اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

× اعتراف میکنم یه بار تو شمال روی ماسه ها یه چاله کَندم ;;)بعدش از آب ِ دریا توی چاله ریختم ;;)بعدش یه صندلی گذاشتم نشستم جوری که سایه من رو چاله بیوفته ;;)
مردم میومدن رد میشدن پاشون میرفت تو چاله من میخندیدم :-" :))



× اعتراف میکنم تو همین مسافرت که شمال بودیم ;D تو آب بودیم مثلا داشتیم شنا میکردیم یهو خودمو شبیه اینا که غرق شدن رو آب ول کردم بعد دیدم غریق (؟) نجات ها با سرعت پریدن تو آب :-" :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

من اعتراف میکنم که تا اول راهنمایی فکر میکردم موش تخم میذاره!! :-"
=))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم تا 3 سال پیش نمی دونستم استخوون قوزک پا کدوم استخونه! :-s
 
پاسخ : اعترافگاه !

عاغا جون اعتراف ميكنم من نميدونم "مهسافت"روچطورى بخونم..

ميشه يكى كمك كنه؟؟؟
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی تلویزیون جدید گرفتیم تا یه ماه فک میکردم خود تلویزیون کلید نداره و فقط با کنترل میشه روشن و خاموشش کرد تا اینکه یه روز بر حسب اتفاق فهمیدم کلیدهاش لمسیه!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم گاهی وقتا که دارم تو تاپیکا میگردم اگه آواتارِ یکیو ببینم و از اون آواتارِ خوشم بیاد خیلی ناخودآگاه بهش لایک میدم... بدونِ اینکه پستشو بخونم حتی.. ;D

# فک کنم به سوتی بیشتر میخورد تا اعتراف :-"""


# اون دوتا پایینی:
بچه جان اشتباه نکن کاشان استانه :-"
اعتراف میکنم چون میخوایم ریا نشه نمیگیم.. ولی استانه.. ;;) :-"""
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم با اینکه 14 سالمه ولی بازم وقتی اسکوبی دوو شروع میشه آب دستم باشه میزارم زمین میرم ببینم X_X
 
پاسخ : اعترافگاه !

l من می اعترافم که وقتی بچه بودم فکر میکردم مردا پسر میزاین و زنا دختر!!!!! :-" :-" :-" :-" :-"
اعتراف میکنم تا همین پارسال فکر میکردم کاشان یه استانه..... :-[ :-[ :-[ :-[
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعترافی دردناک ک امروز نیز در کوه شدیدا مسئله ساز شد...
اعتراف میکنم من بلد نیستم درست حسابی بند کفشمو ببندم و هی میاد تو دست و پا :-" :-" =)) =)) =))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم اولین باری که تصمیم گرفتم دکتر بشم این بود که دست و پای مریضا رو به هم پیوند بزنم ببینم چه شکلی می شن X_X


اولین روز مهد کودکم مربی مون منو دعوا کرد منم برا این که اذیتش کنم هی بهش می گفتم دستشویی دارم ولی وقتی می رفتیم اونجا کاری نمی کردم. وقتی می اومدیم تو اتاق دستشویی می کردم
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم تنها ويله دفاعيم تا دوم دبستان دندونام بود از وقتي يكيشون شكست ديگه آدم شدم
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم سرِ آژمونام همیشه موقعِ توزیعِ کیک این قد باهاش ور میرم ک اعصابِ همه خورد شه... ;D
بعد ک همه ب هم ریختن با خیال راحت ادامه ی سوالارو جواب میدم و کیکم نمیخورم.... ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم خیلی وقت پیشا فکر می کردم توی باغ وحش دایناسورم نگه می دارن! ;D
وقتی فهمیدم دیگه وجود ندارن کلی گریه کردم!
 
پاسخ : اعترافگاه !

آبروم بره من میدونمُ همید! #-o :-"

اعتراف جان‌گدازی میکنم بر این که هنوز که هنوزه با این هیکل و سنی که ازم گذشته و اینا! یکی از خوراکی هایی که هیجوقت نتونستم ازش دل بــِکـَـنـَـم سـِرِلّاک هستش ;;) ;D ینی عاشقشم اصن :x

سالهاست نخوردم... :-<
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه بودم آرزو می کردم بزرگ شدم آخوند بشم! :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم:
اول دبستان بود و بنده نیز مبسر B-)!یه روزای خاصی تعریف میشد املا داشتیم،رسم بود املا که تموم میشد دفترا رو میز میذاشتن تا زنگ تفریح تموم شه و معلم گرام بیاد و قال قضیه را بکند!بنده همیشه یه پاک کن و مداد تو دستم بود و وایمیسادم دم دفترا که خدایی نا کرده کسی دستی به دفترش نکشه!دوستانکه خسته میشدن میرفتن بیرون بنده بودم و دفترا!خلاصه اینکه یه دستی به غلطام میکشیدم >) ;;)
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که بابام یه ویندوز خرید برام سی دیشو شکوندم !
دفعه بعد اومدم به بابا میگم من ویندوز میخوام بابا گفت خریده بودم که !؟
اینجانب با اعتماد بنفس کامل انکار کردم !! ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم من تا دیروز که بچه هارو ببینم نظرم راجبه چهرهاشون و قدوبالاشون 90% با اون چیزی که دیدم فرق میکرد مخصوصا حمیدشجاعی و پوریا
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی شب خودمو تو خواب خیس میکردم صبحش تا 11 10 میخوابیدم تا خشک شه... :-" ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم که برگه ی امتحانه یکی از بچه ها که ازش خوشم نمیامدو من پاره کردم
 
Back
بالا