جادوی سلینجر...؟!

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,362
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : جادوی سلینجر...؟!

يه سري كتاباي سلينجر هست كه كمتر معروف شده. مثلاً شاندهم هپ ورث! يا يادداشت‌هاي يك ... !
كسي خونده اونا رو ؟ راستش جرأت نكردم بخرم!
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : جادوی سلینجر...؟!

همه‌شون ، همه‌شون ، همه‌شون همون چند تا داستانیَن که تو " نغمه غمگین " و " هفته‌ای یه بار ... " ـن .
" یادداشتهای یک ... " که اینجوری بود . " این ساندویچ ... " هم . ولی " شانزدهم هپ ورث " رو نمیدونم .

پیشنهاد : لیست ِ داستان کوتاه های ِ سلینجر رو بنویسید . وقتی میرید کتاب فروشی ببریدش . هر کتاب ِ جدید ِ سلینجری که دیدید و خواستید بخرید ، صفحه فهرستش ُ باز کنید . محتویات رو با لیست مطابقت بدید . [اسامی با مقداری تغییر هستن معمولا ً ، انعطاف پذیر باشید در تطبیق دادن . ] اگه چیز ِ جدیدی بود ، اون وقت بخرید .
 

nimche

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
542
امتیاز
2,261
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی 1
شهر
تهران
مدال المپیاد
مدال طلای بیست و ششمین دوره‌ی المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی معماری و زبان و ادبی
پاسخ : جادوی سلینجر...؟!

به نقل از نرگس² :
يه سري كتاباي سلينجر هست كه كمتر معروف شده. مثلاً شاندهم هپ ورث! يا يادداشت‌هاي يك ... !
كسي خونده اونا رو ؟ راستش جرأت نكردم بخرم!
"این ساندویچ مایونز نداره" همون نه داستانه و داستانهای "یادداشتهای یک سرباز نمیدونم چی چی" هم داستاناش تکرارین....
همه ش توی کتابایی که نیلا چاپ کرده هست...
کلا کارهاش زیاد نیست دیگه!
 

Billy the kid

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
694
امتیاز
2,658
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 | آموزشگاه هنری میدیا
شهر
تهران.
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
پاسخ : جادوی سلینجر...؟!

بسم الله...

یه ایده ای!
می گم برای اینکه تاپیک نخوابه و به قعر انجمن نره، یه حرکتی بزنیم... هر هفته یه داستان کوتاه از سلینجر انتخاب کنیم، مردم بخونن، بعد بیان با هم بحث کنیم...
چی می گین؟

+ خودم می دونم بچه ها حال ندارن کتاب بخونن و داریم سر انجام مطالعه ی گروهی رو می بینیم و اینا... دو سه نفر هم باشیم، کافیه...
 
  • لایک
امتیازات: N.M

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,362
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : جادوی سلینجر...؟!

موافقم. هستم! :D داستان كوتاهه، پايه باشين!
 

Billy the kid

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
694
امتیاز
2,658
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 | آموزشگاه هنری میدیا
شهر
تهران.
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
پاسخ : جادوی سلینجر...؟!

خیله خب... حالا که نمی آین، خودم شروع می کنم...

از اول ِ اول، شروع داستان، شروع ِ جالبیه... سلینجر از اولِ بسم الله نمی آد بگه یه موریل بود یه سیمور... می آد جایی رو که داستان توش داره اتفاق می افته رو می گه... "هتل" . از اول ِ داستان می فهمیم که هتل شلوغه... پس یعنی در زمان ِ تعطیلات ایم... یه چیزی که به ذهنم می رسه بگم، اینه که سلینجر آدم رو احمق فرض نمی کنه و به شعور ِ مخاطبش احترامی می ذاره...
بعد از شروع ِ داستان، چیزی که نظر ِ منو جلب کرد، این بیان ِ وحشتناک دقیق ِ جزئیات بود... نویسنده خیلی خوب جزئیات رو توصیف می کنه و این کارش باعث می شه که فضا برای مخاطب ملموس بشه...
چیز ِ دیگه شخصیت پردازی ِ عالی ِ سلینجر ه... یعنی از همون اول می شه فهمید که مادر ِ موریل از اون آدماس که همیشه واسه همه چی نگرانه و به روانشناسی و اینا خیلی باور داره... از اون جنس آدماس که زندگیشون فقط یه بعد داره و از چیز های غیر عقلانی و تخیلات خوششون نمی آد...
شخصیت ِ سیمور و عکس العمل هاش در برابر ِ سی بل خیلی جالبه... مثلا" جایی که سی بل از می پرسه که داستان سامبوی سیاه رو خونده یا نه و سوال و جواب های بعد از اون... سیمور خیلی آدم ِ لطیفی ه( همون جور که توی بقیه ی کار های سلینجر پیداست)

دیگه این که پایان ِ داستان به نظرم خیلی سینمایی ه... یعنی یه چیزی ه که می تونیم شبیه شو توی سینما ببینیم ... جدای ِ اون، پایان ِ داستان خوبه... کشکی و آبکی نیست... و با اون چیزایی که مادر موریل در باره ی سیمور اول داستان می گه، می خونه...
کلا" همین دیگه...! :D
 

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,362
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : جادوی سلینجر...؟!

همم، خب. كلّيشُ گفتي تو كه! شخصيت پردازى خوب، بدون توضيح اضافه و ...
قبل از اين كه نظرمُ بگم، يه سوالي! داستان موزماهيُ قبل از آشنايي با خانواده ى گلس خوندين يا بعدش؟ چون من به چن نفر كه "فرني و زويي" و "بالا بلندتر.." رو نخونده بودم پيشنهاد دادم اين داستانُ بخونن، و هيچكدوم اونقدر كه من جذبش شدم نشدن. نظرتون چيه؟
 

behradv

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
183
امتیاز
958
نام مرکز سمپاد
علّامه حلّی تهران
شهر
تبریز و تهران
دانشگاه
دانشگاه تورنتو
رشته دانشگاه
علوم مهندسی
پاسخ : جادوی سلینجر...؟!

خوب :D
بعله، من بالاخره بعد از سال ها (!) که وقت خوندن این تموم شده و اینا، به خاطر عواملی مثل خوندن کتاب ترجمه و خود ترجمه و مشغله ها و سرعت لاکپشتی و اینا که دست به دست هم دادن تا من این قدر دیر کنم، خوندم موزماهی رو...! ببخشید دیگه. فقط از این به بعد هم منتظر من نمونین، من کلّاً عقب می مونم همیشه! کارتون رو ادامه بدین، من اگه تونستم شرکت می کنم :D
البته این رو هم به نسبت خودم سریع خوندم! از یه ربع بیشتر شد، ولی بد نبود!

خوب، حالا در مورد یک روز خوش برای موزماهی:

چه قدر جالب بود... :-"....!
نه ولی جدی بد نبود! یعنی من کلاً داستان کوتاه زیاد نمی خونم، و از این که خیلی زود تموم می شه خیلی دل خوشی ندارم، ولی به نظرم به عنوان یه داستان کوتاه خوب بود.

البته یه چیزی هم که هست،

به نقل از بیلی بچه...! :
سیمور خیلی آدم ِ لطیفی ه( همون جور که توی بقیه ی کار های سلینجر پیداست)
به نقل از نرگس¹ :
داستان موزماهيُ قبل از آشنايي با خانواده ى گلس خوندين يا بعدش؟ چون من به چن نفر كه "فرني و زويي" و "بالا بلندتر.." رو نخونده بودم پيشنهاد دادم اين داستانُ بخونن، و هيچكدوم اونقدر كه من جذبش شدم نشدن. نظرتون چيه؟

به نظر می رسه داستانا کاملاً مجزا نباشن، و ظاهراً سیمور تو داستانای دیگه هم هست. من که بعد از ناتور دشت این اولین داستان سلینجر بود که خوندم... با این وجود به نظرم این داستانش هم خوب بود! یه کم فکر کنم از اون نکته های نهفته و سمبولیک[nb]آخه مثلاً تو ناتور دشت، ملّت واسه اون کلاه قرمز شکاری هم کلی داستان ساخته بودن! کلاه کلاهه دیگه، سخت نگیرین :D[/nb] داشت که عقل من نرسید، ولی در کل به همینش هم که رسید راضیم :D

در مورد شخصیت سازی هم کاملاً موافقم. خیلی خوب بود. تو این مدت کم که داستان طول کشید، هم مادره، هم سیبل، هم سیمور، و حتی میوریل خیلی خوب پرداخته شده بودن به نظرم!
جزئیات رو هم که اشاره کردین، خیلی خوب گفته بود، خیلی هم ملموس بودن. مثلاً اون جایی که سیمور میگه مایوی آبی رو دوس دارم، بعد میگه سیبل یه لحظه خیره شد، من قبل از این که خودش بگه فهمیدم که الان به پایین و شکمش نگاه می کنه و اونجوری می گه! یا حتّی حرکات موریل وقتی داشت تلفن حرف می زد، پاهاش رو روی هم انداختن و وزنش رو رو یه پا انداختن و اینا، همه خیلی قابل تصور بودن!

یه نکتۀ دیگه هم جایی خوندم، این بود که هم مادر سیبل و هم مادر موریل، هر دو تو فکر لباس و اینا بودن! مثه این که سیبل تو یه دنیای دیگه س و اون مادرا که آدم بزرگن تو یه دنیای دیگه!

بعد به نظرم مهم ترین قسمت داستان که در واقع خیلی کلیدی بود، اون جایی بود که سیبل گفت «موزماهی دیدم»! که سیمور هم بعدش پاشو بوسید و اینا. به نظرم حتی شاید یکی از عوامل خودکشی بوده باشه :D! آخه یه جورایی نشان از زودباوری و پاکی بچه هه داشت... چیزی که سیمور شاید مدت ها بود در حسرتش بود...

همین دیگه! دو تا نکته فقط به نظرم مبهم اومدن:

1) سیمور چشمش مشکل داشت؟! چرا می گفت آبی؟ البته خودم یه حدسی دارم، ولی احتمالاً غلطه: می گم نکنه اونجوری می گفت که ببینه عکس العمل سیبل چیه؟ که مثلاً سیبل صادقانه و ناخودآگاه میگه که اشتباه گفته یا نه؟ :-??

2) اون پائه نکتۀ خاصی داشت؟! این که عصبانی شد از زل زدن اون خانومه؟ :-/


پ.ن. من ترجمۀ احمد گلشیری رو خوندم، بعد یه قسمت داشت، «مقدمۀ مترجم بر چاپ دوم». اینم به نظرم جالب بود! فقط هی تعجب می کردم که همۀ فعلایی که در مورد سلینجر استفاده کرده بود، مضارع بودن...
«او هنوز هم از راه چاپ همین آثار اندک زندگی می کند.»
... ای روزگار :-<...
 

nastaran

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
111
امتیاز
185
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
دانشگاه
علوم پزشکی اصفهان
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : جادوی سلینجر...؟!

ناتور دشت رو خوندم
خوب بود
به نظرم قشنگترین جای کتاب اونجاست که علت نامگذاری کتاب رو میگه
 

سیزیف

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
757
امتیاز
1,749
نام مرکز سمپاد
فـرزانگان
شهر
مشهد
پاسخ : جادوی سلینجر...؟!

من فرانی وزویی ،جنگل واژگون ،ناطور دشت ،رو تو یک هفته خوندم ؛ یعنی اول ناطور دشت رو خوندم وبعد دیگه نمیتونستم ازش نخونم :د .
بهترین کتابشم همون ناطور دشت بود .
به نقل از آلفرد جیمز :
هركي ميخواد فيلم پري مهرجويي رو ببينه اول فرني و زويي رو بخونه بعد ببينه اين مهرجويي عزيز جه جوري كتابو به خراب كرده. #-o
من اول فیلم رو دیده بودم که متاسفانه گند زد یجورایی به کتاب خوندنم ، اسم فیلمش پری یا همچین چیزی بود ، میدونید چون فرهنگمون باهاشون فرق داره نمیشه ازروش فیلم خوبی ساخت ولی خب مهرجویی امتحانش کرده بود واسطوره های کتاب رو عوض کرده بود ونتیجه هم معلوم بود .


بچه ها یک کتاب بود که سبز بود درمورد راه وروش نویسندگی میگفت بعد با سالینجر مصاحبه کرده بود ودرمورد نوشتنش و عادتاش واینا پرسیده بود توی اون فکرکنم گفته بود روزی چند کلمه مینویسه حتی :D .

یک نکته ی خوبی هم که داره درعین انتقاد از جو اطراف واحمقیت والخ تهش به پوچی نمیرسه .ناتوردشت ش .

جنگل واژگون هم یک سری داستان کوتاه بود که من بعد خوندن بعضیاش میگفتم واقعاً چرا ؟ :-" [من باب معمولی بودنش ] .



الان که میبینم ، مثل اینکه خیلی دیر پست دادم :)))))) . به درک :د .
 

NT

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
141
امتیاز
1,122
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
NEYSHABUR
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
Amirkabir University of Technology
رشته دانشگاه
computer eng.
پاسخ : جادوی سلینجر...؟!

خب منم بیشتر کتاب هاشو خوندم و خب دنبال بقیش هم هستم حتما که بخونم و فکر میکنم درونگرایی توی داستان هاش خیلی خیلی به چشم میاد یعنی خب هرکس که داستان هاشو بخونه کاملا واضح هست که مکالمات هر شخضیت باخودش شاید دو برابر تمام مکالمات بین اشخاض توی کتاب باشه و خب توضیفات خیلی خوبی هم داره خیلی واضح همه چیز رو توضیف میکنه
و یک کتابی داره به نام "داستان های پس از مرگ " که داستان هایی هست که زمان زندگیش اونها رو چاپ نکرده و بعد از مردنش چاپ شده که ندیدم کسی اینجا اسمشو بیاره گفتم پیشنهاد کنم که بخونینش. توی این کتاب چند تا داستان داره که یکی از اونها داستان مردن برادر کوچیک هولدن (شخضیتی که درکتاب ناتور دشت هست) از زبان برادر بزرگشه که خب جالبه..... :)
 

miena.m

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
656
امتیاز
8,130
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
اسفراین
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
فناوری اطلاعات سلامت
اینستاگرام
پاسخ : جادوی سلینجر...؟!

ناتور دشت عالییییییی :لایک :لایک
 

Leo

لنگر انداخته
ارسال‌ها
2,579
امتیاز
21,916
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1399
ناتور دشت واقعا جذاب ترین کتابیه که تا حالا خوندن.تو یه روز تموم کردم :-"
 

tizechamoosh

Hasty Khoshg Daman
ارسال‌ها
402
امتیاز
553
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
1395
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
اینستاگرام
با کدوم‌ترجمه بهتره بالاخره؟
 
آخرین ویرایش:
بالا