اعتراف مینمویم که تا دو سال پیش برند رو بِرنِدمیخوندم!
کلاس سوم برا اولین بار ریاضیو شدم 18و75صدم و تا خونه زار زار گریه کردم مثه دیوونه ها!حالا 18و75صدم بشم کلامو هوا پرت میکنم!
یه بار هم سر زنگ هنر زدم زیر گریهـ!نمیدونم چرا؟!
کلاس پنجم یه بار کاملا رک به معلممون گفتم شما به بچه ها تقلب میدیدشانس منم تو امتحانا آخرسال بود نزدیک بود نمره انظباتوکم کنه که نمیدونم چی شد مثه بچه آدم رفتم عذر خواهی کردم!
اعتراف میکنم بچه بودم منو گذاشتن رو میز آشپزخونه بعد یه روسری رو زمین افتاده بود میخاستم با پام بردارم خم شدم با سر رفتم تو زمین
دست راستم شکست با اجازتون
بعد گریه کردم که کسی دعوام نکنه
چون خیلی شیطون بودم مثلا گذاشتن منو اونجا که زیاد شیطونی نکنم
اعتراف میکنم گاهی با اینکه غمگینم موسیقی شاد گوش میکنم...
اعتراف میکنم کودک که بودم فکر میکردم هر وقت پول میدی باید بقیه بگیری,رفتم یک چیزی خریدم و پول رو دادم که درست بود و بقیه نداشت,مدتی صبر کردم بقیشو بگیرم!
اعتراف میکنم از کم آوردن به شدت بدم میاد !
یعنی حاضرم زانوم تا دو هفته درد بکنه ولی نذارم تو دوچرخه سواری کسی ازم جلو بزنه !
بسیاری کار ها که نمیکنم از ترس اینه که کم بیارم یا مورد توجه واقع نشه ! وگرنه الان باید 10000 تا پست توی سمپادیا داده بودم !
اعتراف می کنم وقتی کلاس اول دبستان بودم نمی دونستم حاضر و غایب یعنی چی و فکر می کردم معلم داره می گه قایق به جای غایب! بعد با خودم می گفتم اون کلمه ی دیگه رو که نمی دونم معنیش چیه. حداقل اونی رو که می دونم یعنی چی رو بگم واسه همینم موقع حاضر غایب من همیشه جواب می دادم : قایق!!!
اعتراف میکنم وختی میرم تو بانگا دعوا را میندازم یا تیکه میپرونم( ) بعد یه مدت از بس زیادن یادم میره کجاها رفتم که الان برم جوابشونو بدم
اعتراف میکنم خیلی حسه بدی بم دس میده ......چون میفکرم طرف میفکره نتونستم جوابشو بدم
ینی از من علاف تر پیدا نمیکنین ^#^
اعتراف میکنم من تکلیفای ریاضی رو حل میکردم بچه ها از روم مینوشتن بعد یک بار سوال گفته بود با متغیر x حل کنین منم کلا با هرچی دلم بخواد حل میکنم با g حل کردم بقیه هم از روم با g نوشتن معلممون مونده بود چرا همه با g حل کردن
اعتراف میکنم کل سال جمله سازیام از رو شمیم و مریم و بقیه بود چند وقتیم بود به مریم زنگ میزدم پای تلفن جمله بهم میگفت