بدترین استرس!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mahtab.f
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : بدترین استرس !

اولین امتحان کانورسیشن زبان!! :-ss :-ss :-ss
از استرس پوست تمام انگشتامو کندم :-s
 
پاسخ : بدترین استرس !

بدترین استرس عمرم پارسال سر زنگای جغرافی بود 1ساعت درس می پرسید 15دیقه درس میداد #-o
اگه سر کلاسش کتاب باز می کردی می گفت:خب من الان برای این خانوم یه دایره کوچولو (صفر) میذارم X_X
یه روز به من3تا منفی داد! :)) ;D خیلی هم چاق بود وقتی میومد تو کلاس تو در گیر می کرد =)) یه بیت هم در موردش گفتیم: ;;)


"فیض"این غول سه سر می آید در کلاس بچه ها می بینند او را همانند گراز =))
 
پاسخ : بدترین استرس !

شدیدترین استرسی که تاحالا تجربه کردم:
البته ماجراشو نمیگم؛ فقط توصیف خودم:
با اینكه هوا سرد نبود دستم یخ كرده بود (مث وقت ـایی که بدون دستکش برف بازی میکنیم!)، تمام بدنم میلرزید، قلبم داشت در میومد، دندون ـام بهم دیگه میخورد!!! اصن خـــیلی وحشتناک بود! :-s
فکرشم میکنم حالم بد میشه! :-ss
 
پاسخ : بدترین استرس !

رفته بودم دندون پزشکی دندونمو چک کنم ـو اینا...
بعد میترسیدم آمپول بزنه... :-"
نوک پاهام یخیده بود...بعد دکتره یه چیزی برداشت پِـس صدا داد منم یه متر پریدم ;D

 
پاسخ : بدترین استرس !

امسال سر امتحان ادبيات كه تنها درسي كه تو امتحانات 20 نميشم همين ادبياته :(
من هميشه سر امتحان ادبيات استرس دارم :(
 
پاسخ : بدترین استرس !

بدترین استرسم این بود که تو مطب دندون پزشکی بودم
چِشَم فقط به لب دکتر بود که میگه جراحی یا درمانِ معمولی :-ss
 
پاسخ : بدترین استرس !

بدترین استرسم این چند وقتس که بابام شل کن سفت کن راه انداحته،میگه گوشوتو میگیرم ده دقه بعد نه نمیگیرم.یه رب دیگه آره.یه رب بعدش نه....من اصن به رو خودم نمیارم
البته چند وفت پیشا هم شناسناممو سوزوندم:))استرس اینکه به بابام بگم داش خفم میکرد
 
پاسخ : بدترین استرس !

وقتی به وسایل بابام دست می زنم و یادم میره مث قبل درستش بکنم.
+
وقتی تکلیف ریاضی ننوشتم و دبیر دفترا رو نگاه می کنه.
+
وقتی تا ساعت 3 پای نت میشینم و بابام بیدار میشه و بهم گیر میده.
+
وقتی فیزیک نخوندم و دبیر واسه حل تمرین با دست به من اشاره میکنه.قدم به قدم تا رسیدن به تخته.
 
پاسخ : بدترین استرس !

وقتی بود که امتحان شیمی شبش به هوای اینکه قبلا خوب خوندم نخوندمش از شانس من معلمه این قدر سخت گرفت که من گفتم تک نیارم عالیه و شانس دیگه من این بود که مستمرم بیست بود ......
 
پاسخ : بدترین استرس !

یه روز رفتم مدرسه ذوشنبه بود .........
مدرسه ما دوشنبه ها امتحان میگیره ..........
هفته ی قبل قرار بود ترکیبیات امتحان بگیرن که یهو به خاطر آلودگی هوا تعطیل شد..........
من حدث میزدم که امتحان امروزم همئن ترکیبیاته ولی ........
وقتی رفتم تو مدرسه دیدم همه دارن فیزیک میخونن همه جزوه فیزیک دستشونه.........
خیلی راحت رفتم از یکی پرسیدم مگه امتحان امروز ترکیبیات نبود ........
گفت : نه جیگر فیزیکه؟(از پروفسور پرسیدم)...............
بعدش فهمیدم که این امتحانه 8 نمره از نمره مستمر فیزیک رو به خود اختصاص میده..........
از اون موقع تا زنگ آخر که امتحان داشتیم بد استرسی در وجودم آمد پدید که موجبات ناراحتی احوال خویش را به همراه داشت.........
در هر صورت امتحانو بد ندادیم..........
بلکه بد امتحان دادیم...........
:((
 
پاسخ : بدترین استرس !

پارسال هرچی گفتم نمیخوام دیگه سمپادی باشم خانواده م زیر بار نرفتن
منم ترم اخر اختصاصی ها رو نصف نوشتم
مثلا برای ریاضی و هندسه و فیزیک دقیقا هرکدوم فقط ده نمره نوشتم که بیوفتم
اخریش ریاضی بود
اون روز حالم افتضاح بود ده نمره هم نوشتم دیگه واقعا داشتم سکته میکردم!
تو خیابون گریه کردم
رسیدم خونه با داد و گریه همه حرفامو زدم! تا شب خودمو تو اتاقم حبس کردم یکی از دوستام تلفنی ارومم کرد
من هنوز سمپادیم! 8-| ولی دیگه اونجوری کنترل خودمو از دست نمیدم B-)

+ راستی!! اگه خواستین سه تا درس رو دقیقا بیوفتین تا اخراجتون کنن یخورده قبل از خرداد تصمیم بگیرید! چون "مستمر" این موجود مشمئز کننده....!! ~X( =))
 
پاسخ : بدترین استرس !

زیاد استرسی نیستم.حتی سرٍ کنکورم استرس نداشتم....

بدترین استرسٍ عمرم زمان دادن نتایج اولیه بود. اونم نه بخاطرٍٍ خود نتایج... بدبختیه من اینجا بود که ADSL تموم شده بود،کامپیوتر هم خراب، با dia up هم نمیتونستم برم سایت نتیجه رو بگیرم.از همه بدتر همه خاله ها خونه ی ما تشریف دارن...کافی نت هارو که نگو داشتن میترکیدن :-ss
منم دهنم خشک، اعصابم خورد، ی بغض قد ی تامسون تو گلوم هرکی هرچی میگه گریه میکنم. :-ss :((
دیه اخرش همه فک کردن قبول نشدم ... ;D
 
پاسخ : بدترین استرس !

معمولا وقتي دبيرا ميخوان نمره هاي مستمر رو اعلام كنن،من بدجور استرس ميگيرم-جوري كه دستام شديدا يخ ميكنن و سرم تير ميكشه...اما واسه نمره هاي ترم راحتم-چون لااقل اين يه دفعرو در تمام طول سال خوندم! :))
 
پاسخ : بدترین استرس !

درس نخونده باشی و ازت نپرسیده باشه................وای یعنی از اون حس هاست بوخدا :-< :-< :-< :-<
 
پاسخ : بدترین استرس !

كلا وقتي ميخوام برم فروشگاه استرس ميگيرم! :oچه ميخواد سوپر باشه چه فروشگاه پوشاك و ... تنها فروشگاهي كه ميرم و استرس نميگيرم كتاب فروشيه!!!!
 
پاسخ : بدترین استرس !

هنگام اعلام نتایج المپیاد
 
پاسخ : بدترین استرس !

اصلا استرسى نيستم!!
يعنى قبل اعلام نتايج مرحله اول و اينام استرس نداشتم ;D
ولــــى..!
سال اول براى ورود به كلاساى المپياد يه ازمون ميگيرن كه اگه تواون قبول نشى ميشه شركت كنى توى كلاسا[اينجورى ميگفتن،بعدش ديديم همچين خبرى هم نيست :-"]
بعد ديگه زنگى كه قرار بود بعدش نتيجه رو بزنن رو برد خيلى استرس داشتم :-"

يكى ديگه اش هم وقتى بود كه ميخواستن تيم نهايى مسابقات كشورى [هندبال]رو اعلام كنند ;D
 
پاسخ : بدترین استرس !

وای نگو استرس دیشب ساعت9:30 جزوه فیزیک رو تموم کردم.بعد شام یه استراحت اومدم بخواب نمیدونم یهو چی شد یه حس عجیبی بهم گفت برو بخون فردا میوفتی.خداییش خیلی ترسیدم از 12 تا 3 دوباره خوندم و واقعا مدیون اون حسم اگه نمیومد عین خر تو گل میموندم.......... ^#^ ^#^ ^#^ ^#^ ^#^ ^#^ ^#^ ^#^ ^#^
 
پاسخ : بدترین استرس !

واي ! هنوز وقتي اسمش مياد تنم ميلرزه!!
ما امتحان مستمر رياضي داشتيم بعد معلم مطالعات مراقب ما بود. من كلا حرفه اي تقلب ميكنم كه هيشكي نميفهمه !!
ولي اين معلمه خيلي تيزه. اين دوست ديوونه ي منم اومد سوالو رو يه كاغذ نوشت بعد گرفتش كنار ماشين حساب داد به من!!!!
بعد من داشتم از روش مينوشتم به حالت خركيف كه معلمه يهو بلند شد!!!
اومد طرفم كه من هول كردم به جاي كاغذ ماشين حساب رو انداختم تو كيفم!!! :|
كاغذه افتاد رو مانتوم!!
خلاصه معلمه اومد دستمو گرفت {فك كرد كاغذ تو دستمه} گفت : بدش به من!!!
بعد دستمو باز كرد ديد خاليه زايه شد!!!D;
منم حالا طلبكار شده بودم گفتم : خانم شما فك كردين من متقلبم !!!! نه اشتباه ميكنين!!!
بعد گفت :بلند شو واستا !!!
اينو كه گفت اشهدمو خوندم بعد خودمو كشيدم به دسته صندلي كاغذه افتاد !!!
تمام بدنم ميلرزيد!!!!
خلاصه واستادم معلمه هم كاغذ رو نديد و زايه شد!!!!!
خخخخخخخخخخ :))
 
پاسخ : بدترین استرس !

بدترین استرسم این بود یه دفه رو کلاس شیمی تو اوج درس همه ساکت بودن داشتن گوش میدادن من بدبخت هم تو عمرم همون یه روز بود موبایل میبردم کار داشتم یهو زنگ خورد من: :-\ :-ss ^#^ [-o< بچه ها : :)) ;D معلم X-( :-w
اولش معلم نفیمید کی بود گف موبایل مال کی بود خودش بگه وگرنه میگردیمتون
منم که دیدم اگه نگم خودم بودم کل بچه ها لو میرن واسه همین گفتم خودم بودم :-s
معلم گف چون راستشو گفتی خودت بودی کاریت ندارم اما دیگه نیار من: =P~
اون لحظه هس فداکاری رو داشتم اصن ;D
 
Back
بالا