بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

WORM

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
345
امتیاز
283
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
دانشگاه
امیر کبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار
تفنگ دست تو یعنی زبان اتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبان دل ، دلی لبریز مهر تو
تو ای با دوستی دشمن
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا ، بنشین ، بگو ، بشنو ، سخن ، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید
برادر گرکه می خوانی مرا ، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید
تو از آیین انسانی چه می دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه ، غفلت ، این برادر را
به خاک و خون بغلتانی؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست
ولی حق را – برادر جان – به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست
اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار
 

silence

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
507
امتیاز
348
نام مرکز سمپاد
علامه حلی - شهید قدوسی
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

نشسته‌اند ملخ‌هاي‌ شك‌ به‌ برگِ يقينم‌
ببين‌ چه‌ زرد مرا مي‌جوند، سبزترينم!

ببين‌ چگونه‌ مرا ابر كرد، خاطره‌هايي‌
كه‌ در يكايك‌شان‌ مي‌شد آفتاب‌ ببينم‌

شكستني‌ شده‌ام، اعتراف‌ مي‌كنم، اما
ز جنس‌ شيشه ی‌ عمر توا‌م، مزن‌ به‌ زمينم‌

براي‌ پر زدن‌ از تو، خوشا مرام‌ عقابان‌
كبوترانه‌ چرا بايد از تو دانه‌ بچينم؟

نمي‌رسند به‌ هم‌ دست‌ اشتياق‌ تو و من‌
كه‌ تو هميشه‌ هماني، كه‌ من‌ هميشه‌ همينم‌...
 
  • لایک
امتیازات: N@R

PARS-AVA

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
135
امتیاز
6
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شیراز
مدال المپیاد
یه زمانی خیلی نجوم می خوندم!!!! ولی خوب الان کامپیوتری ام
دانشگاه
چی بگممممممم؟
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

تو بدان غره مشو که می می نخوری صدلغمه خوری که می غلامست انرا

اینم یکی دیگه:
فهمیدن عشق را چه مشکل کردند خودرا از درون خویش غافل کردند
انگار هیچکس به فکر ماهی ها نیست سهراب بیا که آب را گل کردند
 

N.H.F

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
133
شهر
مشهد
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

روز ها
عرفان نظر آهاری
 

arman aria

Arman Aria
ارسال‌ها
1,042
امتیاز
1,397
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
Mshhd
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
المپیاد کامپیوتر
دانشگاه
OLC
رشته دانشگاه
Architecture
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

جمع کنین
به جز 2 یا 3 تا هیچ کدوم لیاقت نداشت X-( X-( X-(

آن عاشق دیوانه که این خمار و مستی را ساخت
معشوق و شراب و می پرستی را ساخت

بی شک قدحی شراب نوشید و
از آن سر مست شد و این جهان هستی را ساخت
 

silence

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
507
امتیاز
348
نام مرکز سمپاد
علامه حلی - شهید قدوسی
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

به نقل از Arman.Z :
جمع کنین
به جز 2 یا 3 تا هیچ کدوم لیاقت نداشت X-( X-( X-(

فکر کنم سلیقه ایه. این نظر شماست!
 

mamareza

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,664
امتیاز
1,999
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی
شهر
تهران
دانشگاه
آزاد تهران
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

من اب را گل نكنيمو (شعر سهراب) دوس دارم.
 

mohsenbarzegar

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
63
نام مرکز سمپاد
qom nodet
شهر
qom
مدال المپیاد
به المپیاد فیزیک علاقه دارم و واسش میخونم
رشته دانشگاه
هرچی خدا قسمت کنه میخونیم
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

یه شعر دیگه از خانوم زهرا دری




هم روحیه جوان ما افسرده

هم حق تمام کودکان را خورده

چندی ست که قلب مرد و زن آزرده

از وقتی که لولو ممه را برده !
 

kosarb

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
141
امتیاز
60
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 تهران
شهر
قم و اصفهان و تهران
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

قاصدک!
هان چی خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟

خوش خبر باشی
اما...
اما...
گرد بام و در من بی خبر می گردی!
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری
نه ز دیار و دیاری-باری

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک!
در دل من
همه کور اند و کر اند

دست بردار از این در وطن خویش غریب

قاصد!
تجربه های همه تلخ بادلم می گوید
که دروغی تو، دروغ!
که فریبی، تو فریب!

قاصدک!
راستی آیا رفتی با باد !؟
با تو ام...!
آی...
کجا رفتی؟! آی...!

راستی آیا جائی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جائی؟
در اجاقی- طمع شعله نمی بندم - خردک شرری هست هنوز؟

قاصدک!
ابر های همه عالم شب و روز
در دلم می گریند! :((
مهدی اخوان ثالث​


اگه غلط داره بذارین به حساب حافظه ی من!
 

صبامریم

کاربر فعال
ارسال‌ها
23
امتیاز
6
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
مدال المپیاد
المپیاد ریاضی(کم البته!)
دانشگاه
دانشگاه هنر تهران
رشته دانشگاه
مهندسی شهرسازی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!



آیت‌الله
درخت هم هست
و فنجان ِ خالی
و باد ِ پر برگ
به حکم ِ "و فی‌ الارض ایات للموقنین و فی انفسكم"
من هم آیت‌االله هستم
و درخت
و هوا
و این سینه‌ی ِ پر درد
تو خدای محمد و عیسا و موسا را
در عبا و عمامه و ریش
حصر کرده‌ای
اما
برای ما
بهشت هم تنگ است
علی رضا روشن
 

صبامریم

کاربر فعال
ارسال‌ها
23
امتیاز
6
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
مدال المپیاد
المپیاد ریاضی(کم البته!)
دانشگاه
دانشگاه هنر تهران
رشته دانشگاه
مهندسی شهرسازی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

تابوت
اگر دو مرده را جاي مي‌داشت
من آنجا می بودم
كنار تو
ما بندگان ناگزيريم اما
حالا كه هجران
پيشاني نوشت و مقدر آدمي‌ست
اين درخت كه اينك تكيه گاه توست
امروز منم

اين درخت كه امروز منم
فردا تابوتت
بماني درخت مي‌شوم
بميري تابوتت

علی رضا روشن
 

Saba Z

کاربر جدید
ارسال‌ها
3
امتیاز
1
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بندرعباس
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

کوچه از فریدون مشیری
خیلی طولانیه ولی تیکه ی آخرشو می نویسم

رفت در ظلمت غم آن شب و شب های دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبرهم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
 

صبامریم

کاربر فعال
ارسال‌ها
23
امتیاز
6
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
مدال المپیاد
المپیاد ریاضی(کم البته!)
دانشگاه
دانشگاه هنر تهران
رشته دانشگاه
مهندسی شهرسازی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

زیادن شعرایی که دوس دارم ولی الان این شعر از شاملو اومد تو ذهنم.
مرا

تو

بي سببي

نيستي.

به راستي

صلت كدام قصيده اي

اي غزل؟


ستاره باران جواب كدام سلامي

به آفتاب

از دريچه تاريك؟

كلام از نگاه تو شكل مي بندد.

خوشا نظر بازيا كه تو آغاز مي كني!

***

پس پشت مردمكان

فرياد كدم زنداني است

كه آزادي را

به لبان بر آماسيده

گل سرخي پرتاب مي كند؟-

ورنه

اين ستاره بازي

حاشا

چيزي بدهكار آفتاب نيست.



نگاه از صداي تو ايمن مي شود.

چه مؤمنانه نام مرا آواز مي كني!

***

و دلت

كبوتر آشتي ست،

در خون تپيده

به بام تلخ.



با اين همه

چه بالا

چه بلند

پرواز مي كني!
 

صبامریم

کاربر فعال
ارسال‌ها
23
امتیاز
6
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
مدال المپیاد
المپیاد ریاضی(کم البته!)
دانشگاه
دانشگاه هنر تهران
رشته دانشگاه
مهندسی شهرسازی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

ارغوان
شاخه همخون جدامانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابي ست هوا؟
يا گرفته است هنوز ؟
من در اين گوشه كه از دنيا بيرون است
آفتابي به سرم نيست
از بهاران خبرم نيست
آنچه مي بينم ديوار است
آه اين سخت سياه
آن چنان نزديك است كه چو بر مي كشم از سينه نفس
نفسم را بر مي گرداند
ره چنان بسته كه پرواز نگه
در همين يك قدمي مي ماند
كورسويي ز چراغي رنجور
قصه پرداز شب ظلماني ست
نفسم مي گيرد
كه هوا هم اينجا زنداني ست
هر چه با من اينجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابي هرگزگوشه چشمي هم
بر فراموشي اين دخمه نينداخته است
اندر اين گوشه خاموش فراموش شده
كز دم سردش هر شمعي خاموش شده
یاد رنگيني در خاطرمن گريه مي انگيزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد مي گريد
چون دل من كه چنين خون ‌آلود
هر دم از ديده فرو مي ريزد
ارغوان
اين چه رازي است كه هر بار بهار
با عزاي دل ما مي آيد ؟
كه زمين هر سال
از خون پرستوها رنگين است
وين چنين بر جگر سوختگان
داغ بر داغ مي افزايد ؟
ارغوان پنجه خونين زمين
دامن صبح بگير
وز سواران خرامنده خورشيد بپرس
كي بر اين دره غم مي گذرند ؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان كه كبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله مي آغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگير
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب كه هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بيرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار مني
ياد رنگين رفيقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
 

ــــــبا

کاربر فعال
ارسال‌ها
73
امتیاز
71
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
طهرون!
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

من اینو تو شب شعر پارسال خوندم
خیلی قشنگه دوسش دارم! :D
 

آبجي مرضيه

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
649
امتیاز
690
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
دانشگاه
سمنان ---> بهشتی
رشته دانشگاه
پزشكي
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

تو ديواني كه از ايشون چاپ شده متاسفانه اين شعر حذف شده(تو ديواني كه ما داريم البته)


روانش شاد


" روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد
مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید
بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید
روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلم تـاک زنـیـــــــد
روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــت"ء
 

reza-handsome

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
617
امتیاز
1,089
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهرکرد
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

يك قاب خالي روي ديوار اتاقم

سطل زباله ، تكه هاي عكس پاره

ليوان آب و بسته اي هم قرص اعصاب

تصوير زيباي تو در ذهنم دوباره




. . .گم شو برو بيرون كثافت از خيالم

لعنت به تو ، لعنت به من ، لعنت به ياهو

اي كاش با تو چت نمي‌كردم . . .خدایا

گرگي گرسنه در لباس نرم آهو




من فكر مي‌كردم تو هرزه اهل عشقي

بايد تقاص اشكهايم را بگيرم

چت روم تمام هستي ام را داد بر باد

از فكر نامردي تو بايد بميرم




يك كسب و كار خوب ، اخاذي و دزدي

از من كه راحت ، با صداقت ، با دلي شاد

دل دادم و تو با خودت گفتي دوباره

يك ماهي احمق به تورم ساده افتاد



* * *


اين آشناييها سرانجامش همين است

بازنده اي تنها در اين عشق مجازي

من باختم ، من سوختم ، من ساده بودم

اما تو از اين معامله خوشحال و راضي




سید قاسم نظام
 

ayda

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
87
امتیاز
1,430
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تبریز.زنجان.تهران.ارومیه.ازمیر.آنکارا :))
رشته دانشگاه
معماری
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

زندگی بافتن یک قالیست
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده
تو در این بین فقط می بافی
نقشه را خوب ببین
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
 

po0ya

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
94
امتیاز
53
نام مرکز سمپاد
shahid ejei
شهر
esfahan
مدال المپیاد
سابقه دارم !
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

بهتر بود می گفتی بهترین شعر از یه شاعر خاص مثلا آخه خیلی از شعرا واقعا قشنگن .
 

Golnoosh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
672
امتیاز
2,443
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 !
شهر
همدان
مدال المپیاد
شیمی میخوندم ☺
دانشگاه
علوم پزشکی همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

اد آشنا"

تو ای دلبر که پرسی حال ما را ،
که می گوید که یاد آشنا کن ؟
مرا در مانده حسرت چه خواهی ؟
که می گوید که دردم را دوا کن ؟

چو از احوال زارم یاد کردی
دوباره دست مرگ از من رها شد
رها کن دامنم را تا بمیرم
که جانم خسته زین رنج و بلا شد

نمی دیدی دلم دیوانه توست ؟
نپرسیدی چرا حال دلم را ؟
به درگاه تو زاری ها نکردم ؟
چرا پس حل نکردی مشکلم را ؟

ترا "پیوند روح و جان" نخواندم؟
تو "پیوند دل و جانم" نبودی ؟
چرا از دام آزادم نکردی ؟
چرا در فکر درمانم نبودی ؟

نمی دیدی که بعد از آن همه رنج
دل من تاب تنهایی ندارد ؟
نمی خواندی مگر در داستانها
" دل عاشق شکیبایی ندارد " ؟

به درد من ، فراق روی ماهت ،
نمی افزود و از جانم نمی کاست ؟
نمی دانم که آن اندوه جان کاه
شب و روز از دلم چه می خواست ؟

تو را چون گل نوازش ها نکردم ؟
" خریدار تو نازت " نبودم ؟
تو " تنها هم زبان من " نبودی ؟
من از جان ، محرم رازت نبودم ؟

نمی لرزید سر تا پایم از شوق ؟
چو یک دم در کنارت می نشستم ؟
نمی گفتم به آن چشمان زیبا
" تو زیبایی و من زیبا پرستم " ؟

در آن مهتاب شب های بهاری
که می کردی به روی من تبسم ؛
نگه را بود پروای تماشا ؟
زبان را بود یارای تکلم ؟

" صفای عشق و امیدت " نگفتم ؟
" بهارو باغ و گلزارم " نبودی ؟
در آن ایام تاریک جدایی
همایون بخت بیدارم نبودی ؟

به بال آرزو تا مه نرفتیم ؟
خدا را در صفای جان ندیدیم ؟
بهشت عشق را دیدن نکردیم ؟
گل امید از آن گلشن نچیدیم ؟

غم دل را نمی گفتیم تنها ؟
غزل ها را نمی خواندیم با هم ؟
نمی کردم لبانت را تماشا ؟
نمی گفتم : " چه خواندی در نگاهم "؟

نمی دیدی که چون پروانه می سوخت
میان آتش غم تار و پودم ؟
نه از پروانه کم بودم که نالم
اگر دیدی که من خاموش بودم !

به دام غم گرفتارم ندیدی ؟
به جان و دل وفادارت نبودم ؟
در آن شب ها که گفتی راز دل را
سرا پا محو گفتارت نبودم ؟

نمی گفتم تو را ، با بیقراری :
ببین دل را که از هجران چه دیده ؟
ننالیدم در آغوشت که ای ماه
ببین جان را چه محنت ها کشیده ؟

چه می پنداشتی ؟ پولاد بودم ؟
تنم رویین و جانم آهنین بود ؟
اگر هم آهنم پنداشتی ، باز
سزای آن محبتها نه این بود !

چه شب ها خواب در چشمم نیاید
و گر خفتم ، تو را در خواب دیدم
چه رویاهای شیرینی که آخر
بنای جمله را بر آب دیدم !

نخستین روزها را یاد داری ؟
که ترسیدی وفا دارم نبینی ؟
وفاداری چنانم ناتوان کرد
که می ترسم دگر بارم نبینی

چرا باید در این ده روزه عمر
دل من روی آسایش نبیند ؟
چرا باید که چون خاکستر گرم
به روی آتش حسرت نشیند ؟

هنوزم یک نفس در سینه باقی ست
هنوز ای گل : " فریدون تو " ام من ،
تو میدانی که : " لیلای منی " تو
تو می بینی که " مجنون تو " ام من

هنوزت می پرستم می پرستم
زند گر تیشه ، غم بر ریشه من
هنوزت با دل و جان دوست دارم
تویی سرمایه اندیشه من

تو ای دلبر که پرسی حال ما را !
که می گوید که یاد آشنا کن ؟
مرا درمانده حسرت چه خواهی ؟
که می گوید که دردم را دوا کن؟

که می گوید یاد کن بیمار خود را ؟
که می گوید با خبر از حال من باش ؟
اگر یارم نئی حالم چه پرسی ؟
و گر یار منی پس : مال من باش !


"فریدون مشیری"
 
بالا