اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
اعتراف میکنم فقط برای اینکه اعتراف کنین و بخونم این پستو گذاشتم تا بیاد بالا
 
اعتراف میکنم با بیست و چهار سال و اندی تازه دیروز فهمیدم؛(پرک)برند کارخانه نیست
بلکه جو پرک همان جو دوسر هست:)
 
اعتراف میکنم با اینکه مسیرم جدا شده و دیگه نمیبینمشون ولی شمارهٔ همکلاسی های قبلیمو هنوز دارم و اکانت های اجتماعیشون رو چِک میکنم
 
اعتراف میکنم با ۱۶ سال سن تازه فهمیدم گلای داخل میدون و.. که دم عید یهو شکوفه میزنن، یهو شکوفه نزدن از چند ماه قبل شهرداری اونا رو کاشته بعد میاره وسط میدون
سبحان الله اصن
 
اعتراف میکنم چندین سال پیش عید یکی از فامیلامون که هنوزم ازش متنفرم اومده بود خونمون و به من گفت برو یه چایی برام بیار و دوتا هم قند بنداز توش
منم تف کردم تو چایی
و قندارم انداختم تا طبیعی جلوه بشه که کف قنداس که روی چاییه
و بله اون چایی رو خورد و دلم بدجوری خنک شد
 
اعتراف میکنم خیلی زود بهم بر میخوره ( اگرچه کسی از اطرافیان زیاد براش مهم نیست این موضوع و به کار خودشون ادامه میدن اغلب 👀 )
 
اعتراف میکنم یکسری از دوستام بشدت از چشمم افتادن و الان دارم تظاهر میکنم ازشون خوشم میاد
(اخه کی جلوی خود ادم غیبتشو میکنه؟)
 
من واقعا خیلی تا آذر پارسال پیاده و کودکسال بودم
و ناگهان عده ای از از آشنایان از خدا خواسته با لایک نظر موافق خود را درباره این مطلب ابراز کردند:-"
 
اعتراف میکنم که اعتراف نمیکنم.
 
اعتراف می‌کنم که رفیق صمیمی‌م همیشه همراه خودش تو مدرسه چاقو حمل می‌کنه[تو کیفش می‌ذاره] و من به کسی نگفتم.
Here is Texas
 
من مامانم مدیر یکی از مدرسه های شبانه روزی هستش بعد اینا خوابگاه و پانسیون یکجا بود و من رو میبرد اونجا
اعتراف میکنم من به عنوان دختر مدیر تو 80 درصد خرابکاری ها و خلافکاری های اونجا به طور مستقیم شرکت داشتم 🤣
مثلا یبار از کامپیوتر اهنگ گذاشته بودم تو پانسیون اهنگ شاد و غیرمجازز قبل اینکه سرپرست بیاد یجوری قطعش کردم ...اون لحظه سرعت میگ میگ کم بود برامم
😃خیلی دوره خوبی بود
 
اعتراف می کنم هر بار از researchgate برام ایمیل مقاله های جدید استاد ارشدم میاد که پرسیده آیا x (نام استادم) نویسنده ی این مقاله است؟ من گزینه ی نه رو انتخاب میکنم :-"
 
اعتراف میکنم که وقتی میام خیلی جدی به کسی چیزی رو بگم هر وقت فک میکنه احمقم میگم شوخی بوده یا یه همچین چیزی...
 
اعتراف میکنم دوست دارم با کسی باشم. از اون با هم بودنای خوب! ولی موانع بزرگی از جمله خودم جلوی راهمن
 
اعتراف میکنم همیشه پیچ گوشتی و سیمچین و ... تو کیفم دارم برای منهدم کردن دوربینای مدرسه
اعتراف می کنم دوست داشتم همکلاسی صدرا می بودم پایه ی همه ی کثافت کاری ها و گندای توی مدرسه
اینجا هیشکی باهام را نمیاد اوج شکوه بچه های مدرسمون اینکه در کلاسارو بزنن در رن
همه ماشالا خرخون
 
اعتراف می‌کنم سر امتحان زیست مستمر برگه‌ها رو معلممون داد من تصحیح کنم، خیلی عجله داشت. رفیقمم گند زده بود و شده بود ۷ از ۱۴. من بهش ۱۴ از ۱۴ دادم. :D
 
اعتراف میکنم دلم میخواد با بچه های اینجا بیشتر دوست بشم ؛)
مثلا با یه گروه تلگرامی دور هم باشیم؟
 
Back
بالا