اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
اعتراف میکنم تا مدتها فکر میکردم فالو کردن در سایت یه کار از روی دوستی و مرامه و تاثیری نداره:)
 
اعتراف میکنم تا مدتها فکر میکردم فالو کردن در سایت یه کار از روی دوستی و مرامه و تاثیری نداره:)
اعتراف میکنم نمیدونستم تاثیر داره و الانم نمیدونم چه تاثیری :-‌"
چه تاثیری؟
 
اعتتراف میکنم به همه اعترافا خندیدم....
و اعتراف میکنم ک هیچ اعترافی ب ذهنم نرسید بگم... کلا بچه گلی(خلی) بودم از اول:))
 
سر ساعت رند باید درس بخونم. مثلا 4 یا 5 (نهایتا دیگه 4 ونیم اینطوری)
مثلا اگه ساعت بشه 4 و 32 دقیقه، دیگه صبر میکنم تا بشه 5 بعد درسو شروع میکنم!

بچه که بودم فکر میکردم زمین مرکز جهانه:| چون اگه خورشید میومد وسط سیاره ها به خاطر دماش بقیه سیاره ها ذوب میشدن:|
 
اعتراف میکنم چند وقته عادت کردم به همه ح.ب ها یه ری اکشنی میدم و اگه اون وسطا با یه حرفی هیچ حسی نداشته باشم یا ندونم الان باید بخندم یا ناراحت شم(:-") یا بخشی موافقم و با بخشی مخالف، و هیچی نمیدم، تا یه هفته عذاب وجدان میگیرم:|
اعتراف میکنم بعد از این اعتراف، درمان شدم;;)
نتیجه: اعتراف کنید تا عادت های مزخرفتان ترک گردد:>
 
اعتراف میکنم یه بار تو کلاس زبان به خاطر اینکه نیم ساعت دیر رسیدم گریه کردم:|
هنوز هم همنجوری ام
 
اعتراف میکنم، خود به خود حرف میزنم، از خود به خود حرف زدنم خندم میگیره و نسبتا خود به خود شروع میکنم به خندیدن. زیبا نیست؟ *.*
 
اعتراف میکنم تصورم قبل از سمپادی شدن از سمپاد یه چی دیگه بود

و اعتراف میکنم تصورم از مدرسه رفتن این بود که مدارس همه شبانه روزی هستن و فقط آخرهفته ها میتونیم بریم خانواده هارو ببینیم
 
اعتراف میکنم چند وقته عادت کردم به همه ح.ب ها یه ری اکشنی میدم و اگه اون وسطا با یه حرفی هیچ حسی نداشته باشم یا ندونم الان باید بخندم یا ناراحت شم(:-") یا بخشی موافقم و با بخشی مخالف، و هیچی نمیدم، تا یه هفته عذاب وجدان میگیرم:|
اعتراف ميکنم بعد خوندن اين اعتراف حالا منم اين عادت رو گرفتم :neutral_face:
 
اعتراف میکنم حوصله ی بیشتر ادمای دورمو ندارم...
خسته کننده اس حرف زدن باهاشون...
 
اعتراف میکنم نصف بدبختیای ادمای دور و برم گردن منه....:D
و اعتراف میکنم از ی چند تا بینی ک شکستم پشیمونم.....:-"
 
اعتراف میکنم درگیرم با تعداد پستایی که میزارم
که آی نمیدونم رندش بکنم
که آی زیادش نکنم
که آی این عددش قشنگع دیگه پست نزارم
و جدیدا هم منتظرم ببینم از هر چندتا پست یه ستاره میدین😂
 
اعتراف میکنم که یه خواهر برادر خیالی دارم که باهاش همکلاسیامو(و خیلیای دیگه) سرکار گذاشتم،اینجوریه که خواهر و داداشم باهم دوقلون متولد 76 (داداشم بزرگتره دو دیقه) و اپلای کرده آلمانه الانم خواهرم منتظره کاراش جور بشه که بپره و ترک وطن کنه پیش داداشم:-"
 
اعتراف میکنم خواب دیدم یه پیرزن تنهام که میخوان ببرنم خانه سالمندان و گریه میکردم میگفتم منو از خونه م نبریییین:))
 
Back
بالا