اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

اون خودكاري كه دادم به دوستم سر جلسه امتحان :
تو درش يه كاغذ بود كه جواب سوالا توش بود
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم هنوز بخش پذير بودن عددي بر عدد ديگر قاطي ميكنم :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

یه آزمون دادم بدون تقلب...
رتبم خیلی خراب شد...
بعد آزمون بعدی تقلب کردم...
رتبم از قبل 10تا پایین تر و خرابتر شد...!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم فکر می کردم خارج یه کشوره =))
اعتراف می کنم اسم عمو هام رو تا 6 سالگی نمی دونستم
اعتراف می کنم امروز بعد 3 سال تو مدرسه گریه کردم
اعتراف می کنم که همیشه فکر می کردم خدا یه سیستم داره که به وسیله ی دوربینایی که تو خونه ی همه مون کار گذاشته می تونه مارو ببینه
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که تا سال اول راهنمایی یه خاله و داییمو ندیده بودم
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم کلاس اول معلممون می گفت املا هاتونو خودتون بنویسید من با یه دوربین شما را کنترل می کنم ~X( :>
از اون روز به بعد کار من شده بود پیدا کردن جاهایی از خونه که به عقل جن هم نمی رسید :)) :)
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا8سالگی فک میکردم لک لکآ بچه هارو واسه مامان باباها میارن،بعد وقتی6سالم بودو خواهرم نزدیکای به دنیا اومدنش بود،هرروز منتظر لک لک بودم...
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم فقط حرف بزن و اعترافگاه و سوتی ها رو میخونم و لایک میکنم. هیچ فعالیت دیگه ای تو سایت ندارم! :(
اعتراف میکنم وقتی میبینم آدمای اینجا همدیگرو میشناسن ولی من کسیو نمیشناسم حس بدی بهم دست میده! :((
اعتراف میکنم هنوز از تاریکی میترسم! :-[
اعتراف میکنم مثل .. پشیمونم از اینکه المپیادو ول کردم!
اعتراف میکنم عاشق کتابای المپیادمم و هنوز جمعشون نکردم! دلمم نمیاد! :((
اعتراف میکنم جزو اون دسته آدمایی هستم که نمیدونستم مایکل جکسون خدا بیامرز میگفت THEY DONT REALLY CARE ABOUT US!
وقتی ترولشو دیدم، فهمیدم!!!!!! :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف نمی کنم :)))))))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم لذتی که تو صدا زدن مامانم به اسم تجربه میکنم تو مامان گفتن ندارم :x چون گاهی خندش میگیره و گاهی لجش میگیره ;D
البته من این که به اسم صداش میزنمو وا3 نشون دادن راحتی زیاد با مامانم میدونم نه بی احترامی یا به قصد اذیت کردن :o
+
اعتراف میکنم بعضی وقتا انقد بد میشم که داداش کوچولومو خیلی بدتر از حد معمول دعوا میکنم :-<
اعتراف میکنم اصن طاقت دیدن بغض داداشمو ندارم :(
ی هفتس رفته مسافرت اعتراف میکنم با تمام زلزله بودنش دلم خیلی براش تنگ شده =(( :((
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم:
بد ترین کاری که تو عمرم کردم
این بود که تولدِ عزیزترین دوستمو یادم رف بهش تبریک بگم :((
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم
وقتی که خواهرم محو تماشای تلویزیون بود
من بودم که همیشه غداشو می دزدیدم و می خوردم :-s
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراغ میکنم که تو اردو ساعت 5 صبح همرو با یه لگد بیدار کردم وا3 نماز بعد رفتم زیر پتو رااحت خوابیدم ;D >)

بچه ها هم همه عصبی شده بودن :-L
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم شب ــایی که درس دارم ُ خانواده زودترمیرن بخوابن ، و من مجبورم بیدار بمونم ، با گوشیم زنگ میزنم به خونه تا از خواب بیدار شن!!!
(تلفنمون شماره نمیندازه!) ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا 2 سال پیش خیال میکردم به ماشین هایی میگن نوک مدادی که کابوت جلوشون شبیه به نوک مداده 8-^ 8-^ 8-^ 8-^
+
اعتراف میکنم تا 4سال پیش به ژای میگفتم ایکساوی
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم روزي 2 تومن شارژ ميخرم...مصرف در اين حد بالا؟؟؟خوب چه كنيم؟؟؟
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم اوایل عضویتم فکر میکردم یکی از بچه های سایت مسئول اینه که به بچه ها ستاره بده ;D
اعتراف میکنم که وقتی میخواستم برم مدرسه فکر میکردم همش نقاشی میکشیم ;D ;;)
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم یه بار مامانم به من و دختر عموم پول داد بریم خرید کنیم بعد ما رفتیم برا خودمون شارژ خریدیم منم به مامانم گفتم پولو گم کردم! ;D X_X البته اولش واقعا بقیه پول رو تو مغازه جا گذاشتم ولی بعد رفتم گرفتمش. بقیه پول رو هم برداشتمش واسه خودم! ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم، وقتی بچه بودم،فکر می کردم این جوری مدیر و معلمای یه مدرسه انتخاب میشن:
چند نفر پشت یه خط می ایستن، بعد یه نفر دیگه، در مدرسه رو باز میکنه. بعدش اون چند نفر شروع میکنن به دویدن، هرکی که زودتر اومد تو، میشه مدیر، نفردوم میشه معاون و همین طور نفرات بعدی میشن معلما و نفر آخرم میشه سرایدار!!!! ;D ;D =))
 
Back
بالا