بیایید برای کلمات تاریخچه بسازیم !

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Niloofar sharafi
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
در قدیم ها که خبری از نفت و بنزین و این ها نبود، مردم مجبور بودند برای گرم کردن خانه هایشان از چوب استفاده کنند و قاعدتا همانطور که هر آدم عاقلی میداند چوب را باید از جنگل آورد. آن هم به وسیله تبر!!
در شمال هم چون اکثرا هوا مربوط است تبر ها زود زنگ می زدند. برای همین از همان ورودی شهر تا بازار و کوچه خیابون و خروجی و خلاصه تمام شهر های آنجا پرا از تبر و تبر فروشی و... بوده است.
مردم سرزمین های دیگر هم از بس آنجا تبر دیدند نامش را گذاشتند تبرستان.
به علت غلط املایی امروزه آن را طبرستان مینویسند.بعله!
بعدی: شنبلیله
همسایه های محله ی ایکس هر هفته تو کوچه دور هم جمع میشدند و با هم سبزی پاک می کردن معمولا هم شنبه ها سبزی رو می خریدن که برای کل هفته سبزی داشته باشن.برای این که خسته نشن هر هفته یک نفر می رفت و برای خودش و همسایه ها سبزی می خرید.
یکی از همسایه ها که اسمش لیلی بوده قرار شد که سبزی هفته بعد رو بخره.یکی از همسایه ها که لکنت زبان داشته در حال پاک کردن سبزی جدیدی این خبر رو به لیلی می رسونه و به جای : سبزیه شنبه با لیلیه میگه شنبلیله
از طرفی همسایه ها فکر می کنن که اسم،سبزی تو دست اون خانمه شنبلیلست
بعله اینجوری میشه که الان بهش میگیم شنبلیله;)
بعدی:ایموجی
 
کسی چیزی نگفت؟8-|
خب خودم میگم :
قبلنا یه فردی بوده که اسمش مجتبی بوده :T41.بهش موجی میگفتن.یه روز فردی که استیکر هارو درست می کرده آقا مجتبی رو می بینه و از فیسش خوشش میادو قیافه مجتبی رو برای ساخت استیکرهاش برمی داره.:T7
یه روز برای یکی از دوستای آقا مجتبی یه استیکر ارسال میشه . وقتی ایشون اونو می بینه میگه :اِاِیــــ موجی :T33:T50
این حرفش باعث خنده بقیه میشه و دیگه اون شکلک ها رو با اسم اِی موجی میشناختن که بعد ها به ایموجی تغییر کرد:T12
بعدی:پرده
 
برا پرده
جاناتان تو روستا زندگی میکرد و اون موقع ها که پنجره ها رو نمی پوشوندن به پرنده ها نگاه می کرد و کیف می کرد و همسرشم اینجوری گول زده بود که بیا خونه ی من پرنده های زیبایی میان خونم:))ولی از اون جایی که مردم روستا خیلی فضول بودن جاناتان بعد عروسی تصمیم گرفت با کاغذ پنجره ها رو بپوشونه :)) بعد زن جاناتان هی گیر داد که من می خوام پرنده ها رو ببینم و بعد جاناتان رمانتیک ما گفت یه چیزی درست کنم وقتی خواستیم بره کنار وقتی خواستیم بیاد جلوی پنجره و بعد پرده رو اختراع کرد وقتی زنش تونست به کمک پرده ،پرنده هارو ببینه به خاطر ذوقی که کرده بود به اشتباه گفت عه پرده (ن رو حذف کرد )و بعد پرده روی چیزی که جاناتان اختراع کرده بود موند :))
کلمه ی پشمک
در دوره های قدیم فردی به نام اَک زندگی میکرده.آقای اَک شیرینی فروشی داشته و از اون جایی که به آشپزی و پخت و پز علاقه مند بوده ،سعی در ساخت خوراکی های جدید می کرده.یه روز با شکر چیز جدیدی می سازه که خیلی شبیه به پشم بوده .از این اختراع خودش خوشش میاد و اونو میبره تا به همسرش و دوستاش نشون بده.وقتی دوستاش و زنش اون خوراکی رو می بینن بهش پشم اَک میگن که بعد ها به پشمک تغییر کرد :دی
کشمش
 
قدیما کلمه ی سرباز صفت فاعلی مرکب مرخم بود... یعنی در اصل سربازنده بوده . یعنی کسی که سرشو واسه وطنش می بازه
اما الان که سرباز ها و وظایفشون فرق کردن سرباز اسم مرکبه ، از دوکلمه ی سر و باز تشکیل شده ؛ یعنی کسی که مونداره و کچله و یجورایی رو سرش بازه و این تنها مشخصشه :)
(دبیرمون یبار سر کلاس ازم پرسید سرباز چ کلمه ایه منم بهش فکر نکرده بودم همون لحظه خیلی جدی همین دومی رو گفتم)
 
کسی کلمه ای نگفته پس خودم شروع میکنم :-"
قاب عکس !
#غبار_روبی_تاپیک_ها
 
Back
بالا