طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

  • شروع کننده موضوع
  • #1

depress

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
154
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
شهریار - قم
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات
رشته دانشگاه
پزشکی
خب در راستای تاپیک قبلی (می خواهم نویسنده شوم اما چگونه ...http://www.sampadia.com/forum/index.php/topic,85557.20.html )
اینجا دیگه چگونه ای در کار نیست
اینجا قصد تمرین نویسندگی داریم
اینکه بلاخره اون دکمه رو فشار بدیم یه رقص مداد روی کاغذ رو آغاز کنیم
نحوه ی کار اینجوریه که یک تمرین به همه داده میشه و هر کی داستان خودشو می نویسه تا اینجا به نقد و بررسی کشیده بشه
اولین تمرین ها یا موضوع را خودم با اسفاده از منبع ( همشهری داستان ) می نویسم
این تمرینها تکنیکی هستنا.

البته این تاپیک یه سری قوانین هم داره که به قرار زیره :
1. حق هیچ گونه تمسخر در نقد ها تون ندارید
2. تا اولین نوشته نقد نشده نوشته ی خودتونو اجازه ندارید وارد کنید. بذارید حد اقل پنج نقد نوشته بشه
3. سعی کنید قبل از اینکه نوشته ی خودتونو بنویسید یه نقد هم از نوشته ی قبلی انجام بدید

خواهشا به قوانین احترام بذارید

و اما ....

هدف از این تمرین های تکنیکی این است: خیلی از آنهایی که تازه دارند نویسندگی را می آموزند، سختی های نویسنده شدن را دست کم می گیرند. این افراد نمی دانند یا قبول ندارند که نویسنده های بزرگ معمولا ان هایی هستند که مثل پیانیست های حرفه ای برای تک تک کارهایشان هزار جور روش بلدند. درست است که دانش هیچ وقت جای نبوغ را نمی گیرد اما در عوض نابغه هایی که تکنیک های زیادی بلد باشند، تبدیل می شوند به غول های ادبیات. حالا که شاید رقابت بر سر انتشار کتاب بین نویسنده ها از همیشه بیشتر شده باشد، آشنایی نویسنده با تکنیک های مختلف برای او خیلی مفید خواهد بود. نویسنده ای که تمرین های زیر را به خوب و جدی انجام دهد خواهد دید که موقع نوشتن رمان و داستان در هر قسمت نوشته اش امکانات بسیار زیادی در اختیار دارد و در نتیجه می تواند از بین آنها دست به انتخاب بزند (یا اصلا چیز تازه ای بیافریند.)
یادتان باشد که در تمام تمرین ها از سطحی نگری، صراحت و احساسات شدید دوری کنید. به عبارت دیگر وقتتان را هدر ندهید.

تمرین اول در پست بعدی ...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

depress

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
154
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
شهریار - قم
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بیایید طعم نویسندگی را بچشیم ...

و اما تمرین اول

پاراگرافی را در نظر بگیرید که قرار است در قسمتی از یک داستان، درست قبل از کشف یک جسد بیاید. این پاراگراف را بنویسید.
می توانید نوع برخورد شخصیت با جسد را توصیف کنید، یا جای جسد یا هر دو.
هدفِ تمرینِ حاضر کسب این مهارت است که که به صورت ناگهانی توجه خواننده را به پاراگراف مورند نظر جلب کنید
تا دلش بخواهد آن را دنبال کند، بعدی کاری کنید که ترجیح بدهد از روی آن قسمت بپرد
اما به خاطر کنجکاوی نتواند و به خواندنش ادامه دهد.
اگر توانایی نوشتن چنین پاراگرافی را نداشته باشید، هیچ وقت نمی توانید حس تعلیق واقعی را ایجاد کنید.

نترسید بنویسید ...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

depress

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
154
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
شهریار - قم
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بیایید طعم نویسندگی را بچشیم ...

اولین مال خودمه

دیگر رسیده بود دم در خانه. قلبش تاپ تاپ خودش را می کوباند به سینه اش. از فرط خوش حالی از خیابون انقلاب تا دم در خانه دویده بود. حق داشت بی چاره؛ بعد از سه سال بی کاری و تن به هر کاری زدن، توانسته بودکار در خور احترامی پیدا کند.
دستش را گذاشته بود روی زنگ در و مدام فشار می داد. اما کسی در را باز نمی کرد.
عرق پیشانی اش را پاک کرد. آستینش خیس خالی شد.
دست کرد توی جیب گل و گشادش و از لابه لای آن همه پول خردو بلیط اتوبوس کلید زنگ زده اش را در آورد.
صدای بوق کامیونی زهره اش را ترکاند. برگشت که فحشی بدهد اما کامیون رفته بود، فحشش را قورت داد .
کلید از دستش افتاده بود. خواست برش دارد که ناگهان خشکش زد.
جویباری از خون از زیر در جاری شده بود.
به سرعت در را باز کرد.
رد خون را تا بالای پله ها دنبال کرد.
عرق سردی از بالای پیشانی اش تا نوک دماغش جولان می داد که چکید و گم شد در جویبار خون زیر پایش.
دیگر رسیده بود. خون از زیر در دستشویی می امد. قلبش این دفعه محکم تر از دفعه ی قبل می خواست سینه اش را پاره کند.
دستگیره را چرخاند.
رنگ از رخش پریده بود.
در را باز کرد.
افتاد روی زانو هایش. صورتش را اشک و عرق پوشانده بود.
با تمام رمقی که برایش مانده بود نام زنش را فریاد زد.

حالا نوبت شماست که نقد کنید. حد اقل 5 تا نقد لازمه ها و حد اکثر هم نداره.
 

Moha

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
295
امتیاز
269
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی(ره)
شهر
فقط قم!
مدال المپیاد
المپیاد ادبیات...دیدم همه دارن یه چیزی می رن ما هم برین ادبیات! شانس زد و مرحله اول قبول شدیم...مرحله دوم به اسم المپیاد خوندن تو نمازخونه می خوابیدم!...که خب مسلما قبول نشدم دیگه!
__________________________________
دانشگاه
علامه طباطبایی(ره)
رشته دانشگاه
اقتصاد بازرگانی
پاسخ : بیایید طعم نویسندگی را بچشیم ...

این چه حرفیه که حتما باید یه نوشته 5 تا نقد بهش بخوره بعد نوشته ی بعدی نوشته بشه و ...؟!
به هر حال من می نویسم ، جرئت داری پاک کن :D

پلاستیک سیب و پرتقال را از دستِ راست چپاند تویِ دستِ چپش ، کنار ِ روزنامه و جعبه شیرینی و شاخه گل ِ زردی که خریده بود. با هزار مصیبت از جیبِ راستش کلید را در آورد و چرخاند تویِ قفل.در را با پا هل داد تا باز شود. صدایِ تلویزیون روشن می آمد ، آرام پلاستیک ها را پشتِ در گذاشت ، با احتیاط در را بست و با لبخند گل ِ زردش را بو کرد. پاورچین پاورچین گام برداشت.پاهایِ فرزانه از لایِ نرده هایِ طبقه بالا معلوم بود. ساق هایِ روشنی که آرام تویِ هوا تکان تکان می خوردند. باز مثل همیشه ، جلوی ِ اتاق نشسته بود ، پاهایش را از بین نرده ول داده بود پایین و حکما داشت کتاب می خواند.از پشت آرام نزدیک شد ، خنده شیطانی کرد و پاها را سفت به سمتِ پایین کشید.صدایِ جیغی نیامد ، پاها سرد ِ سرد بودند ، مثل یک تکه ی چوب ...
 

L.L

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
161
امتیاز
763
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
تهران
پاسخ : بیایید طعم نویسندگی را بچشیم ...

یک کم شبیهِ تاپیکه شخصی نوشته نیست؟
اونجا ام مینویسیم دیگه! :-?
 

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,362
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : بیایید طعم نویسندگی را بچشیم ...

به نقل از MmAaHhSsAa :
یک کم شبیهِ تاپیکه شخصی نوشته نیست؟
اونجا ام مینویسیم دیگه! :-?
یادمه خیلی وقت پیش مارلیک میگفت کسی که نخواد نوشته هاش نقد بشه اونجا پست میذاره ...
حالا ولی فرقِ این تاپیکُ با تاپیکایی که هر کاربری میزنه و نوشته هاشُ برای نقد شدن توش میذاره چیه !
شاید فرقش اینه که اینجا جای تمرین نویسندگیه !

درباره ی متنُ سیگما :{نقد نیستاااا :-" نظره ! یعنی در حدِ نقد و اینا نیس حرفم :-" :-"}
خیلی خوب بود ... :)
اما به نظرم خیلی زود سو و تهشُ هم آوردی ... میشد طولانی تر باشه ! انگار حوصله نداشتی و چپوندی کل ایده یِ ذهنیتُ توی همین 5 خط :-"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

depress

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
154
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
شهریار - قم
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بیایید طعم نویسندگی را بچشیم ...

به نقل از نرگس² :
اما به نظرم خیلی زود سو و تهشُ هم آوردی ... میشد طولانی تر باشه ! انگار حوصله نداشتی و چپوندی کل ایده یِ ذهنیتُ توی همین 5 خط :-"
قرار نبود داستان باشه قرار بود پاراگراف قبل از فاجعه باشه
از نظر نثر خیلی خوب بود
شخصیتا همون شخصیای داستان من بود انگار نمی دونم
چرا اینجا انقدر خلوته
جذاب نبود
یعنی هیش کی ذوق نویسندگی نداره !!!!
 

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : بیایید طعم نویسندگی را بچشیم ...

به نقل از depress :
اولین مال خودمه

دیگر رسیده بود دم در خانه. قلبش تاپ تاپ خودش را می کوباند به سینه اش. از فرط خوش حالی از خیابون انقلاب تا دم در خانه دویده بود. حق داشت بی چاره؛ بعد از سه سال بی کاری و تن به هر کاری زدن، توانسته بودکار در خور احترامی پیدا کند.
دستش را گذاشته بود روی زنگ در و مدام فشار می داد. اما کسی در را باز نمی کرد.
عرق پیشانی اش را پاک کرد. آستینش خیس خالی شد.
دست کرد توی جیب گل و گشادش و از لابه لای آن همه پول خردو بلیط اتوبوس کلید زنگ زده اش را در آورد.
صدای بوق کامیونی زهره اش را ترکاند. برگشت که فحشی بدهد اما کامیون رفته بود، فحشش را قورت داد .
کلید از دستش افتاده بود. خواست برش دارد که ناگهان خشکش زد.
جویباری از خون از زیر در جاری شده بود.
به سرعت در را باز کرد.
رد خون را تا بالای پله ها دنبال کرد.
عرق سردی از بالای پیشانی اش تا نوک دماغش جولان می داد که چکید و گم شد در جویبار خون زیر پایش.
دیگر رسیده بود. خون از زیر در دستشویی می امد. قلبش این دفعه محکم تر از دفعه ی قبل می خواست سینه اش را پاره کند.
دستگیره را چرخاند.
رنگ از رخش پریده بود.
در را باز کرد.
افتاد روی زانو هایش. صورتش را اشک و عرق پوشانده بود.
با تمام رمقی که برایش مانده بود نام زنش را فریاد زد.

حالا نوبت شماست که نقد کنید. حد اقل 5 تا نقد لازمه ها و حد اکثر هم نداره.
خب راجع به اولين نكته كه ، بيشتر دقت كنيم كـه همه كلمه هامون نوشتاري باشه ! خيلي خوبه ايني كه تو نوشتي ها ! انتظار داشتم بيشتر غلط پيدا شـه ! عالي بود /m\ يعني كسايي كه تازه شروع كردن نوشتن ، خيلي قاطي پاتي تر از اينا مي نويسن ! خوب بود :D
نكته ي دوم ! اصـلا لازم نيست اجزاي ِ جمله رو بعضي وقتا جا به جا كرد ! به نظر م يه جاهاي ِ خاصي فقط زيبا مي كنه متنو ! اينجا خيلي روون تر مي تونست باشه : چكيد و در جويبار ِ خون زير پايش گم شد ! :D
خب اين دوتاييا كه ايراد ِ بني اسرائيلي بودن ! نكته ي ِ سوم اما به درد بخوره :D
اما نكته ي سوم ! فضا سازيت مي تونست بيشتر باشه ! خونه چه شكليه ! خيابون چه شكليه ! به نظرم مثلا خيلي مهم تر از اينه كه بعد ِ سه سال كار پيدا كرده ! يعـني ... اوناس كه ياد ِ آدم مي مونه ! :-?
در كل عالي بود ! يعني به شخصه من نمي تونستم همچين چيزي بنويسم ( يكي نيس بگه تو خر ِ كي ـي :-" )
 

mahshid_f

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
909
امتیاز
5,940
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روان شناسی
پاسخ : بیایید طعم نویسندگی را بچشیم ...

فقط یه چیزی :D
دقیقا همونی که ساینا گفته،
فضا رو من خیلی نمیتونم درک کنم...
الان خونهه چجوریه؟ مثلا آپارتمانه ؟ الان پشت درِ کجا خونو میبینه؟
یعنی خون انقد میتونه بیاد بیرون؟ :D
یعنی تا پشت دری که تو خیابونه برسه؟ :-?
کلا مدل خونهه معلوم نیست :D

یکی دیگه ام اینکه من از اول فک میکردم، این یارو زنه :D
البته خیلی با دقت نخوندم، اما اگر کلا واضح تر باشه بهتره، چون مثلا من خودم آخرش که فهمیدم مَرده، دوباره باید کل داستانو تو ذهنم مرور میکردم
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

depress

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
154
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
شهریار - قم
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بیایید طعم نویسندگی را بچشیم ...

به نقل از SaYnA :
اما نكته ي سوم ! فضا سازيت مي تونست بيشتر باشه ! خونه چه شكليه ! خيابون چه شكليه ! به نظرم مثلا خيلي مهم تر از اينه كه بعد ِ سه سال كار پيدا كرده ! يعـني ... اوناس كه ياد ِ آدم مي مونه ! :-?

گفتم که اینی که نوشتم یه داستان کامل نبود
توصیه می کنم راهنمای تمرین رو بخونید نوشته پاراگراف قبل از فاجعه
ممنون
 

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : بیایید طعم نویسندگی را بچشیم ...

به نقل از depress :
گفتم که اینی که نوشتم یه داستان کامل نبود
توصیه می کنم راهنمای تمرین رو بخونید نوشته پاراگراف قبل از فاجعه
ممنون
ربطي نداره ! توي ِ همين يه پاراگرفا هم مي تونستي جاش بدي ! اصـن جاش تو همين يه پاراگراف بوده ! :دي
 

anahid_30s

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,029
امتیاز
1,985
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1392
پاسخ : بیایید طعم نویسندگی را بچشیم ...

depress جان ما کلاسمون تشکیل نشد و زود اومدم خونه. حالا هم طبق قولی که دادم ...

درباره نوشته ی depress :

به نظر من اولش زیاد خوب شروع نشده. اما آخراش بهتر شده.
من فکر میکنم به غیر از دو- سه خط اول، توی بقیش میتونی کاری انجام بدی که نوشته تأثیر گذارتر بشه. اونم اینه که یه وقتی که حوصله داشتی بشینی کلمات رو با کلمه های هم معنیشون جایگزین کنی. بعد واسه خودت با صدای بلند بخونی و ببینی کدوم تأثیرش بیشتره.
یه اشکالی هم که به نظرم وجود داشت، این بود که بیشتر حجم توصیف، مربوط به قبل از دیدن جسد بود. وقتی زنشو میبینه احتمالا حالش جوری میشه که این بهت و غم و وحشتی که وجودشو پر کرده احتیاج به توصیف خیلی بیشتر و خیلی دقیق تری داشته باشه.
 

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : بیایید طعم نویسندگی را بچشیم ...

خب واسه نوشته ی آقای دپرس :D

همون خونه معلمو نی !!! با اضافه کردن یه جمله ی دیگه میشد مشخص کنی تا انقدر سر در گم نشیم :D بعد صحنه قتل رو توضیح ندادی تصورات آدم مختلل میشه :D از سبک نوشتت خوشم اومد یه جورایی راحت نوشتی این مزیته :)

واسه آقای سیگما!!!
جمله های آخرش فوق العاده بود جز اون خنده شیطانیه آدم رو از حس القا شده دور میکنه #-o
فضا هم خیلی خوب بود :)
 

afroDt

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
866
امتیاز
4,439
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
تهرانــــــــــ
پاسخ : بیایید طعم نویسندگی را بچشیم ...

به نقل از depress :
اولین مال خودمه

دیگر رسیده بود دم در خانه. قلبش تاپ تاپ خودش را می کوباند به سینه اش. از فرط خوش حالی از خیابون انقلاب تا دم در خانه دویده بود. حق داشت بی چاره؛ بعد از سه سال بی کاری و تن به هر کاری زدن، توانسته بودکار در خور احترامی پیدا کند.
دستش را گذاشته بود روی زنگ در و مدام فشار می داد. اما کسی در را باز نمی کرد.
عرق پیشانی اش را پاک کرد. آستینش خیس خالی شد.
دست کرد توی جیب گل و گشادش و از لابه لای آن همه پول خردو بلیط اتوبوس کلید زنگ زده اش را در آورد.
صدای بوق کامیونی زهره اش را ترکاند. برگشت که فحشی بدهد اما کامیون رفته بود، فحشش را قورت داد .
کلید از دستش افتاده بود. خواست برش دارد که ناگهان خشکش زد.
جویباری از خون از زیر در جاری شده بود.
به سرعت در را باز کرد.
رد خون را تا بالای پله ها دنبال کرد.
عرق سردی از بالای پیشانی اش تا نوک دماغش جولان می داد که چکید و گم شد در جویبار خون زیر پایش.
دیگر رسیده بود. خون از زیر در دستشویی می امد. قلبش این دفعه محکم تر از دفعه ی قبل می خواست سینه اش را پاره کند.
دستگیره را چرخاند.
رنگ از رخش پریده بود.
در را باز کرد.
افتاد روی زانو هایش. صورتش را اشک و عرق پوشانده بود.
با تمام رمقی که برایش مانده بود نام زنش را فریاد زد.

حالا نوبت شماست که نقد کنید. حد اقل 5 تا نقد لازمه ها و حد اکثر هم نداره.
به نظرم شخص زیادی اینجا مجهوله...

یه کم جا داشت بیشتر روی توصیفاتتون کار کنین...

ولی خوب بود به نظرم.. جالب بود..

پلاستیک سیب و پرتقال را از دستِ راست چپاند تویِ دستِ چپش ، کنار ِ روزنامه و جعبه شیرینی و شاخه گل ِ زردی که خریده بود. با هزار مصیبت از جیبِ راستش کلید را در آورد و چرخاند تویِ قفل.در را با پا هل داد تا باز شود. صدایِ تلویزیون روشن می آمد ، آرام پلاستیک ها را پشتِ در گذاشت ، با احتیاط در را بست و با لبخند گل ِ زردش را بو کرد. پاورچین پاورچین گام برداشت.پاهایِ فرزانه از لایِ نرده هایِ طبقه بالا معلوم بود. ساق هایِ روشنی که آرام تویِ هوا تکان تکان می خوردند. باز مثل همیشه ، جلوی ِ اتاق نشسته بود ، پاهایش را از بین نرده ول داده بود پایین و حکما داشت کتاب می خواند.از پشت آرام نزدیک شد ، خنده شیطانی کرد و پاها را سفت به سمتِ پایین کشید.صدایِ جیغی نیامد ، پاها سرد ِ سرد بودند ، مثل یک تکه ی چوب ...
خیلی خوب بود...

فقط این بیشتر شبیهِ یه داستان کوتاه بود تا پارگرافِ یک کتاب...

ولی خیلی قشنگ بود..
 
  • شروع کننده موضوع
  • #15

depress

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
154
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
شهریار - قم
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بیایید طعم نویسندگی را بچشیم ...

دوستان عزیزان من دلبندانم چند بار بگم
این یه پاراگرافه
پاراگراف قبل از صحنه ی جنایت
پاراگرافی را در نظر بگیرید که قرار است در قسمتی از یک داستان، درست قبل از کشف یک جسد بیاید. این پاراگراف را بنویسید.
می توانید نوع برخورد شخصیت با جسد را توصیف کنید، یا جای جسد یا هر دو.
هدفِ تمرینِ حاضر کسب این مهارت است که که به صورت ناگهانی توجه خواننده را به پاراگراف مورند نظر جلب کنید
تا دلش بخواهد آن را دنبال کند، بعدی کاری کنید که ترجیح بدهد از روی آن قسمت بپرد
اما به خاطر کنجکاوی نتواند و به خواندنش ادامه دهد.
اگر توانایی نوشتن چنین پاراگرافی را نداشته باشید، هیچ وقت نمی توانید حس تعلیق واقعی را ایجاد کنید.
متوجه شدید . کسه دیگه ای نمی خواد این تمرینو انجام بده

تو رو خدا از نوشتن نترسید. اینجا قرار به هم کمک کنیم که پیشرفت کنیم.
 
  • لایک
امتیازات: N.M

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

با روسری چشمان دختر را بست.دستش را جلوی صورت دختر گرفت!
-این چندتاست؟
-نمیبینم!برو دیگه!
پسر جوان لبخند بر لب دور شد.هر از گاهی پسر با شکستن چوب های اطرافش صدایی ایجاد میکردو دختر پی صدا میرفت.کم کم صدا دور شد دختر بلند صدا زد:کجایی؟
-اینجام...
صدا چند بار در فضا پیچید.به سمت صدا رفت.دستش را به درختان میگرفت و از آنها میگذشت.ناگهان پایش با تن نرم پسر برخورد کرد.بر روی زانو نشست و دست پسرر را در دست گرفت.با تعجب پرسید:چرا دراز کشیدی؟
ولی پاسخی نشنید.دستش را به سمت صورت پسر برد و لب های او را لمس کرد.سرش را آرام به صورت او نزدیک کرد و دستش را کنار سر او گذاشت.ناگهان ماتش برد.نفسش به شماره افتاد دستانش یخ کرد بی رمق و با ترس روسری را از روی چشمش کنار زدهنوز از سر پسر خون جاری بود .خون گرم و تیره.پسر غرق در خون به چشمان دختر خیره شده بود...


یه جوری شد!نمیخواستم فضا یکی باشه :-"
 

afroDt

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
866
امتیاز
4,439
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
تهرانــــــــــ
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

به نقل از sahere :
با روسری چشمان دختر را بست.دستش را جلوی صورت دختر گرفت!
-این چندتاست؟
-نمیبینم!برو دیگه!
پسر جوان لبخند بر لب دور شد.هر از گاهی پسر با شکستن چوب های اطرافش صدایی ایجاد میکردو دختر پی صدا میرفت.کم کم صدا دور شد دختر بلند صدا زد:کجایی؟
-اینجام...
صدا چند بار در فضا پیچید.به سمت صدا رفت.دستش را به درختان میگرفت و از آنها میگذشت.ناگهان پایش با تن نرم پسر برخورد کرد.بر روی زانو نشست و دست پسرر را در دست گرفت.با تعجب پرسید:چرا دراز کشیدی؟
ولی پاسخی نشنید.دستش را به سمت صورت پسر برد و لب های او را لمس کرد.سرش را آرام به صورت او نزدیک کرد و دستش را کنار سر او گذاشت.ناگهان ماتش برد.نفسش به شماره افتاد دستانش یخ کرد بی رمق و با ترس روسری را از روی چشمش کنار زدهنوز از سر پسر خون جاری بود .خون گرم و تیره.پسر غرق در خون به چشمان دختر خیره شده بود...


یه جوری شد!نمیخواستم فضا یکی باشه :-"
قشنگ بود...

از این داستانا که ادم میخونه اخرش میگه..اَ...

ولی خیـــــــــــــــلی تراژدی بود...

کاش یکم طبیعی تر بود...

مالِ من به زودی... :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #18

depress

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
154
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
شهریار - قم
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

آفرین که شجاعت به خرج دادی و ذوقتو ریختی رو کاغذ ( کیبورد یا مونیتور )
دختر بلند صدا زد:کجایی؟
-اینجام...
صدا چند بار در فضا پیچید.به سمت صدا رفت.دستش را به درختان میگرفت و از آنها میگذشت.ناگهان پایش با تن نرم پسر برخورد کرد.بر روی زانو نشست و دست پسرر را در دست گرفت.با تعجب پرسید:چرا دراز کشیدی؟
در کل خوب بود ولی .....
شاید اگه ریتمُ یه خورده ملایم تر و بیشتر با کلمات بازی می کردی
حس دیگه ای ( بهتری ) به خواننده القا می شد
یه خورده احساسات طرف رو بیشتر بیان می کردی
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

به نقل از depress :
جویباری از خون از زیر در جاری شده بود.
به سرعت در را باز کرد.
رد خون را تا بالای پله ها دنبال کرد.
عرق سردی از بالای پیشانی اش تا نوک دماغش جولان می داد که چکید و گم شد در جویبار خون زیر پایش.
دیگر رسیده بود. خون از زیر در دستشویی می امد. قلبش این دفعه محکم تر از دفعه ی قبل می خواست سینه اش را پاره کند.

به نظر من نوشته ی این مدلی باید خیلی واقع گرایانه باشه. توصیف ها خوب بودن. چیز اضافی ای نداشت. برخلاف بعضی از دوستان، من خوشحال شدم که نه از آپارتمان گفتی نه از خیابون. اینکه چی دستش بود و چی کار کرد بهتر بود.
اما با این پاراگراف مشکل دارم. "خون از زیر در جاری شده بود..."
اصلاً واقعی و قابل باور نیست. از همینجا به بعد نتونستم نوشته ت رو تصور کنم.

پلاستیک سیب و پرتقال را از دستِ راست چپاند تویِ دستِ چپش ، کنار ِ روزنامه و جعبه شیرینی و شاخه گل ِ زردی که خریده بود. با هزار مصیبت از جیبِ راستش کلید را در آورد و چرخاند تویِ قفل.در را با پا هل داد تا باز شود. صدایِ تلویزیون روشن می آمد ، آرام پلاستیک ها را پشتِ در گذاشت ، با احتیاط در را بست و با لبخند گل ِ زردش را بو کرد. پاورچین پاورچین گام برداشت.پاهایِ فرزانه از لایِ نرده هایِ طبقه بالا معلوم بود. ساق هایِ روشنی که آرام تویِ هوا تکان تکان می خوردند. باز مثل همیشه ، جلوی ِ اتاق نشسته بود ، پاهایش را از بین نرده ول داده بود پایین و حکما داشت کتاب می خواند.از پشت آرام نزدیک شد ، خنده شیطانی کرد و پاها را سفت به سمتِ پایین کشید.صدایِ جیغی نیامد ، پاها سرد ِ سرد بودند ، مثل یک تکه ی چوب ...
فضاسازیش عالی بود. یه نکته ی مثبت دیگه ش اینکه با فرزانه مثل یه موجود غریبه ی تازه وارد برخورد نشده.

با روسری چشمان دختر را بست.دستش را جلوی صورت دختر گرفت!
-این چندتاست؟
-نمیبینم!برو دیگه!
پسر جوان لبخند بر لب دور شد.هر از گاهی پسر با شکستن چوب های اطرافش صدایی ایجاد میکردو دختر پی صدا میرفت.کم کم صدا دور شد دختر بلند صدا زد:کجایی؟
-اینجام...
صدا چند بار در فضا پیچید.به سمت صدا رفت.دستش را به درختان میگرفت و از آنها میگذشت.ناگهان پایش با تن نرم پسر برخورد کرد.بر روی زانو نشست و دست پسرر را در دست گرفت.با تعجب پرسید:چرا دراز کشیدی؟
ولی پاسخی نشنید.دستش را به سمت صورت پسر برد و لب های او را لمس کرد.سرش را آرام به صورت او نزدیک کرد و دستش را کنار سر او گذاشت.ناگهان ماتش برد.نفسش به شماره افتاد دستانش یخ کرد بی رمق و با ترس روسری را از روی چشمش کنار زدهنوز از سر پسر خون جاری بود .خون گرم و تیره.پسر غرق در خون به چشمان دختر خیره شده بود...
ایده ی چشم بستن خوب بود اما خیلی عجولانه پیش رفت. نمیشد باورش کرد!
خواننده ناخودآگاه این سوال تو ذهنش پیش میاد که "چجوری مرد؟" و سیر نوشته ت هم جوابی برای این سوال نداره، هم اجازه ی خیالپردازی و جایگزینی جواب بود رو به خواننده نمیده.
ترس دختر رو ملموس توصیف کردی. حسش کردم!
 

علی دلاور

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
558
امتیاز
1,114
نام مرکز سمپاد
علامه حلی اراک
شهر
اراک
مدال المپیاد
المپیاد زیست
دانشگاه
علوم پزشکی ایران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

من از خودم حرفی ندارم ولی حرف رضا امیر خانی را می خوام براتون تکرا کنم اون در سرلوحه اموزش داستان نویسی به زبان ساده میگه اصولا ما چیزی به اسم اموزش داستان نویسی نداریم که مثلا یکسری راهکار را به شما می دن که جمله کوتاه باشه یکسانی لحن نوشتن و... همش یکسری کار فشله ئو از توش نویسنده در نمیاد
ولی اینجا فرق میکنه ایده خوبی بوده البته اگه شما روش کارتون را به سمت اموزش اکادمیک تغیر ندید چون یادمه یک بار خود حضرت امیر خانی به من گفت اگه شما ها(جوونا :D)بخواید منتظر ماها باشید تا بهتون درس نویسندگی بدیم ول معطلید شما بهترین کاری که میتونید بکنه اینه که در یک وب سایت یا مجله دور هم جمع شید وتمرین نویسندگی بکنید
خلاصه این ها را گفتم که بگم تاپیک خوب و مفیدیه ولی به شرطی که به شکل تمرین باقی بمونه و به سمت اموزش های فشل نویسندگی منحرف نشه
در ضمن دوستان من هم یکسری پیشنهاد ها برای نوشتن موفق(و نه لزوما نویسندگی)دارم که خوبه در همین تاپیک بگم
 
بالا