پاسخ : خاطرات نوروز 92
همون شب سال تحویل ساعت 8 اینا راه افتادیم بریم شمال
ینی همگی اشک تو چشمامون جمع شده بود انقدر جاده خلوت بود...نمیدونستیم چطوری خدارو شکر کنیم...اصلن شب عید من موندم ما با 3 بار توقف بین راه ساعت 11 رسیدیم نور...در این حد ینی

از این بگذریم ک من حتی یک عید دیدنی هم نرفتم بجرخونه مامانبزرگام

و این ینی عالیـــــــــــــــــ!!
خب روز 3 ام بود رفتیم کوه و کمر..البته باید میرفتیم ویلا با اجازتون کلید دست پدر و مادر مونده بود مجبور شدیم بزنیم ب دل طبیعت تا اونا بیا

عاغا رفتیم و رفتیم و رفتیم...تو راه برگشت از جاده یهو دیدیم داره از بالای کوه خورده سنگ میریزه...این دامادمون وایساد...حالا هی من میگم بروو..هادی بروو..
هی خواهرم میگه نه خطر ناکه وایسا
آخرش داد زدم دِ میگم برو...میفهمی؟
یهو بدبخت راه افتاد منم میگم سریع سریع سریع
خواهرم میگه نه نه
هیچی عاغا در حدی ک در حین رد شدنمون ی قسمت خیلی بزرگ از بالای کوه جدا شد و تا رد شدیم این قطعه عظیم الجثه ک 4 برابر ماشین بود ریخت وسط جاده و راهو بست..
و من ب حالت

: دیدی گفتم برو..نمیرفتی دیگه نمیتونستیم برگردیم!

و همه : #

بسیار جالب بعد رفتیم ویلا و بماند ک یخ زدیم بسی و مجبور شدیم شب باز برگردیم پیش ننه بزرگمون بکپیم...
حالا رفتم خونه اون مامابزرگم کلی فیلم از پسر خالم گرفتم در حدی ک از هارد 1 ترا فقط 50 گیگ خالی مونده

بعد دیدمو اینا...رسیدم ب انیمیشن هاش دارم میبینم مامانم اومده میگه:خاک بر سر من با این بچه تربیت کردنم...نشستی س ساعت برنامه کودک نگا میکنی
و آنجاست ک

میشویم ما همگی

البته بگذریم ک دو شب خونه فامیل بودم تنهایی و عاغا از درد مردیم و دم نزدیم و تا صب گوسفند شمردیم...
اما خوب بود ...خوش گذشت!

بعد دوباره تو راه برگشتم مجبور شدیم اشک تو چشمامون جمع بشه...اصلا ی وعضی
عاغا خدایی چرا انقد خلوت بود..من ب جاده هراز علاقه مند شدم اصلن وحشتناک
×فک کنم یکم طولانی شد
