اعتراف میکنم یه دفه چون چند جلسه پشت سر هم نرفتم کلاس زبان و به معلممون الکی گفتم بابام کرونا گرفته:/
اعتراف میکنم اون فلش سیاهه که گفتم مدرسه بهم جایزه داده رو خودم از اون مغازه کنار کانون زبان با عیدیام گرفتم!
(واقعا جالبه هیشکی بهم نگفت آخه مگه مدرسه فلش جایزه میده!!!)
اولین بار تو زندگیم دارم حقیقتو راجب این موضوع روشن میکنم
اون روز پنجشنبه که زینب اومد کلاس زبان دنبالم و باباش مارو رسوند کتابخونه، بعد از کتاب خونه رفتیم یه جای دیگه...
دیدن یه آقاعه که فروشنده ی لوازم آرایشی رومینا بود
خدایا لطفا منو ببخش! نباید باهاش میرفتم