انوشیروان و بهاره و برزو ارجمند رو توی میدون شهدا موقع بازی یه فیلمی دیدم، علی کریمی رو نزدیک اتوبوسش تو حرم دیدم، مهدی اسدی رو تو کنسرتش تو کیش، مهران رجبی رو تو فرودگاه امام دیدم
مامانم یه دوست داره که منشی صحنه است. سال 86 واسه فیلم برداری "هر شب تنهایی" اومده بودن مشهد. ما واسه دیدن دوست مامانم رفتیم هتل حامد بهداد و لیلا حاتمی رو دیدیم، تازه لیلا حاتمی اومد تو لابی پیش ما نشست کلی حرف زد، از بچه اش(یه پسر داره به اسم مانی) و شوهرش(علی مصفا) گفت آخرشم باهاش چندتا عکس گرفتیم
تو فرودگاه مشهد کلِّ تیم پرسپولیسو دیدم
میخواستم برم با علی کریمی عکس بگیرم بابام گف زشته
بعد تو هواپیما رئیس قبلیه دانشگاه تهرانو دیدم.
رفتیم حرم قرائتیو دیدم حتّی.
آخرشم احمدی نژادو دیدم
اصن کلا" سفر پرباری بود هنگم هنو
یه بار تو فیس بوک استاد شجریان رو اد کردم اونم اکسپت کرد!
وقتی آن شد بم پی ام داد!باورم نمی شد!بعد سلام و احوال پرسی گفت:شما استاد عبدالله ظریف رو می شناسید؟تو مشهد استاد من بودن.
گفتم:نه ما تو فامیلمون عبدالله ظریف نداریم اما بابام هم موسیقی کار میکنه و تو جشنواره فجر جایزه بهترین موسیقی رو گرفته!شما رو هم می شناسه!از دوستای صمیمی استاد یگانه و استاد سلیمانیه!
دیگه جوگیر شدم زیاد حرف زدم. دفعه بعد که رفتم فیس بوک دیدم استاد شجریان منو از دوستاشون حذف کردن!
قرئتی مثلا اصن انگار اون میاد دیدار من ؛ هر هفته ( الان ریا شد هر ماه یه بار می برنمون ضبط ؟! )
جونم براتون بگه یه بارم فردوسی پور رو دیدیم ، فک کنم آرژانتین بود ( البته کشورش نه ها !!!)
حمید محمدی ، یه فروشگاه
هادی ساعی ، شهرری
مازیار فلاحی ، کنسرتش تو برج میلاد
احمدی نژاد هم که بالاخره جای خود دارد ما وایساده بودیم اون حاشیه ها ، خیل جمعیت هلمون دادن رفتیم جلو ! ایشون هم پیشونی ما رو ماچ کرد ! آبدار جاتون خالی
فرمانده بسیج ( ) ، تجمع بیست هزار نفری بسیجیان ( )
یه بارم یکی رو دیدیم از پشت ، احساس کردیم حیاتیه
من تو یه شهرستان کوچک زندگی می کنم و خیلی ادمای معروفی را ندیدم به جز رضا امیر خانی و چند تا از این دست
ولی بعضا افرادی را دیده ام و می شناسم یا حتی دوستشان هم که واقعا افسوس می خورم که چرا افراد زیادی نمی شناسندشان؟
ولی یکی را دوست دارم ببینم و دستش را ببوسم
#-o
من الآن آب میشم میرم تو زمین :
یه بار تو هتل قلعه نویی و دیدیم بعد دایی م منو برد پیشش ... منم ماتم برده بود...دیدم دوربینو داد دستش گفت یه عکس ازما بگیر
(قضیه مال 7-8 سال پیشه)
پارسال خونه ی خونواده ی یه شهید تو مشهد نشست اختصاصی بود که نماینده ی مشهدو رئیس سابق قوه ی قضاییه و چنتا از نماینده های شهرای دیگه هم بودن
منم خواهرم خبرنگاره باهم رفته بودیم
اون وسط فقط 4 تا خانوم بیشتر نبود: منو خواهرمو یه خبرنگار دیگه و عفت شریعتی(نماینده ی مشهد)
کلا 15،16 نفری بودیم
خلاصه سر سفره ی شام خانم شریعتی کنار من نشستنو خیلی راحت غذاشونو میخوردن!من که هر قاشق که میخوردم جونم به لبم میومد :-[
تازه هر کی خانم شریعتیو صدا میکرد فک میکردم با منه!! (آخه منم فامیلم شریعتیه دیگه) B-)