اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
من یه مدت خیلی شدید دنبال این بودم که رو دوچرخه‌ام ترمز ABS نصب کنم. و به اونایی که میگفتن مخصوص دوچرخه نیست تو دلم فحش میدادم‌.
 
اعتراف می‌کنم همه رابطه های دوستیم، بعد از پخش شدن رتبم توسط دوست ۸ سالم برام بی ارزش شد و مشکل اعتماد پیدا کردم...هر چند حس می‌کنم دارم زیاده روی می‌کنم...
نه نمی‌کنم:/
 
اعتراف می کنم تا دیروز فکر می کردم فالو کردن تو سایت اثری نداره و فقط مرامی انجام میشه =))
اگه شما هم نمیدونین :
روی ارسال های جدید بزنین کنار بانگ های جدیده یکم برو اونور خوراک خبری شما بزن ،همه نوشته ها و لایک ها فالوینگ هاتو میبینی بعد از این همه سال تازه یافتمش.
اعتراف میکنم از روی اعترافت اسکرین گرفتم تا دوباره بخونمش
 
اعتراف میکتم از صبح عمه‌الفت رو رفعت، عمه‌رفعت رو اقدس، و عمه‌اقدس رو الفت صدا میزدم:)
چیکار کنم خب عمه ها متعددن:)
 
اعتراف میکنم تا چن سال پیش دختر عمه هامو نمیشناختم
اعتراف میکنم جز چند تا از پسر عموهام بقیشون و نمیشناسم=\(اون چند تا ام شناختم ازشون در حد چهره و اسمشونه ಠ_ಠ)
 
اعتراف میکنم کلاس هشتم از معلم زیستمون سر درس تولید مثل پرسیدم اسپرم مرد چطوری میره تو بدن زن:))~X(اون تباه هم گفت تو محیط آزمایشگاهی:)):))
 
اعتراف می کنم یه ماهه از روز بعد کنکور مامانم داره آشپزی یادم میده و میزان یادگیری من صفر بوده
صفر خالص :|
همین قدر بااستعداد
 
اعتراف می‌کنم
احساس می‌کنم اگر یک شهر دیگه قبول نشم زندگیمو باختم.
 
یه بازی بود که بچگی بازی می کردم
یه پنگوئن رستوران داشت
اعتراف می کنم وقتی غذا می بردم برای مشتریاش یا سفارش می گرفتم ازشون واسه اینکه معذب نشن می رفتم سر یه میز خالی :)) تازه باهاشون حرف می زدم حتی دنبال اونا که قرمز می شدن عصبانی می شدن می رفتن می رفتم که معذرت خواهی کنم :))
قوه تخیل که نیست واقعیت مجازیه :))
واقعا بچگی تباهی داشتم
 
اعتراف میکنم در سن چهارسالگی وقتی مامانم خواب بود در جوار پدر بزرگوارم، در حالی که کل قوانین خونه رو میشکوندیم و هرچیو نباید میخوردیم، برنامه نَوَد تماشا میکردم...

عاقا این قیافه عادل فردوسی‌پور به کودکی من گره خورده!
 
اعتراف میکنم از بعضیا تو سایت وحشت دارم:>
انقد ترسناک نباشید =)SS-:
#غبار_روبی_تاپیک_ها
 
اعتراف مى كنم كه اين يارو چى بود اسمش،تيلور سوييفت كه بازيگر يا خواننده بود رو تا همين چند هفته پيش سيفت مى خوندم.
همش ميريد پى اين خواننده هاى غربى اسمشونم ادم يادش نميمونه: )
 
اعتراف میکنم بازه 5 تا 10 سالگی یه اکیپ خرابکاری 3 نفره داشتیم تو خانواده که همینطوری کرم میریختیم (واسه دل خودمون)
کلا این اتفاق رو از ته دل میدوستم با اینکه اکیپ مون از هم پاشیده فقط به خاطر اینکه مثلا بزرگ شدیم ولی من اون حس خرابکاری رو ته دلم قایم کردم امید وارم یه روز اون اکیپ دوباره زنده بشه
نقشه های فوق سری میریختیم و اجراشون میکردیم انقد مهم بود که حتی بعضی از نقشه ها چند ماه طول میکشید
 
اعتراف میکنم یه امتحان ریاضی کلاس چهارم دبستان رو 9 شدم! بعد اون ورقه رو سوزوندم تا مامانم نبینه :/
 
Back
بالا