اعتراف میکنم اول راهنمایی که بودم میخورد به انتخابات سال 88 بد اون موقع که حرف از باتوم میزدن من نمیدونستم چیه
فک میکردم منظورشون بتن ه دارن بد تلفظ میکنن بد میگفتن باهاش در خونه مردمو میشکونن فک میکردم ستون های بتنی رو
میارن میکوبن به در تا در واشه(دقیقا مثه کارتونا) :)
یا میگفتن با باتوم الکتریکی میزدن فک میکردم توشون سیم گذاشتن وقتی میزنن به در اونایی که تو خونه ان دست به هر چی بزنن برق میگیرتشون
موند موند تا سوم معلم فیزیکمون شکلشو کشید فهمیدم چیه
من اعتراف می کنم تا اول راهنمایی ، به بابام میگفتم " پدر "
فیلم و کارتون زیاد میدیدم ، در من استفاده از لغت فادر یا معادلش ینی پدر نهادینه شده یود
مامانمم صداش میکردم : مامی
اعتراف میکنم بچه که بودم فکر می کردم وقتی یه زوج می خوان بچه دار شن یه حالتی مثه گرده افشانی از راه دور انجام میدن ! ( آخه همیشه تو فیلمای ایرانی میدیدم که یه زن و شوهر شبه عروسی وقتی عروسی تموم میشه دعواشون میشه بعد علاوه بر اینکه یکی رو تخت می خوابه یکی رو کاناپه - فرداش بچه دار میشن ! ! !
اعتراف میکنم بچه که بودم (حدودا کلاس چهارم ابتدایی ) ماه رمضونا باید میرفتیم مدرسه
زنگ تفریح که میشد با دوستام میرفتیم آب توی دهنمون میکردیم و میریختیم بیرون
ولی من یخده قورت میدادم ولی به دوستام نمیگفتم حتی جلوی مامان و بابام هم ادعا میکردم که روزم
اعتراف میکنم اول که عضو شده بودم میخواستم لایک بدم 2بار کلیک میکردم بعد اصن مونده بودم چرا این کار نمیکنه و اینا ولی بعدش فهمیدم با کلیک اول لایک میکردم و دوباره لغو میکردم :-[
اعتراف میکنم وقتی کوچیک بودم و داداشمم بچه بود هروقت براش لباس تازه میخریدیم اول تن عروسکام میکردم بعد تن داداشم
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم و تولد میگرفتم بعد بعضیا به جای یه کادوی قشنگ بچگونه مثلا عروسکی.بازی.چیزی ظرف و پارچ و لیوان یا لباس میخریدن خیلی حرصم در میومد بعد الکی هم خودمو خیلی خوشحال نشون میدادم ولی تو دلم اینطوری بودم