دیگه هیچ کس نمیتونس به درس گوش بده همه تقاضای گوجه سبز میکردن حتی خرخونا و اینکه کوفتتون بشه و اینا 
و هممونم تو یه ردیف میشینیم 
تا آخر ساعت همینطور داشتیم میخوردیم 
))))) از اونجایی که شکموم هرلحظه در حال خوردنم مخصوصا اگه چیز خوشمزه ای ببرم مدرسه به زنگ تفریح اول نرسیده میخووورمش اما لعنتی تا میام بخورم اینقد صدا میدم که همه میفهمن منو نگاه میکنن بعدش چی میشه دیگه بماند )) 
:)
يهو برگشت 
گفت مگه نگفتم نخور همه گفتيم من؟ 
خیلی سخت بود خوردنش صدای ضایعـی داشت [دو راهی ِخفت و ذلت ! ] خب راه اول رو انتخاب کردیم و بهشون دادیم. به این صورت که من حدودا 5تا آلوچه رو دادم به بغلیم ، بغلیم به بغلیش و الی آخر تا برسه اون سرِ کلاس ((: ولی خب نرسید متاسفانه و وسط راه دوتا از آلوچه ها قِل خورد و رفت و دقیقاً جلوی کفش دبیر دینیمون که داشت تو کلاس راه میرفت و درس میداد وایستاد. دقیقاً جلوی کفشش. و خب دیگه کلاس منفجر شد. ((:
کلی خجالت و اینا کشیدیم. حتی یدونه هم نمونده بود که بدیم بهش. ((: 
هعی. 
