اعتراف می کنم
یه بار که با دوستم ، پویا،داشتیم آب می خوردیم پویا شروع کرد به آب پاشیدن منم به خاطر تلافی لیوانی که دستم بود رو پر از آب کردم و دنبالش کردم پویا فرار کرد تو سالن مدرسه منم خواستم اب رو بریزم روش یک دفعه ناظممون اومد و اب رو ریختم رو ناظممون .سرتاپاش خیس شد. تو اون لحظه انگار آب رو ریختم رو خودم از خجالت .خلاصه ناظممون بعد از زنگ زدن به پدرم دو نمره از انضباطم کم کرد و یه تعهد ازم گرفت.
اعتراف میکنم متخصص خرکردن بچه ها به خصوص پسر بچه هام با دخترا کنار اومدن سخته
به من چه خوو خودشون خر میشن
+
اعتراف میکنم دفه اخر که سر کلاس عصبانی شدم و دبیر ریاضی باهام شوخی کرد انقد بد چپ چپ نگاش کردم از حالت صورت بنده خدا همه خفه شدن خو حوصله شوخی نداشتم دیگه وسط دعوا که حلوا خیرات نمیکنن البته بعدش رفتم ازش عذر خواهی کردم :-[
+
اعتراف میکنم گاهی ویتامین مرز خونم که میاد پایین سر به سر داداشم میذارم بد جوری اونم جزقله بچه گریش در میاد میره پیش مامانم بیشتر سر کارتون دیدن اذیتش میکنم پیشنهاد میشود لذتی داره برا خودش
اعتراف می کنم که خیلی چاخان می کنم ....خیلی....و اعتراف می کنم که تو آزمون های سال قبل قلمچی. همیشه تقلب میکردم...
و همچنین اعتراف می کنم که به تو خیانت کردم.....در نبودنت با یادت بودم.....
اعتراف میکنم هر وقت میریم مهمونی و کسی هم سن و سال خودم نباشه که باهاش حرف بزنم همش به بچه های کوچیک مجلس نگاه میکنم و سعی میکنم باهاشون دوس شم
اعتراف میکنم هروقت میخوام لج مامانمو در بیارم بهش میگم ننه!!!
اعتراف میکنم عاشق اینم که گریه ی مردا رو ببینم !!مثلا میبینی بدبخت داره خودشو میزنه من وایسادم با لبخند نگاش میکنم!!به قول شاعر Idont know why but I love to see u cry!