بلا هايی كه برادرا/خواهرا سرمون ميارن!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع شاكسول
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

اوني ك برادر/خواهر كوچيكتر/بزرگتر از خودت داري، عايا ازش راضي اي؟

  • بله

    رای‌ها: 110 63.2%
  • نه

    رای‌ها: 64 36.8%

  • رای‌دهندگان
    174
خب من هیچ وقت اجازه نمی دادم که کسی آسیبی بهم وارد کنه:D و از اونجا که خودم بچه کوچیکه بودم این اجازه رو به خودم میدادم که به همه آسیب وارد کنم:D

یه بار کامپیوتر داداشمو پوکوندم
یه بار گوشی شو ریست فکتوری کردم
چراغ مطالعه اشو زدم به پریز تلفن و به شکل وحشتناک سوزوندم طوری که تا نیم ساعت دستام از فشار برق می لرزید و عین چی دست و صورتم سیاه شده بود :)):D
و از یکی دو سالگی ام که یادم نمیاد اما همیشه برام تعریف میکنن که چقدر داداشمو کتک میزدم و پنجهه میکشیدم:D:)):-??
 
از روابط حسنه مون اینکه مثلا تا قبل از ظهر عین چی می چسبن بهم و حتی یه لیوان آبم می خوان نگار بیاره:|
ظهر می خوابن و بعد از بیدار شدنشون حس میکنن من هرلحظه می خوام بکشمشون:|بهشون که نزدیک میشم جیغ میزنن نیا اینجا برو تو اتاقت :|
حالا منم که همچین بدم نمیاد از دستشون جیم بزنم:D
 
منم داداش کوچیکعم ولی خداییش همیشه قد وهیکلی بزرگتر بودم(از وقتی ک یادمه)
چقد دعواها ک نکردیم و چقد میتونستم بزنم و نزدم و همیشه دلم سوخته برا داداشم ولی خداییش خیلی کتک خوردم:((
همیشه من کارامو یواشکی میکردم و بدون خطا و سوتی ولی الا ماشالا داداشم چپ و راست خرابی داشت
آخرشم اون باعث شد بیام سایت سمپادیا
و به همین دلیل ک باعث ی سری ناراحتیا شد ازش نمیگذرم
ولی در کل داداشای خوبی هستیم
 
وقتی دوستام زنگ میزنن کلی باهشون حرف میزنه بعد میده گوشیو ب من
یعنی مورد داشتیم دوستم نیم ساعت با داداشم حرف زده بعد گوشی ک ب من رسیده گفته
خب دیگ کاری نداری:|:|
 
حتما ریخن پونز در تخت داداشتون رو تجربه کنید.... :)) البته به عنوان تلافی.... :D
ولی عوارض جانبی داره ها:-"
 
دقیقا امروز صبح محو تلویزیون بودم داداشم استکان چایی رو میزاره رو پام منم داد میزنم یهویی میگم چیکار میکنی و دعواش کردم گفت چایی رو میریزم روتا منم گفتم نه بابا استکان رو بده به من وگرنه به مامان میگم که اونم نامردی نکرد چایی رو ریخت رو پام:-s (البته بگم که چایی داغ نبود اما گرم بود)
 
اگه خواهر کوچیک من یه روز سمپادی بشه، و بیاد اینجا احتمالا ده_بیست صفحه براتون بنویسه.

ولی یادتون باشه اینا همش عشقه!
 
آخرین ویرایش:
به به (((= خب من یه داداش دارم که 20 سالشه حدودا
وقتی بچه بودم که خب بسی وحشی بازی درمیاوردیم =) البته اون =) مثلا دست من رو بار ها پیچوند
اوج کیف وقتی بود که میخواست منو بزنه ولی موفق نمیشد:> مثلا یبار یه جا مدادی پرت کرد که جا خالی دادم خورد به شیشه و خورد شد =) یبار خواست لگد بزنه که باز جا خالی دادم و پاش رفت تو شیشه کمد تلویزیون و باز خورد شد ( البته اینجا دیگه دل من به رحم اومد رفتم براش بتادین و باند آوردم:)) ) و چقدر هم که زور میگفت :-l سر یه بازی کردن منو مجبور میکرد براش آب ببرم و و و :-l :-w
و این قبل از بزرگ شدن منه:> وقتی که تقریبا 17 سالش بود من عاشق کرم ریزی رو وسایل کارش بودم =) وی نیز بسیاااار حساس بود رو لوازمش . مثلا وقتی اون داشت مدار درست میکرد من با سیماش کرم میریختم =) خب طبیعتا یه سری خرابی هاهم به بار آوردم که نمونه اش خراب کردن سیم لخت کنش بود آخه خیلی باحال بود دیگه زیادی باهاش بازی کردم:D
وقتایی هم که میخواستم تهدیدش کنم گوشیش بهترین گزینه بود =) خیلی شل در حالتی که نزدیک بود بیوفته میگرفتم دستم گوشیشو و میبردم نزدیک پنجره و ... :-" نمیداختمش ها ولی خب گزینه خوبی بود ( این هنوز هم هست )
و موهااااش:)) رو موهاش هم خیلی خیلی حساس بود . مثلا تو ماشین وقتایی که میخواست بخوابه میومد با احتیاط سرشو میذاشت رو شونه من بعد من همینکه نزدیک به خوابیدنش میشد دستمو میکردم تو موهاش و بهم میرختمشون 8-> :D ( ایضا اینم هست هنوز )
متاسفانه نتونستم از آتو (؟) هایی که ازش دارم سو استفاده کنم:-< ( به این دلیله که اون هم از من آتو داره :)) )
 
یه کتاب دارم روش های ترکیبیات 1 از علیپور
خواهرم اینو جلوی خودم جرش داد🙂🙂🙂
چون کوچیکه و 5 سالشه کاریش نداشتم فقط توی دلم ناله کردم و بروزش ندادم
 
Back
بالا