بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

nasma

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
263
امتیاز
307
نام مرکز سمپاد
بهشتي
شهر
مراغه
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

خانمانسوز بُوَد، آتش آهی، گاهی ناله‌ای می‌شکند پشت سپاهی، گاهی

گر مقدر بشود، سلک سلاطین پوید سالک بی خبر خفته براهی، گاهی

قصه یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود بِعزیزی رسد افتاده به چاهی، گاهی

هستیم سوختی ازیک نظرای اختر عشق آتش افروز شود برق نگاهی، گاهی

روشنی بخش از آنم که بسوزم چون شمع روسپیدی بود از بخت سیاهی، گاهی

عجبی نیست، اگر مونس یاراست رقیب بنشیند بر گل هرزه گیاهی، گاهی

چشم گریان مرا دیدی و لبخند زدی دل برقصد به بر از شوق گناهی، گاهی

اشک در چشم، فریبنده‌ترت می‌بینم در دل موج ببین صورت ماهی، گاهی

زرد رویی نبود عیب، مرانم ازکوی جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی، گاهی

دارم امید که با گریه دلت نرم کنم بهر طوفانزده سنگی است پناهی، گاهی


(معینی کرمانشاهی)
 

Anee

کاربر تحت فعال
ارسال‌ها
144
امتیاز
4,148
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک.
شهر
.
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

قاصدك! هان، چه خبر آوردي ؟
از كجا، وز كه خبر آوردي؟
خوش خبر باشي؛ اما،‌اما
گرد بام و در من،
بي ثمر مي گردي

انتظار خبري نيست مرا
نه ز ياري نه ز دار و دياري باري
برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس
برو آنجا كه تو را منتظرند

قاصدك!
در دل من، همه كورند و كرند
دست بردار ازين در وطن خويش غريب
قاصد تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد
كه دروغي تو، دروغ
كه فريبي تو، فريب

قاصدك!
هان،
ولي.. آخر.. اي واي!
راستي، آيا رفتي با باد ؟
با توام، آي! كجا رفتي؟ آي..!

راستي، آيا جايي خبري هست هنوز؟
مانده خاكستر گرمي، جايي ؟
در اجاقي طمع شعله نمي بندم خردك شرري هست هنوز ؟

قاصدك!
ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند...

 

YaSm!nA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
281
امتیاز
1,717
نام مرکز سمپاد
فرزانگان حکیم زاده
شهر
یزد
سال فارغ التحصیلی
98
تلگرام
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

نزدیک غروب هیجان آور کوچه

من باز به شوق تو نشستم سر کوچه

گل های سر روسری ات مثل همیشه

زنبور عسل ریخته سرتاسر کوچه

از دوختن چشم قشنگت به زمین است

نقشی که چنین حک شده در باور کوچه

اینگونه نگین در همه ی عمر ندیدم

اینقدر برازنده بر انگشتر کوچه

«گل در برو می در کف و معشوق ...» خدایا

من مست غزلخوانی سکرآور کوچه

لب تر کن تا ور بکشد پاشنه اش را

بی واهمه یکبار دگر قیصر کوچه

من کشته ی این عشقم و باید بگذارند

فردای جهان نام مرا برسر کوچه


رضا نیکوکار...
 

YaSm!nA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
281
امتیاز
1,717
نام مرکز سمپاد
فرزانگان حکیم زاده
شهر
یزد
سال فارغ التحصیلی
98
تلگرام
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

در جواب حرف هایم
تو از جنت تو ازدوزخ سخن گفتی
نمیدانم...؟
نمی فهمم...؟
ولی از جنت و دوذخ بیزار بیزارم!!
چو میدانم تو را دارم !!
تمام حرف من این است:
که دیوانه دوستت دارم !!

( محمدرضا رضوی :) )
 

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

امشب که خون از بیت بیتِ شعر من جاری ست
لبخندهای مضحکم از روی ناچاری ست

سرما که آمد، عشق همدستِ کلاغان شد
کارِ مترسک در زمستان، «آدم آزاری»ست!

دهقان عاشق! کوه اگر این بار ریزش کرد
پیراهنت را در نیاور، قصّه تکراری ست

بگذار تا در هم بریزد خاطرات ما!
این بار مفهوم سکوتِ تو فداکاری ست

ریل و قطار از هم جدا باشند می پوسند
دور از دل هم سهم هردو گریه و زاری ست

دیشب تو گفتی مرگ هم یک جور خوشبختی ست
پایان هر خوابی که می بینیم بیداری ست

من هم قطاری خارج از ریلم؛خیالی نیست
بگذار و بگذر تا بمیرم، زخم من کاری ست

امید صباغ نو
 

-mina-

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
601
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
میانه
دانشگاه
اهواز
رشته دانشگاه
دامپزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

این شعر فوق العادست........


خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک آمد،
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صميمانه به او گفت سلام...

گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر كبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی،
عشق،
اسارت،
قهر و آشتی،
همه بی معنا بود . . . .
(فریدون مشیری)
☆☆☆
 

Ромина

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
4,683
نام مرکز سمپاد
فرزانگانــــ یکـــــ
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره آبم که در اندیشه دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی ست
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم

فاضل نظری
 

Rezvan.gh

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
84
امتیاز
238
نام مرکز سمپاد
فرزانگان خرم آباد
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
دوبار مرحله اول شیمی و زیست..یک بار ادبی:دی
دانشگاه
علوم پزشکی شیراز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

روز ها میگذرند لحظه ها از پی هم میتازند

وگذشت ایام , چون چروکی است که برچهره من میماند

روزهامیگذرند , که سکوتی ممتد , برلبم میرقصد

قصه هایی که زدل می آیند , زیرسنگینی این بارسکوت

بی صدامیمیرند

روزها میگذرند , که به خود میگویم

گرکسی آمدوبرداشت زلب مهرسکوت

گرکسی آمدوگفت قطعه شعری بسرود



گرکسی آمدوازراه صفا دل ما را بربود

حرفهاخواهم زد , شعرها خواهم خواند



بهر هر خلق جهان , قصه ای خواهم ساخت

روزها میگذرند

که به خود میگویم



گرکسی آمدوبرزخم دلم , مرحمی تازه گذاشت



گرکسی آمدوبر روی دلم , طرحی ازخنده گذاشت



گرکسی آمدودرخاطرمن , نقشی ازخودانداخت



صدزبان بازکنم



قصه هاسازکنم



گره از ابروی هر غمزده ای درجهان بازکنم



من به خود میگویم



اگرآمدآن شخص !!!!!!



من به او خواهم گفت , آنچه درمحبس دل زندانیست

ولی افسوس و دریغ

آمدی نقشی زخود در سر من افکندی



دل ربودی و به زیر قدمت افکندی

دیده دریا کردی

عقل شیدا کردی

طرح جاوید سکوت , توبه جای لبخند , برلبم افکندی

دل به امید دوا آمده بود



به جفا درد برآن زخم کهن افکندی



روزها می آیند



, لحظه ها ازپی هم ، میتازند

من به او خواهم گفت ، تاابددردل من مهمانیست

من به خود میگویم



( ( مستحق مرگ است گر کبوتر بدهد دل به عقاب ) )

من نیستم آنکه باید می بودم ، آنکه باید باشم
 

YaSm!nA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
281
امتیاز
1,717
نام مرکز سمپاد
فرزانگان حکیم زاده
شهر
یزد
سال فارغ التحصیلی
98
تلگرام
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

قسمت این بود که من با تو معاصر باشم

تا در این قصــــه پر حادثــه حاضــــر باشم

حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و

من بــه دنبال تو یک عمر مسافــــر باشـــم

تو پری باشـــی و تا آن سوی دریا بروی

من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم

قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم؟

یا در این قصـــه بــــه دنبال مقصر باشم؟

شاید این گونه خدا خواست مرا زجر دهد

تا برازنده اســــم خوش شاعـــر باشـــــم

شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من

در پس پرده ایمان بــــه تــــو کافـــر باشـم

دردم این است که باید پس از این قسمت ها

سال هــــا منتــظـر قسمت آخـــــر باشــــــم



غلامرضا طریقی (;
 
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
19,971
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

تا به كی باید رفت
از دیاری به دیار دیگر
نتوانم ‚ نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
كاش ما آن دو پرستو بودیم
كه همه عمر سفر می كردیم
از بهاری
به بهاری دیگر
فروغ فرخزاد
 
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
19,971
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

چو چشمت هرگزم چشمی به چشمم در نمی‌آید
به چشمانت که چشمم را به جز چشمت نمی‌باید

چو چشمت چشم آن دارد که ریزد خون چشم من
اگر چشمت به چشمانم زند چشمی بیاساید

هر آن چشمی که می‌بیند به غیر چشم او چشمی
چو چشمش چشم تو بیند ز چشمش چشمه بگشاید

به سوی چشم من چشمی، بکن ای نور چشم من
که تا چشمم ز چشمانت به چشمانی بیاساید

به وعده چشم تو گفته: که چشمم را به چشم آرد
به چشمت هم شتابی کن که چشمم چشم می‌باید

چه دانی حال چشم من چو چشمت نیست در چشمم؟
که چشمم در غم چشمت چه خون از چشم پالاید

اگر چشمت به چشم آرد به چشم خویش سلمان را
خوشا چشمی که پیش چشم تو جانا به چشم آید

ببین چه شعری گفته سلمان ساوجی
 

Dr.Dream

N.larosa
ارسال‌ها
49
امتیاز
265
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

سخن دیگر نگفتی ای سخن پرداز خاموشم

فراموشت نمی کردم چرا کردی فراموشم؟

ز سردی های خاک تیره،آغوشت چه می جوید؟

چه بد دیدی،چه بد دیدی ز گرمی های آغوشم؟

نه چشم بسته بگشایی نه راه رفته بار آیی

به مرگت بار تنهایی چه سنگین است بر دوشم

به جز در دیده ام کی می پسندی سیاهی را؟

نمی بینی مگر اکنون که سر تا پا سیه پوشم؟

تو آگه کردی از لفظم تو ساغر دادی از شعرم

به دلخواه تو می گویم به فرمان تو می نوشم

نه با هوشم نه بی هوشم نه گریانم نه خاموشم

همین دانم که می سوزم همین دانم که می جوشم

پریشانم پریشانم چه می گویم؟نمی دانم

ز سودای تو حیرانم چرا کردی فراموشم؟
 
  • لایک
امتیازات: N@R

RREEZZAA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
364
امتیاز
-89
نام مرکز سمپاد
علامه طباطبایی
شهر
بناب
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

هم منتظر و طالب مهــدی هستی

هم یاور و هم نائب مهدی هستی

عمری اگــــر از تــو دم زدیم آقاجان

چون راه رسیدن به مهدی هستی

*******

عاقبت بــــا لطــف حق دوران مهدی می رسد

بلبل خوش نغمه از بستـــان مهدی می رسد

می دهد این دل گواهی پیـــر ما سیـــدعلــی

پرچم از دست تو بر دستـــان مهدی می رسد​
 

nasma

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
263
امتیاز
307
نام مرکز سمپاد
بهشتي
شهر
مراغه
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

چو مهتاب پاییز غمگین و سرد

که بر روی زرد چمن بنگرد

به سوی من آید نگاهی ز دور

ز چشمی که چون چشمه آرزوست

قدم می نهم پیش، اندیشنک

خدایا چه می بینم، این چشم اوست


«سایه»
 

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست

می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی
چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست

باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟
باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست

شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست

چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی
دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟

وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست

میروی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست
.
.
.
رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست

بیتا امیری
 

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

خبر به دور ترین نقطه ی جهان برسد

نخواست او به من خسته بی گمان برسد


شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت

کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد


چه می کنی ؟ اگر او را که خواستی یک عمر

به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...


رها کنی برود از دلت جدا باشد

به آن که دوست ترش داشته به آن برسد


رها کنی بروند و دوتا پرنده شوند

خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد


گلایه ای نکنی بغض خویش را بخوری

که هق!هق! تو مبادا به گوششان برسد


خدا کند که … نه! نفرین نمی کنم …نکند

به او _ که عاشق او بوده ام _ زیان برسد


خدا کند فقط این عشق از سرم برود

خدا کند که فقط زود آن زمان برسد



زنده یاد نجمه زارع
 

Ромина

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
4,683
نام مرکز سمپاد
فرزانگانــــ یکـــــ
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

"زبان نگاه"

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید

همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه

ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت

گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل

هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست

سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر

وه ازین آتش روشن که به جان من و توست


― هوشنگ ابتهاج


این شعر هم واقعا زیباست:



چشم من، چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد

یاد لبهای تو افتادم و با خود گفتم:
غنچه‌ای بود که گل کرد ولی چیده نشد

من نظربازم و کم معصیتی نیست ولی
چه‌بسا طعنه‌زدنهای تو بخشیده نشد

ای که مهرت نرسیده ست به من، باور کن
هیچکس قدر من از قهر تو رنجیده نشد

عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند
سعى كردم كه بفهمانم و فهمیده نشد . ..
.

فکر کنم آقای سجاد سامانی شاعرش باشن، مطمئن نیستم متاسفانه
 
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
19,971
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

دو چشمم نم نم باران و دل دشت کویر امشب
بیا بانو ! مدارا کن ، دو دستم را بگیر امشب

بیا « آرایه » ام باش و بشو زیبای شعر من
تو با من می شوی آیا ، « مراعات النّــظیر » امشب ؟

تویی « مرجع » برای ( من ) ، ( تو ) و ( او ) ( ما ) ، ( شما ) ، ( ایشان )
« جدا » نه ؛ « متّــصل » گردان ، مرا بر خود « ضمــیــر » امشب

نگفتی آی ! ماه من ! به دور از چشم های بد
من و تو در کنار هم ، شود امکان پذیر امشب ؟

تمام سهمم از دنیا ، سراسر حال گیری بود
بیا و لااقل دیگر ، تو حالم را نگیر امشب

چرا از «قالب » چشمم ، نمی گیری تو « مضمون » را
بدان که این گلو پیشت ، حسابی کرده گیر امشب

حنظله ربانی
 

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

در شهر من این نیست راه و رسم دلداری
باید بفهمم تا چه حدی دوستم داری

موسی نباش اما عصا بردار و راهی شو
تا کی تو باید دست روی دست بگذاری

بیزارم از این پا و آن پا کردنت ای عشق
یا نوش دارو باش یا زخمی بزن کاری

من دختری از نسل چنگیزم که عاشق شد
خوکرده با آداب و تشریفات درباری

هر کس نگاهت کرد چشمش را در آوردند
شد قصۀ آقا محمد خان قاجاری

آسوده باش از این قفس بیرون نخواهم رفت
حتی اگر در را برایم باز بگذاری

چون شعر هرگز از سرم بیرون نخواهم کرد
باید برای چادرم حرمت نگه داری

تو می رسی روزی که دیگر دیر خواهد شد
آن روز مجبوری که از من چشم برداری



فاطمه سلیمانی
 

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است
پشت سر هر آنچه که دوستش می داری
و تو برای این که معشوقت را از دست ندهی
بهتر است بالاتر را نگاه نکنی
زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد
و او آنقدر بزرگ است
که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است
اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی
اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح
خدا چندان کاری به کارَت ندارد
اجازه می دهد که عاشقی کنی
تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی . . .

اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی
خدا با تو سختگیرتر می شود
هر قدر که در عاشقی عمیق‌تر شوی و پاکبازتر
و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر
بیشتر باید از خدا بترسی
زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد
مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند

پشت سر هرمعشوقی خدا ایستاده است
و هر گامی که تو در عشق برمی داری
خدا هم گامی در غیرت برمی دارد
تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر
و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است
و وصل چه ممکن و عشق چه آسان
خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد
و معشوقت را درهم می کوبد
معشوقت، هر کس که باشد
و هر جا که باشد و هر قدر که باشد
خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد
معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی
و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است
ناامیدی از اینجا و آنجا
ناامیدی از این کس و آن کس
ناامیدی از این چیز و آن چیز

تو ناامید می شوی و گمان می کنی
که عشق بیهوده ترین کارهاست
و بر آنی که شکست خورده ای
و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق
و آن همه عشق را تلف کرده ای
اما خوب که نگاه کنی
می بینی حتی قطره ای از عشقت
حتی قطره ای هم هدر نرفته است
خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته
و به حساب خود گذاشته است

خدا به تو می گوید:
مگر نمی دانستی
که پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است؟
تو برای من بود که این همه راه آمده ای
و برای من بود که این همه رنج برده ای
و برای من بود که اینهمه عشق ورزیده ای
پس به پاس این ؛ قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم
و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.
و این ثروتی است که هیچ کس ندارد
تا به تو ارزانی اش کند

فردا اما تو باز عاشق می شوی
تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر
تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر

راستی :
اما چه زیباست
و چه باشکوه و چه شورانگیز
که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!

عرفان نظر آهاری
 
بالا