دلنوشته‌های رمضان

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع ناجی
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

رمضان،ماه هر چه بیشتر فرو شدن عقاید یک دین به تمام جامعه رو تبریک میگم!
رمضان ماهی که خوردن تو خیابون هم جرم میشه تبریک.
خیلی تبریک:]
مبارک باشه این ماه که همزمانیش با روزهای گرم تابستون باعث شده «جهنم» نمود واقعی پیدا کنه.:]
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

ماه رمضون با اون همه وقت تا سحر که به خودت فکر میکنی به کارات به رفتار هات به دوستات به ....

من که کاری جز افسوس خوردن ندارم الان

خدایا ببخشید :((
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

قشنگه بیدارکردنش وقتی که با چشمای پف کرده نگام میکنه..خودمُ براش لوس میکنم :بابایی ؟ سفره رو چیدم پاشو سحری ! ;;)
با خودم میگم چی از این بهتره ؟که دارمش..که یه کوه پشتمه...

حس آرامشی که این لحظه ها دارم.. آب سرد وضو که به تار و پود وجودم زندگی میده..
و دعا..همه ش دعا !خدا اینجاست..خیلی نزدیک..اقرب من حبل الورید...چی از این بهتره؟
همه چی بوی بی ریایی میده..و من دارم صیقل پیدا میکنم.. 8-^


خوبم..خیلی خوب ! 8-^
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

میدونسی خیلی خوبی؟؟
اونقد خوب که بامهربونیت گریم بگیره؟
میدونسی خیلی دوست دارم؟
اونقدک اگ صدامو نشنوی افسردگی بگیرم؟
میدونسی چقد بهت مدیونم؟
اونقد که هیچ وخ نتونم جبران کنم؟
میدونم میدونی :)
دیشب ..خیلی خوب بود ;;)
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

فقط اینکه کاش کسی که مهمونی گرفته، حال منو تو اول مهمونی‌ش خراب نمی‌کرد،
مگه دست خودش نیست همه چیز؟ کاش میزبان،یکاری میکرد که من الان نگم چرا الان روزه گرفتم؟ :د . کاش میذاشت وسط مهمونی‌ش حالم خراب شه،
نه همینکه پامو بذارم تو مجلسش حالم یهو بهم بریزه.
[غر زدم چون واقعا جای غر زدن داشت][کفرم نمی‌گم][هنوزم روزه‌م] :د
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

ببینم ، شما هم اینجوری هستید که دم افطار که سفره رو میبینید و خیلی هم گشنتون هستش تو دلتون بگید اذان رو که بگن سفره رو خالی میکنم ولی بعد از یکی دو لقمه یواش یواش میبینید که دیگه جا ندارید؟؟؟ ;D
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

آقا من طاقتم تا ساعت پنجو شیشه :-" کاش زمستون بود :))
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

تقصیر من نبود که دیروز مریض شدم و امروز روزه نگرفتم، تقصیر من بود؟ 8-|

× نگاه تورو خدا ما از نه‌سالگی روزه می‌گرفتیم، این پسرا تازه اولین روزه‌شون رو می‌گیرن. :-" :))
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

کی باورش میشد ساعت 1:30 مجبور شیم برگردیم کرج , و من ک کل دیروزو قیافه گرفته بودم و ناراحت بودم که چ معنی میده آدم خودشو گول بزنه من مسافرم الان؟ من میخوام برم خونه روزه بگیرم ! تو خیابون سحری بخورم و این روز اولو بتونم روزه بگیرم ؟ 8-^

مامانم راس میگه , اگه یه چیزی قسمت آدم باشه , خدا خودش اونو بهش میرسونه :) , شکرت , خیلی ... :)
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

:-تشنه و گرسنه!

حتا بدمزه ترین چیز ها تو یخچالم چشمک میزنن بهت! #:-S :-"
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

یعنیااا از صب تا حالا 10 دفعه رفتم طرف یخچال که آب بخورم. اما دریغ از این که حتی 1 دفعه یادم نیفته روزه ام :-< :-"
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

آقا مشکل تشنگی نیست :دی مشکل گشنگیه :-"
بچه ها طاقت بیارین چیزی نمونده 45 دقیقه همش :دی
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

من امروز اصلا گشنم نشد تشنه هم نشدم
از بس چربی ذخیره دارم ;D
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

میگم خدایا...چیزه...میگیرما!!فقط سخت نیست؟؟رحمی مروتی انسان دوستی ای...بالاخره نوبت مام میرسه...میرسه روزی که ماه رمضون بیفته تو زمستون...میبینمت! :>


+تا حالا تو زندگیم دلم کلم نخواسته بود که الان خواست...بروید بگویید یک نفر اینجا گشنه بود نخورد بعد یهو خورد ترکید!
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

ولی جذابیت ماه رمضون به همین تو تابستون بودنشه،
تا حالا رمضون برام تو زمستون نیافتاده،ولی حدس میزنم خیلی ساده باشه! :د
اینطوری توی تابستون آدم تو راه روزه گرفتن قشنگ لِه میشه، :-" . تابستونی بودنش جذاب تره.
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

آدم جالب که نه احمقیم... :-" :-" :-"


16 ساعت گشنگی و تشنگیو تحمل کردم تو خواب :P :P بعد ساعت6 پاشدم 2ساعتم تو شوک خواب و خوابایی که دیده بودم بودم بعد افطار شد م3قهطی زده ها حمله بردم به غزا بعد الان فهمیدم نماز ظهرمو نخوندم... #-o #-o #-o

ینی کلا کشک.... >:p >:p


خو تقصیر من چیه که مجبورم روزا بخوابم چون ماه رمظون تو تابستونه.... :-" :-" :-" #-o
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

برنامه ی یکی از بچه های ما تو ماه رمضون:سحری میخوره تا اذون ظهر میخابه.بعدبیدارمیشه نماز ظهر میخونه دوباره میخابه تا اذون شب پامیشه افطاری میخوره.یکم فیلم و دوباره خاب تاسحر :))
جلبک ب تمام معنا :))
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

میگن خدا تو ماه رمضون بنده هاشو امتحان میکنه که چند مرده حلاجن و کی مسلمون واقعیه کی الکی

دیشب خدا بدجوری منو امتحان کرد،تو کل عمرم هیچ وقت چیزی مث دیشب نداشتم...خیلی بد بود

خداجون،یکم هوامونو داشته باش،جوونیم،جوونی میکنیم،اینجوری باهامون تا نکن

فدات بشم،دوست دارم
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

سحـری خـواب مـوندم ... زنگـ گـوشی رو گـذاشته بـودم ولی زنگـ نخـورد ... ^-^

روز اول که خـونه ی مـآمـآن بـزرگ بـودم واسه سـحری بیـدارم کـرد .... و شبش پیش هم خـوابیدیـم :)
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

دوباره گناه...خدایا کمک کن من میخام ازاین منجلاب بیام بیرون ولی نمیشه....تو این ماه رمظون به حرمت خودم نه به حرمت بعضی شبایی که دیدیم به حرمت این ماه دستای منو بگیر سففففتتتتت بکشم بالا فقط همین ی بار خاهش میکنم خدا .... :-s :-s :(( :(( :(( [-o< [-o< [-o< [-o<
 
Back
بالا