوش گذشت
کلاس اول بودم وقتی فهمیدم مرده زیاد اهمیت ندادم چقدر فچه بودمو احمق
الان که فکر میکنم میگم ای کاش حداقل ازش درست خداحافظی میکردم
 
ارسال‌ها
1,902
امتیاز
14,084
نام مرکز سمپاد
شهید حقانی
شهر
بندرعــباس
سال فارغ التحصیلی
1392
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

۵ دبستان قرار بود اگه تیزهوشان قبول شدم بابا بزرگم برام دوچرخه بخره تو بهمن بود اومدن بندر این قولو بم داد ۱۹ اسفندم امتحان تیزهوشان بود ۱۱ بهمن از بندر راه افتادن با مامان بزرگم تو راه تو جاده جفتشون رفتن از دنیا منم تیزهوشان قبول شدم دوچرخه نو هم خریدم اما دیگه آقاجون و مادر جونم نبودنن
 

mb

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
77
امتیاز
205
نام مرکز سمپاد
شهيد هاشمي نژاد2
شهر
مشهد
دانشگاه
امام رضا
رشته دانشگاه
حسابداری
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

هی
خیلی سخت بود که به جای دوستم تو روز اول سال خبر مرگش اومد
دوسال با هم دوست بودیم تابستون امسال قبل مدرسه با هم میرفتیم کلاس
روز اول سال نیومد گفتم حتما رفته شهر خودشون فدا یا پس فردا میاد
زنگ سوم بود یه زن غریبه وارد حیاط شد عکسی در دستانش بود که برای من آشنا بود با روبامشکی در گوشه عکس
ناگهان خشکم زد
آری
آن عکس دوستم بود
به دیوانگان میمانستم
خنده ام گرفته بود اما شنیده اید که شاعر میگوید
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است
...
 
بالا