- شروع کننده موضوع
- #1
.samin
کاربر نیمهحرفهای
- ارسالها
- 182
- امتیاز
- 271
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- ارومیه
امروز می خواهم راز عجیبی را با شما در میان بگذارم به شرط اینکه قول بدهید بعد گفتنش من را چون فیلسوفان دیوانه و پریشانگو نخوانید و فلسفه را شرح جنون ندانید. آخرمی دانید از شما چه پنهان که، گاهی از میان دیوانگان هم فیلسوفان بزرگی برخاسته اند یکی اش مثلا همین نیچه خودمان ، البته یادتان باشد که این خود نیچه بود که با کتاب چنین گفت زرتشت خودش را به ما چسباند، اما باور کنید غالب دیوانگان فیلسوف نیستند همینطور هم، همه فیلسوفان لزوما دیوانه نیستند و این شاید تنها از شانس بد ما بود که از بین این همه فیلسوف، مجنون اش به تور ما خورد. ضمنا یادتان هم باشد همیشه هم در تاریخ اوضاع دیوانگان و شان اجتماعی آنان یکسان نبوده است و اینطور نبوده که همیشه دیوانه فحش و ناسزا باشد. اگر باور نمی کنید زحمت بکشید کتاب قطور تاریخ جنون میشل فوکو را بخوانید. و چون احتمالا اغلب حوصله اش را ندارید برایتان بهتر است که باور کنید.
حقیقت این است که غالب فلاسفه معمولا فقط کمی از انسانهای عادی نسبت به رخدادهای روزمره بدگمان ترند، یعنی در همه چیز حتی در پیش پا افتاده ترین اتفاقهای زندگی هم چون و چرا می کنند، می گویید چگونه؟ بگذارید یک مثالی بزنم:
به سادگی یک آب خوردن می توانید کاری کنید که فلسفه شروع شود. باور نمی کنید؟ امتحان کنید! یک لیوان آب را از روی میز بردارید و بنوشید تا باورتان شود. به همین سادگی! البته همین جا توقف کنید، دقیقا در همین آب خوردن،شاید در انتها خیلی ساده هم نباشد.
بیایید کمی نسبت به همین عمل شما دقیقتر شویم، شما لیوان را از روی میز برداشته اید حرکتش داده اید تا به لبانتان رسانده اید و آب را نوشیده اید، یک اتفاق که هر روز و هر روز برایتان می افتد اما اگر بگویم زنون فیلسوف یونانی صدها سال قبل از میلاد مسیح درباره همین اتفاق ساده چه می گوید شاخ در می آورید.
او می گوید شما هرگز این آب را ننوشیده اید!!! می گوید شما تنها تصور می کنید که آب را نوشیده اید اما در واقع هرگز آبی ننوشیده اید بلکه حس شما فریبتان داده است. جل الخالق او دیگر چه دیوانه ای بوده است!!!
برای اینکه بتوانید چنین ادعای عجیبی کنید تنها دو راه دارید یا باید یک بیمار روانی پریشان احوال باشید یا یک فیلسوف!! در هر صورت نیازمند معالجه اید.
اما یادتان باشد که اگر اهالی فلسفه ادعایی می کنند حرف بی دلیل نمی زنند. مگر تا به حال حس شما فریبتان نداده؟ آیا تا به حال نشده سراب ببینید و فکر کنید آب است؟ پس قبل از اینکه به همراه زنون به روانپزشک مراجعه کنیم بگذارید دلیلش را بر این ادعا بپرسیم شاید حق با او باشد.
زنون می گوید امکان ندارد شما آبی نوشیده باشید چرا که در آن صورت باید لیوان از میز تا دهان شما حرکت کرده باشد اما حرکت غیر ممکن است به این دلیل که فرض کنید فاصله میز تا لب های شما 40 سانتیمتر باشد و لیوان این فاصله را در 2 ثانیه طی می کند اگر اینگونه باشد لیوان باید قبل از آنکه به دهان شما برسد به نقطه میانی این فاصله یعنی 20 سانتی متری برسد و قبل از آن هم باید به نقطه 10 سانتیمتری رسیده باشد و قبل از آن به 5 سانتی متری و الی نهایت، بنابراین اگر لیوان بخواهد فاصله میز تا دهان شما را طی کند باید بی نهایت نقطه را طی کند و این اتفاق باید در مدت محدود 2 ثانیه بیافتد، به عبارتی اگر بخواهد حرکتی رخ دهد باید لیوان در مکان های نامتناهی در زمانی متناهی قرار بگیرد اما این اتفاق عقلا محال است چرا ؟ چون که حصر نامتناهی در متناهی ناممکن است. پس نتیجه چیست؟ اینکه حرکت امکان ندارد و اگر حرکت امکان ندارد پس شما هرگز آب نخورده اید!!! چه شعبده بازی عجیبی، امان از دست این فلاسفه که یک آب خوش نمی گذارند از گلوی کسی پایین برود.
احتمالا شما هنوز زنون را جدی نگرفته اید و مطمئنید که یک چیزی این وسط غلط است چرا که شما حقیقتا آب می خورید و تنشگی تان برطرف می شود اما این اطمینان شما زنون را نگران نمی کند، چرا که او اعتقاد دارد اگر میان عقل و استدلال با احساس شما اختلافی باشد باید همواره سمت عقل را گرفت و اگر عقل ثابت می کند که حرکت امکان ندارد هر چقدر هم حس بر درستی یافته اش اصرار داشته باشد باز باید حکم کنیم که حرکت امکان ندارد و هرگز کسی آبی ننوشیده است و شما تنها احساس می کنید که سیراب شده اید.
دیوانگی که شاخ و دم ندارد اما بدیش این است که به راحتی نمی توان از آن فرار کرد و تنها راه خلاصی از این مساله نشان دادن اشکال استدلال آن است نه رجوع به حس و باور مشترک. پس باید بگردیم ببینیم می توانیم نقطه ضعف این استدلال را نشان دهیم یا نه؟
شاید تعجب کنید اگر بدانید در این نزدیک به دو هزار و پانصد سال از طرح این معما بسیاری از فلاسفه و ریاضی دانان و فیزیک دانان در شرق و غرب با آن کُشتی گرفته اند و سعی کرده اند اشکال آن را نشان دهند اما هنوز کسی نتوانسته برای همیشه آن را حل کند و باب معما همچنان مفتوح است، خدا را چه دیدید شاید شما حلش کردید.
بگذارید قبل از اینکه این نوشته را به پایان برسانم به بعضی از این تلاشها هم اشاره کنم،تا از صفر شروع نکنید.یکی از اولین و بهترین پاسخها تا به امروز به معمای حرکت زنون متعلق به ارسطو است. که بعدها فلاسفه جهان اسلام چون ابن سینا و ملاصدرا هم آن را پسندیدند اما مقبولیت همگانی در غرب نیافت، ارسطو گفت اشکال زنون این است که بالفعل را با بالقوه اشتباه کرده است، مسافت بین میز و دهان شما بالفعل به بی نهایت نقطه تقسیم نمی شود بلکه بالقوه می توان آن را به بی نهایت نقطه تقسیم کرد و چون این بی نهایت بالفعل نیست پس مشکل حصر نامتناهی در متناهی پیش نمی آید.
گروه دیگری گفته اند همانطور که می توان این مسافت را به بی نهایت نقطه تقسیم کرد، زمان دو ثانیه را هم می توان به بی نهایت لحظه تقسیم کرد ( 1 ثانیه، 0.5 ثانیه و الی آخر) و آنگاه بی نهایت بر بی نهایت منطبق می شود اما این راه حل احتمالا از طرف دیگر بام می افتد چون به هر حال اگر شما آب را نوشیده باشید حرکت لیوان باید آغاز و پایانی داشته باشد و اگر حرکت متشکل از بی نهایت نقطه و بی نهایت لحظه است هرگز آغاز و پایانی ندارد.
شاید شما با همین جوابها قانع شده اید یا اصلا چندان این ادعا و اصولا سایر ادعاهای فلاسفه را جدی نمی گیرید در این صورت می توانید راحت بنشینید و آبی بنوشید و از زندگی لذت ببرید.
اما اگر ذره ای جنون در شما نهفته باشد و قانع نشده باشید باید به کتابهای فلسفه رجوع کنید.مثلا می توانید برای شروع به جلد اول تاریخ فلسفه کاپلستون مراجعه کنید تا شاید اگر در انتها راه حلی هم نیافتید حداقل خود را در این پریشان احوالی تنها نبینید. اما به هر حال یک نتیجه ساده که از معمای زنون بر می آید این است که جهان آنگونه نیست که می نماید. پس شاید دفعه بعدی که خواستید بگویید فلان چیز ساده است مثل آب خوردن یاد این نوشته افتادید و در مثال خود تجدید نظر کردید.
اصلا بگذریم از این حرفها، کی تو این دوره زمونه حوصله فکر کردن داره؟ اونم به این جور سوال ها؟حالا باور کردید فیلسوفها یه چیزیشون می شه؟ پس قبل اینکه ما را هم مثل اونها به دیوانگی متهم کنید با حافظ همصدا بشیم که:
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جوی
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
منبع: http://persianphilosophy.blogfa.com
حقیقت این است که غالب فلاسفه معمولا فقط کمی از انسانهای عادی نسبت به رخدادهای روزمره بدگمان ترند، یعنی در همه چیز حتی در پیش پا افتاده ترین اتفاقهای زندگی هم چون و چرا می کنند، می گویید چگونه؟ بگذارید یک مثالی بزنم:
به سادگی یک آب خوردن می توانید کاری کنید که فلسفه شروع شود. باور نمی کنید؟ امتحان کنید! یک لیوان آب را از روی میز بردارید و بنوشید تا باورتان شود. به همین سادگی! البته همین جا توقف کنید، دقیقا در همین آب خوردن،شاید در انتها خیلی ساده هم نباشد.
بیایید کمی نسبت به همین عمل شما دقیقتر شویم، شما لیوان را از روی میز برداشته اید حرکتش داده اید تا به لبانتان رسانده اید و آب را نوشیده اید، یک اتفاق که هر روز و هر روز برایتان می افتد اما اگر بگویم زنون فیلسوف یونانی صدها سال قبل از میلاد مسیح درباره همین اتفاق ساده چه می گوید شاخ در می آورید.
او می گوید شما هرگز این آب را ننوشیده اید!!! می گوید شما تنها تصور می کنید که آب را نوشیده اید اما در واقع هرگز آبی ننوشیده اید بلکه حس شما فریبتان داده است. جل الخالق او دیگر چه دیوانه ای بوده است!!!
برای اینکه بتوانید چنین ادعای عجیبی کنید تنها دو راه دارید یا باید یک بیمار روانی پریشان احوال باشید یا یک فیلسوف!! در هر صورت نیازمند معالجه اید.
اما یادتان باشد که اگر اهالی فلسفه ادعایی می کنند حرف بی دلیل نمی زنند. مگر تا به حال حس شما فریبتان نداده؟ آیا تا به حال نشده سراب ببینید و فکر کنید آب است؟ پس قبل از اینکه به همراه زنون به روانپزشک مراجعه کنیم بگذارید دلیلش را بر این ادعا بپرسیم شاید حق با او باشد.
زنون می گوید امکان ندارد شما آبی نوشیده باشید چرا که در آن صورت باید لیوان از میز تا دهان شما حرکت کرده باشد اما حرکت غیر ممکن است به این دلیل که فرض کنید فاصله میز تا لب های شما 40 سانتیمتر باشد و لیوان این فاصله را در 2 ثانیه طی می کند اگر اینگونه باشد لیوان باید قبل از آنکه به دهان شما برسد به نقطه میانی این فاصله یعنی 20 سانتی متری برسد و قبل از آن هم باید به نقطه 10 سانتیمتری رسیده باشد و قبل از آن به 5 سانتی متری و الی نهایت، بنابراین اگر لیوان بخواهد فاصله میز تا دهان شما را طی کند باید بی نهایت نقطه را طی کند و این اتفاق باید در مدت محدود 2 ثانیه بیافتد، به عبارتی اگر بخواهد حرکتی رخ دهد باید لیوان در مکان های نامتناهی در زمانی متناهی قرار بگیرد اما این اتفاق عقلا محال است چرا ؟ چون که حصر نامتناهی در متناهی ناممکن است. پس نتیجه چیست؟ اینکه حرکت امکان ندارد و اگر حرکت امکان ندارد پس شما هرگز آب نخورده اید!!! چه شعبده بازی عجیبی، امان از دست این فلاسفه که یک آب خوش نمی گذارند از گلوی کسی پایین برود.
احتمالا شما هنوز زنون را جدی نگرفته اید و مطمئنید که یک چیزی این وسط غلط است چرا که شما حقیقتا آب می خورید و تنشگی تان برطرف می شود اما این اطمینان شما زنون را نگران نمی کند، چرا که او اعتقاد دارد اگر میان عقل و استدلال با احساس شما اختلافی باشد باید همواره سمت عقل را گرفت و اگر عقل ثابت می کند که حرکت امکان ندارد هر چقدر هم حس بر درستی یافته اش اصرار داشته باشد باز باید حکم کنیم که حرکت امکان ندارد و هرگز کسی آبی ننوشیده است و شما تنها احساس می کنید که سیراب شده اید.
دیوانگی که شاخ و دم ندارد اما بدیش این است که به راحتی نمی توان از آن فرار کرد و تنها راه خلاصی از این مساله نشان دادن اشکال استدلال آن است نه رجوع به حس و باور مشترک. پس باید بگردیم ببینیم می توانیم نقطه ضعف این استدلال را نشان دهیم یا نه؟
شاید تعجب کنید اگر بدانید در این نزدیک به دو هزار و پانصد سال از طرح این معما بسیاری از فلاسفه و ریاضی دانان و فیزیک دانان در شرق و غرب با آن کُشتی گرفته اند و سعی کرده اند اشکال آن را نشان دهند اما هنوز کسی نتوانسته برای همیشه آن را حل کند و باب معما همچنان مفتوح است، خدا را چه دیدید شاید شما حلش کردید.
بگذارید قبل از اینکه این نوشته را به پایان برسانم به بعضی از این تلاشها هم اشاره کنم،تا از صفر شروع نکنید.یکی از اولین و بهترین پاسخها تا به امروز به معمای حرکت زنون متعلق به ارسطو است. که بعدها فلاسفه جهان اسلام چون ابن سینا و ملاصدرا هم آن را پسندیدند اما مقبولیت همگانی در غرب نیافت، ارسطو گفت اشکال زنون این است که بالفعل را با بالقوه اشتباه کرده است، مسافت بین میز و دهان شما بالفعل به بی نهایت نقطه تقسیم نمی شود بلکه بالقوه می توان آن را به بی نهایت نقطه تقسیم کرد و چون این بی نهایت بالفعل نیست پس مشکل حصر نامتناهی در متناهی پیش نمی آید.
گروه دیگری گفته اند همانطور که می توان این مسافت را به بی نهایت نقطه تقسیم کرد، زمان دو ثانیه را هم می توان به بی نهایت لحظه تقسیم کرد ( 1 ثانیه، 0.5 ثانیه و الی آخر) و آنگاه بی نهایت بر بی نهایت منطبق می شود اما این راه حل احتمالا از طرف دیگر بام می افتد چون به هر حال اگر شما آب را نوشیده باشید حرکت لیوان باید آغاز و پایانی داشته باشد و اگر حرکت متشکل از بی نهایت نقطه و بی نهایت لحظه است هرگز آغاز و پایانی ندارد.
شاید شما با همین جوابها قانع شده اید یا اصلا چندان این ادعا و اصولا سایر ادعاهای فلاسفه را جدی نمی گیرید در این صورت می توانید راحت بنشینید و آبی بنوشید و از زندگی لذت ببرید.
اما اگر ذره ای جنون در شما نهفته باشد و قانع نشده باشید باید به کتابهای فلسفه رجوع کنید.مثلا می توانید برای شروع به جلد اول تاریخ فلسفه کاپلستون مراجعه کنید تا شاید اگر در انتها راه حلی هم نیافتید حداقل خود را در این پریشان احوالی تنها نبینید. اما به هر حال یک نتیجه ساده که از معمای زنون بر می آید این است که جهان آنگونه نیست که می نماید. پس شاید دفعه بعدی که خواستید بگویید فلان چیز ساده است مثل آب خوردن یاد این نوشته افتادید و در مثال خود تجدید نظر کردید.
اصلا بگذریم از این حرفها، کی تو این دوره زمونه حوصله فکر کردن داره؟ اونم به این جور سوال ها؟حالا باور کردید فیلسوفها یه چیزیشون می شه؟ پس قبل اینکه ما را هم مثل اونها به دیوانگی متهم کنید با حافظ همصدا بشیم که:
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جوی
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
منبع: http://persianphilosophy.blogfa.com