طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

afroDt

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
866
امتیاز
4,439
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
تهرانــــــــــ
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

اقا این بیشتر یه داستان کوتاهِ تا یه پاراگراف...دیشب نوشتم...:

پیکان قراضه تلق تولوق کنان واردِ کوچه ی پر از درخت شد، و جلوی خانه ی کوچکِ قدیمی ترمزِ نصفه نیمه ای کرد!

پاهای کوچک با کفش های سپایدر منِ دستِ دوم تنه ی زمین را لمس کردند!

قدمی به جلو برداست و در را بهم کوبید...صدای غرولندِ راننده در میانِ بنگِ در گم شد!

جلوی خانه رفت و چند بار مشتِ کوچکش را به در کوفت! چند دقیقه صبر کرد دوباره مشتش را به در کوبید!

" حتما مامان باز رفته خونه ی یکی از دوستاش کمکشون کنه!"

کیفِ وصله خورده اش را زمین کذاشت و از جیبِ جلو تک کلیدی را بیرون کشید!

پس از چند بار تلاش بالاخره در را باز کرد . تشت لباس هایی که در آب بودند خبر از خضورِ مادر در خانه میداد!

از حیاط گذشت و وارد تنها اتاقِ خانه شد، مامان وسطِ اتاق افتاده بود!

" احتمالا از خستگی همین جا خوابش برده!"

دو دست پر از جین و چروک و آب خورده ی مامان رو گرفت و به سمتِ تنها تشکِ درون اتاق کشد...دست ها سردِ سرد بودند!

روی مامان پتو کشید و بالای سرش لیوانِ اب گذاشت و خودش کنارِ مامان نشست که اگر کاری داشت صدایش کند...

در حالی که مشق هایش را مینوشت در دل از کاری که برای مامان کرده بود احساس بزرگی میکرد!

صبحِ فردا از سرویس جا ماند... مامان بیدار نشده بود!

+ اقا من مرگشُ هم نوشتم... :D
 

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

ایده ی چشم بستن خوب بود اما خیلی عجولانه پیش رفت. نمیشد باورش کرد!
خواننده ناخودآگاه این سوال تو ذهنش پیش میاد که "چجوری مرد؟" و سیر نوشته ت هم جوابی برای این سوال نداره، هم اجازه ی خیالپردازی و جایگزینی جواب بود رو به خواننده نمیده.
ترس دختر رو ملموس توصیف کردی. حسش کردم!

من میخوام دفاع کنم الان :-"

مثلا یه پارگراف داستانه دیه :D احیانا کشش ایجاد نکرده که باقیشو بخونی ببینی قضیه چیه؟ :)
موافقم عجولانه بود مثلا یه فلش بک توی یه فیلم :-"

زهرا اگه به جای مامان مینوشتی مادر بهتر بودا!!!
بعد چقد این بچه هه خنگ بوده بلاخره باید بیدار میشده که وقتی میکشیدش روی زمین :D
یه چیز دیگه اینکه ما میدونیم آخرش یکی میمیره منتظر اتفاق هستیم ولی کسی که نمیدونه آخرشو نمیتونه اصلا هضم کنه! نمیدونم خوبه یا بد! ^#^
آقا قبول نی قرار بود قتل باشه این مرگه
 
  • شروع کننده موضوع
  • #23

depress

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
154
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
شهریار - قم
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

به نقل از afroDt :
اقا این بیشتر یه داستان کوتاهِ تا یه پاراگراف...دیشب نوشتم...:
+ اقا من مرگشُ هم نوشتم... :D
این نه داستان کوتاه بود نه یه پاراگراف از یه داستان بلکه داستانک بود
قدمی به جلو برداست و در را بهم کوبید...
جلوی خانه رفت و چند بار مشتِ کوچکش را به در کوفت! چند دقیقه صبر کرد دوباره مشتش را به در کوبید!
بلاخره کوبید یا کوفت؟!
تشت لباس هایی که در آب بودند خبر از خضورِ مادر در خانه میداد!
می تونستی رو این قسمت بیشتر مانور بدی
از حیاط گذشت و وارد تنها اتاقِ خانه شد، مامان وسطِ اتاق افتاده بود!
قسمت سبز پاراگراف رو تبدیل به یه داستان جدا می کنه. گفته شد که پاراگراف باید بخشی از میانه ی داستان باشه
تو قسمت نارنجی هم می تونست به وضعیت مادر بیشتر پرداخته بشه. ولی نه الزاما
قسمت بنفش زائد بود.
" احتمالا از خستگی همین جا خوابش برده!"
دو دست پر از جین و چروک و آب خورده ی مامان رو گرفت و به سمتِ تنها تشکِ درون اتاق کشد...دست ها سردِ سرد بودند!
روی مامان پتو کشید و بالای سرش لیوانِ اب گذاشت و خودش کنارِ مامان نشست که اگر کاری داشت صدایش کند...
در حالی که مشق هایش را مینوشت در دل از کاری که برای مامان کرده بود احساس بزرگی میکرد!
صبحِ فردا از سرویس جا ماند... مامان بیدار نشده بود!
1- مامان رو کشیده ؟؟؟ با این توصیفاتی که اول نوشته بود باید بچه بوده باشه. چه جوری کشیده مامانشو .. :O :O
2- بچه شام نمی خواسته. نمی دونم شاید دست کرده تو یخچال یه چیزی برداشته خورده ولی مگه فقیر نبودن فکر نکنم بشه از تو یخچال یه چیزی پیدا کرد.

اما مهم ترین نکته که یه نقطه ی قوت بود و هدف از تمرین هم بود اینه که حس تعلیق رو ایجاد کرد ولی نه اونجوری که خواننده بخواد از رو پاراگراف بپره چون پاراگراف دیگه ای وجود نداشته.
ببینید این تمرین تمرین انشا نبود تمرین داستان نویسی بود. شما جوری نوشته بود که انگار برای معلمت می خوای ببری نمره بگیری.
در کل همین که شجاعت داشتی نوشته تو بذاری اینجا نقطه ی خوبی برای پیشرفته. دفعه ی بعد کلمات و جملات رو بیشتر تحلیل و مزمزه کنی یه چیز خوب از توش در میاد.
 

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

مـن هـي مي خوام بنويسـم ايـنو امـا هـي حوصله نمي كـنم ، ايده‌شم تو ذهـنم هسـ :-"
تا كـي وقت هـست ؟
+ برادران و خواهران ِ مـن ! اصـلا مهم نيس كه قراره يه پاراگرف از يه داستان رو بنويسيم يا يه خـط يا كل ِ‌داسـتان !‌هر پاراگرف و هر خط بايد فضا سازي شده باشه !‌ اين كـه نتونسـتين فضا سازي كنين مهم نيس ! ولي نگيد براي اينه كـه فقط يه پاراگرف از يه داستان ِ بلنده ! :-??


+ دوسـتان در كـل غرور و جوگيري توي ِ نوشتن باعث سقوط ميشـه ، نكنين اين كارارو !
به عنوان كسي كه دو سال ... هر روووز نوشـته ، مي گـم :-??
 

nimche

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
542
امتیاز
2,261
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی 1
شهر
تهران
مدال المپیاد
مدال طلای بیست و ششمین دوره‌ی المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی معماری و زبان و ادبی
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

با صدای زنگ تلفن از خواب پرید.چند لحظه ای طول کشید تا به هوش بیاید.سراسیمه،سینه اش را از دهان بچه بیرون کشید و به سمت پذیرایی دوید.
-الو؟
-سلام بر مادر بچه ام!
-سلام امیر!خوب شد بیدارم کردی.
-ا؟مگه خواب بودی؟
-آره.داشتم بچه رو شیر میدادم.خوابم برده بود.
-آخی!چه مادر فداکار و ایثارگری!مثل اینکه بچمون رو بیشتر از من دوست داری!آره؟
-امیر!از دست تو!
-از دست تو نداره دیگه!
-بی مزه!حالا کی میای خونه؟
-دیگه دارم وسایلم رو جمع میکنم که بیام
-باشه.من برم تا آروغ بچه رو بگیرم.خداحافظ
-خداحافظ
وارد اتاق شد.بچه روی تخت خوابیده بود.انگار فرشته ای با چاقویی نرم و فرشته وار،او را کشته باشد.پیش خود فکر کرد:همه ی بچه ها وقت خواب شبیه فرشته ها میشن.اما او نمیدانست که بچه ها هنگام مرگ هم شبیه فرشته ها میشوند.بچه را از روی تخت بلند کرد و بغل کرد و شروع کرد باهاش حرف زدن:بیدار شو دیگه بچه جون!چقد میخوابی آخه!عین بابات میمونی تو هم که!اه اه!بیدار شو باید آروغت رو بزنی!بیدار شو شیطونک!دلت درد میگیره ها!پاشو دیگه!اون وقت همش گریه میکنی،زشت میشی....پاشو قربونت برم...پاشو...
فایده ای نداشت.چاقو ی فرشته ها در هیئت سینه ی مادر در دهان بچه فرو رفته بود و او را خفه کرده بود.
 

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

ايراد بني اسرائيلي : اولش كه شروع شـد ياد ِ " احتمالا گم شده ام " ِ سارا سالار افتادم !‌كتابش يه جورايي اينجوري شروع مي شه ! بعد به خودم گفتم د ِ خفه شـو :-" بعد اومدم ديالوگ رو خوندم ، يه كــــمــــي كليشه‌اي بود ! يه كــمي ها ! نمي دونم :-?? بعد اومدم پايين اون جاش كه ميگه " همه ی بچه ها وقت خواب شبیه فرشته ها میشن " ؛ خب بايد بگم اين جمله دقيقا تو احتمالا گم شده ام هم اومـده :D نمي دونم خوندي اين كتاب رو يا نـه ! امـا ظاهرا" سبكت شبيه سارا سالاره كه به نظر من سبك ِ خيلي خوبيه !‌اگه نخوندي بخونش حتما !‌ :D در كـل ؛ خوب بود ! چون سوژه جديد بود ! نـظر من باز روي فضا سازي ِ بيشـتر + توجه بيشتر به پاراگراف بندي و جاي ِ نقطه و ويرگول و ايناست !
در كـل به خاطر سوژه ي جديد و خلاقانه ، خوب بود :D
 

nimche

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
542
امتیاز
2,261
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی 1
شهر
تهران
مدال المپیاد
مدال طلای بیست و ششمین دوره‌ی المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی معماری و زبان و ادبی
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

به نقل از SaYnA :
ايراد بني اسرائيلي : اولش كه شروع شـد ياد ِ " احتمالا گم شده ام " ِ سارا سالار افتادم !‌كتابش يه جورايي اينجوري شروع مي شه ! بعد به خودم گفتم د ِ خفه شـو :-" بعد اومدم ديالوگ رو خوندم ، يه كــــمــــي كليشه‌اي بود ! يه كــمي ها ! نمي دونم :-?? بعد اومدم پايين اون جاش كه ميگه " همه ی بچه ها وقت خواب شبیه فرشته ها میشن " ؛ خب بايد بگم اين جمله دقيقا تو احتمالا گم شده ام هم اومـده :D نمي دونم خوندي اين كتاب رو يا نـه ! امـا ظاهرا" سبكت شبيه سارا سالاره كه به نظر من سبك ِ خيلي خوبيه !‌اگه نخوندي بخونش حتما !‌ :D در كـل ؛ خوب بود ! چون سوژه جديد بود ! نـظر من باز روي فضا سازي ِ بيشـتر + توجه بيشتر به پاراگراف بندي و جاي ِ نقطه و ويرگول و ايناست !
در كـل به خاطر سوژه ي جديد و خلاقانه ، خوب بود :D
نه!خوشبختانه اون کتاب رو نخوندم.چند صفحش رو تو کتابفروشی خوندم،دویدم بیرون تا عق بزنم
نتیجه میگیرم که نوشته ی من،طبق پیشبینی خودم گند بوده
از قصد کلیشه و اینا نوشتم تا حوصله سر بر باشه
زور زورکی واسه اینکه این جا پست داده باشم نوشتم
بعدش هم من اصلا فضاسازیای اینجوری رو خودم قبول ندارم
با فضاسازی که بخواد ایجاد تعلیق بکنه و خواننده عرق بریزه و دستاش بلرزه و چپ بشه و راست بشه و فلان حال نمیکنم
من خودم بودم زرتی طرف رو میکشتم.
با یه جمله مثلا:هنگامی که مادر خواب بود،سینه ی پر شیرش کودک را خفه کرده بود.
همین و بس
حوصله ی حوصله ی خواننده رو به کار گرفتن ندارم
همین و بس
شما اصلا فراموش کن من نوشته ای اینجا پست کردم! :D
 

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

من يك چيزه ديگه‌اي هم بگـم !‌ببينيد به نظر من شروع كردن از " يه پاراگراف از يه داستان " خيلي خوب نيست به چند دليل :
وقتي مي خواي يه پاراگراف از يه داستان رو بنويسي خيلي بايد قوي بنويسي كه تمام اطلاعات داستان به صورت خلاصه توي ِ يه پاراگراف بياد
+ وقتي يه پاراگراف از يه داستاني رو مي نويسي قطعا بايد خودت كل داستان رو تو ذهنت حداقل ترسيم كرده باشـي و داستان نوشتن به نظر من واسه قدم اول سخـته
+ من به شخصه نمي تونم يه قسمـت از يه داستاني كه وجود نداره رو بنويسم !
به نظرم داستان كوتاه خيلي بهتره چون ناخودآگاه همين الآنم نوشته ي خيليا داستان كوتاهه !
 

nimche

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
542
امتیاز
2,261
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی 1
شهر
تهران
مدال المپیاد
مدال طلای بیست و ششمین دوره‌ی المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی معماری و زبان و ادبی
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

به نقل از SaYnA :
من يك چيزه ديگه‌اي هم بگـم !‌ببينيد به نظر من شروع كردن از " يه پاراگراف از يه داستان " خيلي خوب نيست به چند دليل :
وقتي مي خواي يه پاراگراف از يه داستان رو بنويسي خيلي بايد قوي بنويسي كه تمام اطلاعات داستان به صورت خلاصه توي ِ يه پاراگراف بياد
+ وقتي يه پاراگراف از يه داستاني رو مي نويسي قطعا بايد خودت كل داستان رو تو ذهنت حداقل ترسيم كرده باشـي و داستان نوشتن به نظر من واسه قدم اول سخـته
+ من به شخصه نمي تونم يه قسمـت از يه داستاني كه وجود نداره رو بنويسم !
به نظرم داستان كوتاه خيلي بهتره چون ناخودآگاه همين الآنم نوشته ي خيليا داستان كوتاهه !
همینه!
اصلا کار از پایه اشکال داره!
بعله!
 

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

به نقل از sahere :
با روسری چشمان دختر را بست.دستش را جلوی صورت دختر گرفت!
-این چندتاست؟
-نمیبینم!برو دیگه!
پسر جوان لبخند بر لب دور شد.هر از گاهی پسر با شکستن چوب های اطرافش صدایی ایجاد میکردو دختر پی صدا میرفت.کم کم صدا دور شد دختر بلند صدا زد:کجایی؟
-اینجام...
صدا چند بار در فضا پیچید.به سمت صدا رفت.دستش را به درختان میگرفت و از آنها میگذشت.ناگهان پایش با تن نرم پسر برخورد کرد.بر روی زانو نشست و دست پسرر را در دست گرفت.با تعجب پرسید:چرا دراز کشیدی؟
ولی پاسخی نشنید.دستش را به سمت صورت پسر برد و لب های او را لمس کرد.سرش را آرام به صورت او نزدیک کرد و دستش را کنار سر او گذاشت.ناگهان ماتش برد.نفسش به شماره افتاد دستانش یخ کرد بی رمق و با ترس روسری را از روی چشمش کنار زدهنوز از سر پسر خون جاری بود .خون گرم و تیره.پسر غرق در خون به چشمان دختر خیره شده بود...
دقيقا داستان كوتاهه ! حتي اسـم هم ندارن شخصيت ها !‌اطلاعاتي كه مي ده اطلاعات يه داسـتان بلد نيست ، به نـظرم اتفاقي كه بايد ، تو همين جا افتاده ! مگر رمان باشه مثلا !
به نقل از afroDt :
اقا این بیشتر یه داستان کوتاهِ تا یه پاراگراف...دیشب نوشتم...:

پیکان قراضه تلق تولوق کنان واردِ کوچه ی پر از درخت شد، و جلوی خانه ی کوچکِ قدیمی ترمزِ نصفه نیمه ای کرد!

پاهای کوچک با کفش های سپایدر منِ دستِ دوم تنه ی زمین را لمس کردند!

قدمی به جلو برداست و در را بهم کوبید...صدای غرولندِ راننده در میانِ بنگِ در گم شد!

جلوی خانه رفت و چند بار مشتِ کوچکش را به در کوفت! چند دقیقه صبر کرد دوباره مشتش را به در کوبید!

" حتما مامان باز رفته خونه ی یکی از دوستاش کمکشون کنه!"

کیفِ وصله خورده اش را زمین کذاشت و از جیبِ جلو تک کلیدی را بیرون کشید!

پس از چند بار تلاش بالاخره در را باز کرد . تشت لباس هایی که در آب بودند خبر از خضورِ مادر در خانه میداد!

از حیاط گذشت و وارد تنها اتاقِ خانه شد، مامان وسطِ اتاق افتاده بود!

" احتمالا از خستگی همین جا خوابش برده!"

دو دست پر از جین و چروک و آب خورده ی مامان رو گرفت و به سمتِ تنها تشکِ درون اتاق کشد...دست ها سردِ سرد بودند!

روی مامان پتو کشید و بالای سرش لیوانِ اب گذاشت و خودش کنارِ مامان نشست که اگر کاری داشت صدایش کند...

در حالی که مشق هایش را مینوشت در دل از کاری که برای مامان کرده بود احساس بزرگی میکرد!

صبحِ فردا از سرویس جا ماند... مامان بیدار نشده بود!

+ اقا من مرگشُ هم نوشتم... :D
داستان كوتاه .
به نقل از نیمچه :
با صدای زنگ تلفن از خواب پرید.چند لحظه ای طول کشید تا به هوش بیاید.سراسیمه،سینه اش را از دهان بچه بیرون کشید و به سمت پذیرایی دوید.
-الو؟
-سلام بر مادر بچه ام!
-سلام امیر!خوب شد بیدارم کردی.
-ا؟مگه خواب بودی؟
-آره.داشتم بچه رو شیر میدادم.خوابم برده بود.
-آخی!چه مادر فداکار و ایثارگری!مثل اینکه بچمون رو بیشتر از من دوست داری!آره؟
-امیر!از دست تو!
-از دست تو نداره دیگه!
-بی مزه!حالا کی میای خونه؟
-دیگه دارم وسایلم رو جمع میکنم که بیام
-باشه.من برم تا آروغ بچه رو بگیرم.خداحافظ
-خداحافظ
وارد اتاق شد.بچه روی تخت خوابیده بود.انگار فرشته ای با چاقویی نرم و فرشته وار،او را کشته باشد.پیش خود فکر کرد:همه ی بچه ها وقت خواب شبیه فرشته ها میشن.اما او نمیدانست که بچه ها هنگام مرگ هم شبیه فرشته ها میشوند.بچه را از روی تخت بلند کرد و بغل کرد و شروع کرد باهاش حرف زدن:بیدار شو دیگه بچه جون!چقد میخوابی آخه!عین بابات میمونی تو هم که!اه اه!بیدار شو باید آروغت رو بزنی!بیدار شو شیطونک!دلت درد میگیره ها!پاشو دیگه!اون وقت همش گریه میکنی،زشت میشی....پاشو قربونت برم...پاشو...
فایده ای نداشت.چاقو ی فرشته ها در هیئت سینه ی مادر در دهان بچه فرو رفته بود و او را خفه کرده بود.
اي باز مي تونه طولاني تر هم باشـه ، امـا بازم به نـظرم داسـتان ِ بلند نمي تونه باشـه !

( مخالفت مي كنين دليل بيارين !‌)
 

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

به نقل از SaYnA :
دقيقا داستان كوتاهه ! حتي اسـم هم ندارن شخصيت ها !‌اطلاعاتي كه مي ده اطلاعات يه داسـتان بلد نيست ، به نـظرم اتفاقي كه بايد ، تو همين جا افتاده ! مگر رمان باشه مثلا !

چرا فکر نمیکنی که این اولا ی ی داستان هست که هنو اسم شخصیتا مشخص نیست؟یا یه داستان تو ی داستان دیگه؟همه شخصیتا که اسم ندارن!بعدا معرفی میشن! :)


داستان كوتاه .
زهرا خودش گفت داستان کوتاهه جای بحثی نداره دیه :D


اي باز مي تونه طولاني تر هم باشـه ، امـا بازم به نـظرم داسـتان ِ بلند نمي تونه باشـه !
میتونه!اگه بخوایم ایرانی بازی دراریم میشه :-" مثلا اول درد و رنج یه خانوده ست که بعد از چند سال تازه بچه دار شده بودن ;)) کلا به تبهر نویسنده ربط داره

( مخالفت مي كنين دليل بيارين !‌)
چشم :D به نظرم فعالیت تو این تاپیک واسه اینه که ذره ذره توی هر قسمت از نویسندگی خودمونو راه بندازیم! اینجا هم توصیفات مد نظره القا حس و اینجور حرفا!داریم کارای همو نقد میکنیم که پیشرفت کنیم !در ضمن شما وقتی یه کتاب رو باز میکنی یه ذره شو میخونی میفهمی قضیه از چه قراریه؟ همه داستانو میفهمی؟ اصلا درست نیس به نظرم :rolleyes:
 

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

چشم به نظرم فعالیت تو این تاپیک واسه اینه که ذره ذره توی هر قسمت از نویسندگی خودمونو راه بندازیم! اینجا هم توصیفات مد نظره القا حس و اینجور حرفا!داریم کارای همو نقد میکنیم که پیشرفت کنیم !در ضمن شما وقتی یه کتاب رو باز میکنی یه ذره شو میخونی میفهمی قضیه از چه قراریه؟ همه داستانو میفهمی؟ اصلا درست نیس به نظرم
+ وقتي يه پاراگراف از يه داستاني رو مي نويسي قطعا بايد خودت كل داستان رو تو ذهنت حداقل ترسيم كرده باشـي و داستان نوشتن به نظر من واسه قدم اول سخـته
 

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

من خودم یکم ترسیم کردم بقیه رو نمیدونم :-"

خب نمیخوایم از داستان شروع کنیم !از چی شروع کنیم که راحت باشه؟ :-?
 
  • شروع کننده موضوع
  • #34

depress

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
154
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
شهریار - قم
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

دوستان این همه عجله و خودسری چیه :O :O :O
خانم ساینا شما که دو سال هر روز می نویسی نباید برات سخت باشه با یه پاراگ از یه داستان شروع کنی البته نمیشه اسمشو شروع گذاشت.
فکر می کنم که تاریخ انقضای تمرین اول تموم شد نوبت تمرین دومه

و اما تمرین دوم
یک منظره را از دید پیرزنی توصیف کنید که به تازگی شوهر نفرت انگیز و اعصاب خردکنش را از دست داده است. به شوهر پیر زن یا مرگ او اشاره نکنید.
 

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

تا جايي كه من يادمـه قرار بود از صفـر شروع كـنيم ! چي كار داري به من ؟ :D شايد يكي بخواد از صفر شـروع كـنه ! واسه اون تمرين سخـتي بود ! حالا ببينيم موضوع دوم چي ميشه ! در ضمن اگر بشه از دوره هاي ِ بعد كسايي كه فعال بودن ( نه مثه من :-" اونايي كه نوشتن متن ) توي ُِ انتخاب موضوع بعدي دخيل باشـن خيلي خوب ميشه :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #36

depress

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
154
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
شهریار - قم
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

ببینید دوستان این تمرینا بخشی از تمرناییه که آقای گاردنر توصیه کردن
تقریبا ده تاس هر وقت ده تا تموم شد تنوع هم زیاد میشه بچه های دیگه هم می تونن موضوع بدن.
خواهشا بذارید اینا تموم بشن.
منتظر اولین نوشته هستیما.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
یه قانون جدید:
برای زیبایی و هنری شدن تاپیک به همراه نوشته تون یه عکسم بذارید بد نمیشه ها
ولی خب چون قانونه باید اجرا بشه.
 

سعید الوند

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
751
امتیاز
2,901
نام مرکز سمپاد
علامه حلی همدان
شهر
همدان
دانشگاه
امیرکبیر - دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

از زمانی که ازدواج کرده بود، تنها آنجا نیامده بود. از پارک تا خانه شان 5 دقیقه هم نمیشد. بدبینی شوهرش زندگی را برایش سیاه کرده بود. خودش اسمش را غیرت میگذاشت. اما همه ی آن روزها تمام شده بود. امروز پارک زیباتر از همیشه بود. هوا عالی بود و نسیم دلنواز بهاری میوزید. درختان جلوی او خم میشدند تا زندگی جدیدش را به او تبریک بگویند. دلش می خواست با تمام نیرو جیغ بکشد و آزادانه بدود و شادی اش را با شکوفه ها تقسیم کند. حس میکرد سالها جوانتر شده. ولی دست روزگار زیبایی و قدرت جوانیش را گرفته بود و یک عصای فلزی به دستش، یک قاب شیشه ای به چشمش و هزاران چروک به صورتش داده بود.
 

nimche

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
542
امتیاز
2,261
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی 1
شهر
تهران
مدال المپیاد
مدال طلای بیست و ششمین دوره‌ی المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی معماری و زبان و ادبی
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

به نقل از S@ene :
از زمانی که ازدواج کرده بود، تنها آنجا نیامده بود. از پارک تا خانه شان 5 دقیقه هم نمیشد. بدبینی شوهرش زندگی را برایش سیاه کرده بود. خودش اسمش را غیرت میگذاشت. اما همه ی آن روزها تمام شده بود. امروز پارک زیباتر از همیشه بود. هوا عالی بود و نسیم دلنواز بهاری میوزید. درختان جلوی او خم میشدند تا زندگی جدیدش را به او تبریک بگویند. دلش می خواست با تمام نیرو جیغ بکشد و آزادانه بدود و شادی اش را با شکوفه ها تقسیم کند. حس میکرد سالها جوانتر شده. ولی دست روزگار زیبایی و قدرت جوانیش را گرفته بود و یک عصای فلزی به دستش، یک قاب شیشه ای به چشمش و هزاران چروک به صورتش داده بود.
باید از دید طرف توصیف کنی!
این کاری که کردی از دید دانای کل توصیف کردنه
 

Hamid.s

‌Bug
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
16,727
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد1
شهر
مشهد
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
نرم‌افزار
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

روز عالی به این میگن. خواب از این بهتر نمیشد... کمرم هم دردش کمتر شده... چی بهتر از یک تخت دو نفره که مال یک نفر باشه؟ تازه اونور تخت خوابیدم صبح هم نور خورشید نیفتاد تو چشمم. کلا امروز همه چی خوب شده. حتی مجری این برنامه هم خوش تیپ تر شده. تنها منظره بد همین لاشه سوسکه کنار یخچاله... حیوونکی... البته حتما زنش راحت شده. عصرم که قراره برام با آرزو خرید. آخه حقوق بازنشستگیش دیه اضافه میاد. حالا همه اینا یک طرف. قشنگ ترین لحظه امروز وقتی بود که در یخچالو باز کردم و شیشه آب کثیفش نبود تو یخچال. خوش بختی یعنی این.


فقط چن تا نکته. از دید پیرزن نوشتم چون گفتین. و اینکه این یک داستانکه ها یک پاراگراف از یک داستان نیس. باید یک پاراگراف از یک داستان باشه حتما؟
یک کم هم سریع نوشتم دیه ضایع شد :-"
 

علی دلاور

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
558
امتیاز
1,114
نام مرکز سمپاد
علامه حلی اراک
شهر
اراک
مدال المپیاد
المپیاد زیست
دانشگاه
علوم پزشکی ایران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

به نقل از The Bug :
روز عالی به این میگن. خواب از این بهتر نمیشد... کمرم هم دردش کمتر شده... چی بهتر از یک تخت دو نفره که مال یک نفر باشه؟ تازه اونور تخت خوابیدم صبح هم نور خورشید نیفتاد تو چشمم. کلا امروز همه چی خوب شده. حتی مجری این برنامه هم خوش تیپ تر شده. تنها منظره بد همین لاشه سوسکه کنار یخچاله... حیوونکی... البته حتما زنش راحت شده. عصرم که قراره برام با آرزو خرید. آخه حقوق بازنشستگیش دیه اضافه میاد. حالا همه اینا یک طرف. قشنگ ترین لحظه امروز وقتی بود که در یخچالو باز کردم و شیشه آب کثیفش نبود تو یخچال. خوش بختی یعنی این.


فقط چن تا نکته. از دید پیرزن نوشتم چون گفتین. و اینکه این یک داستانکه ها یک پاراگراف از یک داستان نیس. باید یک پاراگراف از یک داستان باشه حتما؟
یک کم هم سریع نوشتم دیه ضایع شد :-"
اتفاقا به نظرم یه کار خیلی خوب کردی و ایراد قبلی را نداشتی
دوستان اشتباه نکنید ما باید از دید پیرزن توصیف کنیم نه اینکه دوسیه ی زندگی او را به شکل یه رمان رو کنیم و بعد هم اصلا قرار نیست یک کسی که از تمرین ما خبر نداره با خواندن متن شما بفهمه که شوهر پیرزن یه مرد گند دماغ اعصاب خرد کن فلا و فلان بوده بلکه این یه حالت خواصه
و متن بالا نقطه قوتش این بود که هیچ ریویو ای نزد به این قضیه
از اونجا هم که گفتی یک تخت دو نفره برای یک نفر و استفاده از لاشه ی سوسک هم به عنوان یک کاراکتر برای بیان اینکه پیرزن به تازگی شوهرش را از دست داده(این خیلی خوبه و من منظور من از نفهمیدن خواننده اینه که شما به قضیه مستقیما اشاره نکینید مثلا بگید((همین دیروز بود که شوهر عصبی اش مرد))یا((شوهرش که دیروز مرد عمری در خانه زندانی اش کرده بود))بلکه غیر مستقیم گفتن و القا کردن این حس رهایی خیلی مهمه) خیلی خوشم آمد
ولی نقطه ضعف هایی هم داری که مهمترینشون ضعف در فضا سازی و فضا پردازیه
در کل ایول
یا علی مدد
 
بالا