king.nader
آراس.نامه (Mr. Darcy)
- ارسالها
- 751
- امتیاز
- 2,877
- نام مرکز سمپاد
- علامه حلی (1) / هاشمی نژاد (1)
- شهر
- تهران / مشهد
- سال فارغ التحصیلی
- 1393
- مدال المپیاد
- المپ فیزیک بودم که نیمهِ راه، کفشامو آویختم نمیدونم چرا!
- دانشگاه
- فردوسی مشهد
- رشته دانشگاه
- « مهندسی صنایع و سیستم ها »
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!
دیری است از خود، از خدا، از خلق دورم
با این همه در عین بی تابی صبورم !
پیچیده در شاخِ درختان، چون گوزنی
سرشاخه های پیچ در پیچِ غرورم
هرسوی ، سرگردان و حیران در هوایت
نیلوفرانه پیچکی بی تابــِ نـورم
بادا بیفتد سایه ی برگی به پایت
باری، به روزی روزگاری از عبورم
از روی یکرنگی شب و روزم یکی شد !
همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم
خط می خورد در دفتر ایام ، نامم
فرقی نـدارد بی «تو» غیبت یا حضورم
در حسرت پرواز با مرغابیانم
چون سنگْ پشتی پیر در لاکم صبورم
آخر دلم با سربلندی می گذارد ،
سنگ تمام عشق را بر خاک گورم
+ زنده یاد _ قیصر امین پور
..
سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نـگویم ز كم و بیش
چون آینه خو كرده به حیرانی خویشم
لب باز نـكردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
یك چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمری ست پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شكرخند لبش جان نـسپردم
شرمندهِ جانان ز گران جانی خویشم !
بشكستهتر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هر چند «امین» ، بسته دنیا نـی ام اما
دلبستهِ یاران خراسانی خویشم ..
+ سید علی حسینی
.
دیری است از خود، از خدا، از خلق دورم
با این همه در عین بی تابی صبورم !
پیچیده در شاخِ درختان، چون گوزنی
سرشاخه های پیچ در پیچِ غرورم
هرسوی ، سرگردان و حیران در هوایت
نیلوفرانه پیچکی بی تابــِ نـورم
بادا بیفتد سایه ی برگی به پایت
باری، به روزی روزگاری از عبورم
از روی یکرنگی شب و روزم یکی شد !
همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم
خط می خورد در دفتر ایام ، نامم
فرقی نـدارد بی «تو» غیبت یا حضورم
در حسرت پرواز با مرغابیانم
چون سنگْ پشتی پیر در لاکم صبورم
آخر دلم با سربلندی می گذارد ،
سنگ تمام عشق را بر خاک گورم
+ زنده یاد _ قیصر امین پور
..
سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نـگویم ز كم و بیش
چون آینه خو كرده به حیرانی خویشم
لب باز نـكردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
یك چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمری ست پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شكرخند لبش جان نـسپردم
شرمندهِ جانان ز گران جانی خویشم !
بشكستهتر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هر چند «امین» ، بسته دنیا نـی ام اما
دلبستهِ یاران خراسانی خویشم ..
+ سید علی حسینی
.