اولین آشپزی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع nasrin.z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اولین آشپزی

اولین آشپزی من وقتی 5ساله بودم با نیمرو شروع شد! هیچی دیگه فقط نمیدونم چرا اون ماهیتابه که ازش استفاده کردم مامی گذاشته تو کابینت میگه دیگه قابل استفاده نیست...! ;D :-"
1سال بعدشم میخواستم املت درست کنم توی یه سریال دیدم که گوجه هارو گذاشت آبپز شد بعد با مخلوط کن با فلفل قرمز مخلوطش کرد. منم فکرکردم املت همونجوریه 1ساعت اوسکول بودم که این گوجه ها آبپز شه!!!!!!! هیچی دیگه مامی اومد همونجوری وایساده بود داشت منو نگاه میکرد منم پیشبند بسته بودم داشتم سوت میزدم و گوجه پزی میکردم!!

یکی دیگه هم یادم اومد! البته اولین بار آشپزی نیست ولی اولین بار درست کردن برنجه! برنجو گذاشتم آبکش بشه ولی چون کلا آدم عجول و بی صبری هستم سره 5دقیقه برنجو برداشتم گفتم خوب دیگه قشنگ نم کشید! خب منه بیچاره از کجا میدونستم برنج رو چجوری میپزن؟؟؟ ریختم توی ماهیتابه سرخش کردم...! ;D
وقتی مامی اومده بود اینطوری بود: : :) :o :)) =)) :P ;D :)) ;D

×محدثه:پست متوالی ترکیب شد
 
پاسخ : اولین آشپزی

با افتخار مى گم اولين غذام 8-^
نيمرو بود روغن كم بود يكم :-??
راستى خواستم نمك بريزم بعد
چيزه سرش گير كرد :-?? (منم كه بستشو ورداشته بودم ;)) )
با اجازتون همش ريخت ;D
بعد تخم مرغو به كل بردم زير شير آب شستم :>
دوم دبستان بودم خو B-)
(آخرشم نفهميدم چرا درس نشد... :-? :-w ;D)
 
پاسخ : اولین آشپزی

اولين باري كــ اشپزي كردم تخم مرغ پختم 8-}
قبل ازاينكه درس كنم از خواهر كوچيكترم پرسيدم ميخواد يا نه آيا؟؟گف نه!!
خو منم يدونه پختم :-[ ;;)...اما همين كــ قصد كردم نوش جانش كنم خواهرم گف منم ميخوام :o
منو بگي اينجوري اين جوري شده بودم X-(
رفتم تو ا(ط-ت)اقم درو قفل كردم :-\
خواهرمو بگي پشت در اينجوري بود :(( [-o< :-s
بچاره..اون موقع اون 3 سال بيشتر نداش
هر وقت بــ‌ اين خاطره فك ميكنم بــ اين نتيجه ميرسم كــ چقد خبيث بودم >)

مهم اينه:انسان جايز التغيير هس :-[
 
پاسخ : اولین آشپزی

اولین بار که اشپزی کردم (تخم مرغ)بابام نبود در عوض بابا جونم (پدر بزرگم) بود منم که اولین اشپزیم بود از ذوق زیاد 3 تا زدم یکی برای خودم یکی برای بابا جون یکیم برای مامانم تا تخم مرغ و گذاشتم جلوی بابا جونم گفت نمی خورم چون تو می خوای منو بکشی منم حرص حوردم X-( X-( X-(حسابی بعد گفتم چرا؟گفت اولین دخترم (مامانم) وقتی برای اولین بار اشپزی کرد به خورد هیچکس نداد جز من منم اون روز از دل درد مردم :-sدختر دومیم (خالم) وقتی برای اولین بار اشپزی کرد اون روز کاملا توی توالت زندگی کردم :-\ :-\ از قدیمم گفتن تا سه نشه بازی نشه مطمئنم برای تورو بخورم رفتم اون دنیا [-o< [-o< [-o< [-o<اخر سرم مال من بی چاره رو نخورد ولی خدایی خیلی حوش مزه شده بود =P~ =P~
 
پاسخ : اولین آشپزی

راستشو بخواین من بر خلاف خیلیا اصلا با تخم مرغ شروع نکردم.
یک روز که مامان بابام خونه نبودن بهم گفتن که قرمه سبزی درست کنم.
بهم گفتن چکار کنم منم همون کارا رو کردم.
جاتون خالی انقدر خوشمزه شد...
 
پاسخ : اولین آشپزی

اولین باری که آشپزی کردم 9 سالم بود. مامان و بابام رفته بودن سر کار منم گشنه م بود!
سیب زمینی سرخ کردم هم دستمو بریدم هم سوزوندم :-"
 
پاسخ : اولین آشپزی

من 10 سالم بود اومدم املت بپزم گوجه هاشو به جای اینکه رنده کنم خورد کردم و ریختم نمکم که یادم رفت از رو گازم دیر برداشتم و .... :-&
 
پاسخ : اولین آشپزی

من 11 سالگی از یکی از دوستام شنیدم خودش ماکارونی درست می کنه منم جو گرفتم رفتم به مامانم گفتم می خوام ماکارونی بپزم با این که مامانم دورا دور مواظبم بود و نمی دونم چرا ماکارونیه مزه ی همه چی می داد الا ماکارونی... :-"
 
پاسخ : اولین آشپزی

خواستيم واسه اولين بار پياز پوست بكنيم واسه سالاد... :)
منم هرچي پوست ميكندم ديدم به پياز نميرسم..! :-/
يه دفه ديدم تموم شد..!!(نگو پيازه همش پوست بوده..!!!!)
آقا يكي ديگه ورداشتيم دوباره شرو كرديم...!!!!
خوب شد مامانم همون موقع از راه رسيد وگرنه معلوم نبود چه بلايي سر پيازا مياوردم..!!!!! ;D
تازه اين هيچي...!
آخرشم به جاي فلفل سياه زردچوبه ريخته بودم تو سالاد...!!!! ;D(معلوم حواسم كدوم گور بوده!!)
 
پاسخ : اولین آشپزی

اولين اشپزي من استامبولي بود خانم هاي اشپز مي دونن كه بايد به برنج اب ريخت تا بپزه بعد دم كرد ولي من اب نريختم ودم كردم برنجش اصلا نپخته بود \:D/ :))
 
پاسخ : اولین آشپزی

یه نیمرو بود که با دختر داییم که یه سال از من بزرگ تره پختیم تزه توی خونه تنها بودیم
یه عالمه روغن ریختیم و گاز رو زیاد کردیم
تخم مرغ نیمرو شد اما چرب و کمی شور و جزغاله البته 4و5 سال بیشتر سن نداشتیم ;D :))
 
پاسخ : اولین آشپزی

اولین باری که آشپزی کردمُ یادم نی...حتما نیمرو بوده دیه! ;D
اما میخوام خاطره اولین باری که شیرینی دُرُس کردمُ بگم: ;D
سوم راهنمایی بودیم باید واسـه حرفه میکادو دُرُس میکردیم! ماشا الله انقده که ما فعالُ و زرنگ و...بودیم! دیرتر از همه رسیدیم در نتیجه تو آبدارخونه نمیتونستیم کره رُ آب کنیم! :-"
پناه بردیم به گرمکن! ;D
فرض کنید خم شده بودیم(ینی تقریبا خوابیده بودیم کف زمین :)) )که کره رُ رو شعله بذاریم! :-"
بعد آردو ریختیم فک کنم...حالا یا آرد یا هر چیزه دیگه ای...خلاصه کره کم اومد.رفتیم از بقیه روغن گرفتیم...دوباره مشغول شدیم! #:-S
حالا این وسط هی تِپ و تِپ قاشق از دستمون میوفتاد زمین. X-( فاصله ام تا آبدارخونه زیاد بود دیگه انقده رفته بودیم شسته بودیم هیشکی حال نداشت بره(روغنم بود نمی رف که!) در نتیجه تصمیم گرفتیم طی یک اقدام خدا پسندانه همون قاشقی که افتاده بودُ با چشمان بسته استفاده کنیم! قرارَم گذاشتیم نذاریم کسی بخوره! :-"
بعد که بَرِش داشتیم دیدیم کلی روغن تو ظرف ماسیده... ;D بعد کُلیَم سفت شده بود...اصَن یه وعضی! X_X
گفتیم چه خاکی به سرمون بریزیم!؟!؟ یکی از بچه ها اون موقع چایی میاوورد مدرسه...رفتیم چایی گرفتیم ریختیم توش... :)) هم نرم شد هم روغناش آب شدن... ;D
روغنای اضافه رو ریختیم تو سطل آشغالی که دم دست بود! :-"
ولی بازم سفت بود...خیلَم غیر عادی جلوه میکرد...بیشتر شبیه حلوا شده بود تا میکادو! X_X
قرار شده یکی بره بالا نونای میکادو رو بیاره که همونجا درستش کنیم بعد ببریم بالا..پری رُ فرستادیم...معلمه بش گیر داده بود باید بیارید بالا حتما...اونم چند تا نون کش رفته بود گفته بود میخوام بخورم! :P داشته میوورده که یهو نونا از دستش میوفتن رو زمین! پریسام با اعتماد به نفس تمام همه رو جمعیده بود آورد پایین! :-"
خلاصه به زورم که شده ما از تو اونا یه میکادو سرِ هم کردیم!(قابلیتا رُ ببینین! ;D)
واسه تزیین رفتیم بالا یه خورده کاکائو ریختیم روش و از این چیزا... :-" آخر سر معلمه میگفت:آفرین واسِ شما خیلی عالی شده! چقدرم که خوبُ تمیز کار کردین!اصن دهنش آب افتاده بود! =P~
مام دیگه غش کرده بودیم از خنده: =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
برا ما رو برداشت برد دفتر...همه خوردن ازش! تمومش کرده بودن! :)) نکته ی جالب این بود که فردا مدیرمون نیومد مدرسه! :> :-"
 
پاسخ : اولین آشپزی

یروز مامانم بیرون بودمنم رفتم خودشیرینی کنم ;D
برنجوبرداشتم ریختم توقابلامه 2تالیوان توش آب ریختم و زیرشوروشن کردم
خلاصه آب جوشیدوبخارشد
یکم بهش نگاه کردم گفتم نه این نپوخته دوتادیگه لیوان آب اضافه کردم اینم بخارشد
باخودم گفتم برنج مگه این قدرسریع درست میشه یکم که توجه کردم دیدم برنجا ی جوری شدن
ی قاشق برداشتم گذاشتم تودهنم فشار دادم دهنم پره آب شد :-" :-" :-" ;
 
پاسخ : اولین آشپزی

باو من که تو آبگوشت سبزیه قرمه سبزی میریزم X_X، تو قرمه سبزی نخود میریزم :-"دیگه اولو آخرشو ول کن اصن!!! :|
 
پاسخ : اولین آشپزی

من تا حالا تنهایی آشپزی نکردم =((مادر گرامی اجازه نمیدن ;Dفکر میکنن بنده هنوز بچه م :-wالبته بیراه هم فکر نمیکنن B-)
ولی کلاس اول برای کار عملی حرفه وفن باید آشپزی میکردیم که من مرغ بردم
در درست کردن غذا هم فقط تا این حد شریک بودم:
مرغ بردم،تماشا کردم و تناولم کردم :))
 
پاسخ : اولین آشپزی

این اولین اشپزی من بود.......
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up9/73025540573331481024.jpg
;Dخیلی تلاش کردم خوب دربیاد در اخرین لحظه تلفن زنگید منم فک کردم خاموشش کردم خیلی راحت 20مین با تل حرفیدم بعد بابام گف انگار ی چیزی داره میسوزه ........ هیچی دیگ از دس رف
 
پاسخ : اولین آشپزی

فك نكنم بار اول باشه ولي جزو اولين (و البته آخرين! :-") آشپزيام بود...
ميخواستم سيب زميني سرخ كنم ;D
بعد از اين كه خوردشون كردم، گازو روشن كردم و يه تابه گذاشتم روش و كلي هم روغن ريختيم كه خوش مزه تر شه!! بعدشم نميدونم چي شد زيادش كردم!! (تا اينجا هنوز سيب زمينيا رو نريختما!)
بعد رفتم يكم سيب زمينيا رو بشورم كه كاملا بهداشتي عمل كرده باشم!! يه ساعتم داشتم ميشستمشون :-"
بعدا خب نميدونستم روغنش داغ شده! همين جوري سيب زمينيا رو ريختم تو تابه كه ناگهان... X_X
بله... يه آتيش به اندازه يه متر بلند شد... :-" :-"
منم جيغ زدم و فرار كردم...
بيچاره مامانم كه بايد روغناي روي ديوار و سقفو پاك ميكرد :-<
 
پاسخ : اولین آشپزی

عاغا ما رو همیشه توعمل انجام شده قرار میدادن! :-"
املت و نیمرو و اینا یادم نیس
ولی ی بار مامانم خونه نبود ما هم مهمون داشتیم.بابام از این ماهی آماده ها ی قطعه قطعه شده هستن.(شیر ماهی)از اونا خرید آورد بهم گفت اینو سرخش کن.خودشم برنج رو درست کرد
منم اینا رو از بستش درآوردم.خیلی شیک انداختم تو ماهیتابه سرخ کردم!!
بعد بابام اومد میگه:نمک زدی؟
من: :-"
_ فلفل؟
من: #-o
_ ترشی؟ زرچوبه؟آویشن؟
من: :-??
_ ماهی هها رو شستی که!؟؟
من: X_X نه
_ :|
من: خب فقط گفتی سرخ کن!!
بعدم همونا رو به خورد مهمونا دادیم با هم دیگه خودمون ساندویچ خوردیم!!!! ;D ;D ;D
 
پاسخ : اولین آشپزی

اولین اشپزی مو تابستان مامانم اینا خونه نبودن...داداش ام ام گشنش بود...
رفتم براش نیمرو درست کنم...روغن نریختم :))...یه نیمروی شد :-" :-"داداشمم بچه نفهمید ...بچه ها هرچی جلوشون بذاری میخورن ;D :))
 
پاسخ : اولین آشپزی

من واسه اولین بار اومدم دلمه قالچ درست کنم
اینقدر که غذا خوشمزه شد سطل آشغال کلشو بلعید :-" B-)

با مامانم دعوام شده بود بعد دستور این غذارو از برنامه خانه مهر برداشم
فک کن مامانم بعد چند ساعت اومد قیافش سرد بود بعد غذارو دید خوشحال و به من بالید
خواهرمم مثه مامانم
اولین قارچ و خواهرم خورد بیچاره قیافش یه چی میگفت و حرفاش یه چی دیگه
تا خودم خوردم ...:-& :-&
یک ضرب قبلمه رو خالی کردم تو سطل
حوب شد مامانم نخورده بود هنوز غذارو :-" :-"
 
Back
بالا