DeadEnd
∞
- ارسالها
- 191
- امتیاز
- 2,578
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان امین1
- شهر
- اصفهان
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
- مدال المپیاد
- :>
نمیدونم چرا .ولی واقعا به نظرم فلسفه ات مال این دوره نیست. شاید ما بعد ها متوجه بشیمشهزار شِت
نمیدونم چرا .ولی واقعا به نظرم فلسفه ات مال این دوره نیست. شاید ما بعد ها متوجه بشیمشهزار شِت
چجوری تحملم میکردید بابا؟))هزاران. هزاران.
مجمع خیالپردازان.
+ حلال کن دیگه. چند وقت پیش به یه دوستی میگفتم یه نفر تو سمپادیا میگفت فلسفهاش مال هزاره بعده. )
چجوری که... خب شاید خودمونم همین بودیم.من معمولا آدمی نیستم که از گذشته ی خودم و چیزی که بودم شرمنده باشم ولی این تاپیک نوبره!
نهایت خودشیفتگیه که یه نوجوون صبح از خواب پاشه بخواد خودکشی کنه و بیاد تاپیکش کنه و از فلسفه ی آینده بگه)))
پیشنهاد میکنم کلا کم حرف بزنید تو این دوران تا معقول تر در یادها بمونید)
---
چجوری تحملم میکردید بابا؟))
خودکشی بعضی وقتا غیرمنطقی نیستابه نظر من نظریه ی جالبیه اما اصلا دوست ندارم در مورد خودکشی باشه ops:و به اون مربوط بشه چون به نظرم خودکشی از هر نظری کاری غیرمنطقیه اما درمورد سوال@mhmmdshirazi من فکر میکنم غذایی که برای لذت خورده میشه کاربردی نداره و حقیقت کامله<o> چرا چون اون غذا تورو سیر نمیکنه بلکه تو سیر بودی و تازه به چربی تبدیل میشه یعنی نه تنها کاربردی نداره بلکه زیان هم داره دراین مورد به نظرم بهتره یک تعریف برای چیزهایی که زیان داره هم توی نظریه بگذارید
من با شما موافق نیستم....چرا؟چون کلی راه دیگه هست که بتونه زندگیشو بچرخونه من میدونم سخته اونم خیلی خیلی خیلی اما گاهی زندگی همینه شایدم درست میگی خیلی سخته نظر دادن در این موردخودکشی بعضی وقتا غیرمنطقی نیستا
یه کارگر رو تو زمان حال در نظر بگیر توی شهری مثل تهران که حقوقش ماهانه نهایت ۲ تومن میشه بعد هزینه های وحشتناک اجاره خونه و خورد و خوراک و پوشاک و هزار هزینه دیگه هم در نظر بگیر، این فرد تاکی می تونه تحمل کنه و زنده بمونه؟ این کارگر از شدت این فشارا کم کم از درون شروع می کنه به نابود شدن خوب حالا دوتا راه داره یکیش همین خودکشیه دومیش رفتن سراغ چیزی که این فشار رو از یادش ببره که میشه اعتیاد و اینجور چیزا که بنظرم فرد عاقل تر تحت چنین شرایطی مورد اول رو انتخاب می کنه.
درسته بعضی موقع ها شاید منطقی ترین کاریه کی میشه در یک موقعیت خاص انجام داد ولی آیا این کار بهترین راهی است که میشه انجام داد؟ گمان نمی کنم ، خود کشی شاید به نوعی خودخواهانه ترین کاریه که یک فرد میکنه، فرد تمایل داره که به زندگی خودش خاتمه بدهد تا از زیر بار مشکلات فراوان در برود اما ایا فرد تضمین میکنه که نمی تونه شرایطش رو تغییر بده؟ اگر توانایی این رو داشت که شرایط رو تغییر بده پس خودکشی اون عملا در جازدن و تنها راحت کردن خودش از زیر بار مسئولیت است. اعتقاد من اینه که خودکشی عملا کار اشتباهی است مگر این که پشت خودکشی هدفی قرار داشته باشد که با خودکشی به آن هدف ارزش داده شود.خودکشی بعضی وقتا غیرمنطقی نیستا
یه کارگر رو تو زمان حال در نظر بگیر توی شهری مثل تهران که حقوقش ماهانه نهایت ۲ تومن میشه بعد هزینه های وحشتناک اجاره خونه و خورد و خوراک و پوشاک و هزار هزینه دیگه هم در نظر بگیر، این فرد تاکی می تونه تحمل کنه و زنده بمونه؟ این کارگر از شدت این فشارا کم کم از درون شروع می کنه به نابود شدن خوب حالا دوتا راه داره یکیش همین خودکشیه دومیش رفتن سراغ چیزی که این فشار رو از یادش ببره که میشه اعتیاد و اینجور چیزا که بنظرم فرد عاقل تر تحت چنین شرایطی مورد اول رو انتخاب می کنه.
چه تاپیک خفنی!! واقعا لذت بردم ( ممنونم ازتون)حال خوب و بد هم دیدن حقیقت با عینک کاربرده.یعنی چی؟یعنی شما میتونی پیتزا بخوری میتونی سیب بخوری.به یکی میگی کار خوب به اون یکی میگی کاربد.چون عواقب یکی تو رو مری ض میکنه و عواقب اون یکی تو رو سلامت میکنه.پس چون از عواقب کمک گرفتیم برای خودش اون چیز رو نخواستیم.حال اگر دقت کنین میفهمین تمام خوب و بود ها برای قضاوت درباره ی این هستن که عواقب یه کار به نفع ما هست یا نه.پس خوب وبد حقیقت را از دید کاربرد دیدن است
ضمنا من معتقدم حقیقت واقعی ان چیزی است که هر جا و هر زمانی به کار برده بشه همچنان با ارزش باشه.یعنی حقیقت خالص(بدون کاربرد)به معیار های شرایط مانند زمان و مکان و غیره وابسته نیست.پس مثلا اگه الان من بزنم تو گوش یکی دیگه باید هرکس دیگه ای تو هر زمان دیگه ای تو هر مکان دیگه ای و به هرکس دیگه ای چک بزنه و کارش درست باشه تا من بتونم بگم چک زدن حقیقت خالصه.من به جز عشق کار دیگه ای را اینگونه نیافتم
می شه نگاه کرددیدگاهت رو قبول ندارم اینکه چیزی که حقیقت 100 باشه کاربردش 0 این مسائل طوری نیستن که بشه به این صورت بهشون نگاه کرد و توی یه چنین دسته بندی کلی قرارشون داد که حقیقت هرچی بیشتر باشه کاربرد کم تره کاربرد هرچی کمتر باشه حقیقت بیشتره چون اصلا جدا از ایراد این سخن کاربرد یا حقیقت خودشون چیز مشخصی نیستن و تعاریف مختلفی میتونن داشته باشن بنظرم