خاطرات نوروز 92

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع baseri
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : خاطرات نوروز 92

مارفتیم جایی ک مجبورشدیم تاساعت10شب بمونیم چون جاده ی طرفه شده بودوساعت10مامیتونستیم برگردیم خداروشکرخونه ی دوست شوهرخالم همون جابودبارونم ک میومدتوی خونه دیگه حوصله ی همه داشت سرمیرفت ک زن پسرخالم ب دادمون رسیدگفت پاشین بریم بگردیم خیلی سردبودولی واقعاخوش گذشت حیف ک تموم شد :-< :-< :-< :-< :-< :-< :(

تازه فهمیدم امسال برخلاف بقیه سالاتوپ توی سرمن نخوردچون اون کسی ک همیشه میزد امسال توی گروه من بود ;D
 
پاسخ : خاطرات نوروز 92

خب ما13بدر مازندران،2000بودیم
مادربزرگ اونجا خونه گلی داره،7صب رسیدیم اونجا یخ زدیم تا خوب شد یکم
ساعت9یهو صدا حرف اومد دیدیم داییم اینا غافلگیرانه اومدن
نمیخواسن بیان
وسط یکی ازبهترین کسام بم زنگ زد ک فکرشو نمیکردم،عالی بود
موقع برگشتم دومینو1کیسه پر بستنی مجانی بهمون داد35تا
 
پاسخ : خاطرات نوروز 92

جاتون خالی چند وقت پیش زنگ زدم به یکی از دوستام بهش پیشنهاد دادم که برا سیزده بدر برن بیابون خیلی خلوته! ;D
سرِ خودم اومد! X_X
ولی خداییش خیییییییییییییییلی خوش گذشت...خیلیـــــــــــــــــــــــ... :x >:D<
 
پاسخ : خاطرات نوروز 92

بدترین خاطره اونی که نمیخاستم ببینمش تو یه جمعی اومد که منم بودم و مجبور شدم به خاطر اون برم تو اتق تنها بشینم... ~X(
و اما سوتی... ;D...مهمون برامون اومد تو احوال پرسی داشت میگفت "ببخشید مزاحم شدیم"...منم میخاستم بگم این چه حرفیه؟! یهو گفتم"این چه طرز حرف زدنه؟؟....".... :)) :))
 
پاسخ : خاطرات نوروز 92

ما سیزده بدرمون به 3ساعت نکشید!!!!! :(( :((
 
پاسخ : خاطرات نوروز 92

ما دوساله که 13 بدر رو از شب قیلش شروع میکنیم البته اگر کاشان باشیم
از شب قبلش میریم درون طبیعت چادر میزنیم بسی خوب است شب تا صبح بیداریم
برو بچ زیادیم
کلی بازی می کنیم از پسر خاله ی 2 سالم تا بابا بزرگ 70 سالم اگر بازی هم نکنیم 7سنگ رو بیخیال نمیشیم
خلاصه خیلی خوش میگذره همیشه هم با دختر عموهاو پسر عموهای مامانم کلا عموهای مامانم میریم
40 50 نفری میشیم
تازه اخرش سر سبزه گره زدن کلی میخندیم چون سبزه کم میاریم گره هامونو باز میکنیم دوباره ازاول گره میزنیم دیگه وای به حال اینکه دوباره کم بیاد
خلاصه خوبه
جا همتون خالیه
 
پاسخ : خاطرات نوروز 92

سه تاپیک سیزده‌به‌در ؛ خاطرات نوروز 92 و خاطرات عید 1392 ترکیب‌شدند. بحث هر سه‌تاپیک رو همین‌جا ادامه‌بدید. :]
 
  • لایک
امتیازات: m.s2
پاسخ : خاطرات نوروز 92

خب...اولش ک ما دوم تولدمان بود....:دی
بعدش ک تولد نگرفتیم چون هیشکی نبود همه مسافرت بودن....
ولی خب یکی قبلنا بام قهر کرده بود...:(((((( بام آشتی کرد!:ذوووووووق این بهترین کادوم بودش...
سوم راه افتادیم بریم شمال....خوش نگذش زیاد خو ما هرچی میرفتیم بیرون یخ میزدیم بعدشم وختی میخاسیم بریم تهران مث چی هوا گرم شد!دلم میخاس ی چی فش بنویسم اینجا ولی نمیشه:دی ;))

خب بعد نیدونم چندم برگشتیم تهران،ی نصفه روز موندیم بعدش رفتیم خونه بابابزرگم اینا تو قم...ااااااههههههههههه!
بعدش نیدونم چندم برگشتیم:-" ولی ی نصف روز موندیمو تو همون نصف کمتر روز 6 جا عیددیدنی رفتیم...
بعد واس اولین بار اومدیم با اتوبوس بریم مسافرت....تلخ ترین قسمتش اینجاس!اصن یچی میگم یچی میشنوین!باو کمرم خش شد رو صندلی!
12 ساعت تو راه بودیم!:|
رسیدیم مشه فقد گرفتم خابیدم!حالا ن ک من خیلی اهل زیارتم،هی هی همش فرتو فرت مردم میرفتن زیارت من میموندم ویلا....
بعد برگشتم تهران بلخره 14 بود!!اینو دیه یاده:-"""""
آزمون آنلاینای خودمو ک گند زدم،آزمون آنلاینای ی عده دیه رو هم حل کردم بعدش همین دیه
خ کلن عید مزخرفی بود....بی هیجان.....بی عیدی زیاد.....با استرس.....کلن مزخرف بود دیه....!
حالا ما فردا امتحان فیزیک دارم من امدم اینجا!چ دل خوشی دارما!شرط میبندم هیچکودوم نصفشم نمیخونین!
 
پاسخ : خاطرات نوروز 92

تو 12 فروردين خواستيم دوازده بدر كنيم رفتيم باغمون اونجا كه نشسته بودم ديدم دختر عموم يه دختر 5ساله داره جيغ ميكشه رفتم دنبال صدا كه ديدم دخترعموم تو دسشوييه و يه گوسفندم توش مثلا رفته بودم نجاتش بدم يه لگد به گوسفند بيچاره اومدم تا دخترعموم از دسشويي فرار كنه بد ديدم گوسفنده از من كينه به دل گرفته و داره با كله مياد طرفم من از گوسفند نمي ترسم ولي اقاگوسفندرو كه اونجور عصبي ديدم پابه فرار گذاشتمو باسرعت 100كيلومتربر ثانيه دويدم بد گوسفنده ديگه از خير من گذشت بد من شدم سو‍‍ژه پسرعموم كه ابرومو برد :-L
 
پاسخ : خاطرات نوروز 92

عید 92:
دعوا با خونواده بصورت وحشتناک +قهر باهاشون

جوری که لحظه سال تحویل من هندزفری تو گوشم و داشتم گریه میکردم؛
بعدشم که ازهفتم شب تا صب، صب تا شب مدرسه بودیم!
13بدرم مدرسه بودیم:)
 
پاسخ : خاطرات نوروز 92

واااااای!!!!
از نوروز نگین که همش بدبیاری بود.
از مریض شدن مادربزرگم بگیر تا مریض شدن خودم! :( :( :(
 
پاسخ : خاطرات نوروز 92

بهترین خاطره ی نوروزم ،
موقعی بود که برای اولین بار چشمم به کعبه افتاد ...
واقعا نمی تونم توصیفش کنم ...
 
پاسخ : خاطرات نوروز 92

وسلام!!!!!!!!!! :)
قبل عید:اخ جوووووون 20 روز دور از مدرسه.معلم.دوستان جنجالی.امتحان.پرسش کتبی.کلاس زبان. #:-S
بعد عید:وایییییییییییییییییی تموم شد کتابام کو؟امتحان چی داریم؟تحقیق چی؟لباسام کو؟دیگه نمیشه تا3بیدار بود 1از خواب پاشد؟ :-s :-s
بعله بعله این است وضع عید من!!!!!!!!!!!!!!!! :| :| :| :|
کلا فعالیت عیدم تو حلق دوستان شیش شپشم! ;D ;)
 
پاسخ : خاطرات نوروز 92

ي خاطره جالب از نوروز92.رفته بوديم مسافرت صبح ميخواستيم نماز بخونيم بابام گفت:قبله کدوم طرفه؟گفتم:صبر کنين خورشيدطلوع کنه ميتونم باگوشيم بگم قبله کدوم طرفه!!!!نه؟!!!
 
پاسخ : خاطرات نوروز 92

ارزومه یه عیدبریم مسافرت...عیداخونه ی مامیشه هتل وتمام دوستامون میان اینجا.امسال تویه روز30نفرمهمون داشتیم اتاقم روازم گرفتن برای خوابیدنشون صبح که رفتم تئاتاقم تاهرچی لباس وعروسک داشتم همه ریخته بیرون وهمه چی درهم برهمه نمیدونستم چی کارکنم فقط بغض کرده بودم :((
 
پاسخ : خاطرات نوروز 92

روز 13 به در بود داشتیم وسایلمونو جمع میکردیم بر گردیم خونه باید زود میرفتیم چون فردا صبح زود باید می رفتیم شیراز(اصولا ما بعد از تعطیلات میریم مسافرت ;D)من دو تا تبر تو دستم بود داشتم میرفتم طرف ماشی که مامانم صدا زد:داریوش.....داریوش....مار....(داریوش دایی دومیم میشه ;D)منم تا مارو دیدم دوتا پا داشتم 4 تا دیگه قرض کردم و د برو که رفتیم(از نظر من مار وحشتناک ترین موجود تو دنیاست X_X)ما داشتیم می دوییدیم که سنگ بسیار بسیار بزرگ اومد جلو ما منم پام خورد بهش افتادم آقا چشتون روز بد نبینه مث ماست پهن زمین شدم خانواده انسان دوست ما هم بجای کمک همه شکمشونو گرفته بودن و می خندیدن :-wبعد که بلند شدم با دو تا تبری که تو دستم بود شده بودم مثل جنگلیا که حدود 200000سال حموم نرفتن!!اینقد خجالت کشیدم که دیگه نزدیک بود بند خجالت بپوکه :-[ :-[
 
پاسخ : خاطرات نوروز 92

یکی از دوستان بعد از عید اومده بود تغییر و تحولی یافته بود و در واقع ازدواج کرده بود زنگ اولم شیمی داشتیم دبیر وارد کلاس شد بعد از چند دقیقم پرسید کسی عروس نشده؟ :)) ما همه زدیم زیر خنده ک یکی از بچه ها گفت چرا فلانی عروس شده آقا دیبر شیمی مارو میگی حالا نپرس کی بپرس عکسشو نداری ببینم یعنی کلاس منفجر شد :)
 
پاسخ : خاطرات نوروز 92

سال تحویلو تنها بودم!تنهای تنها هم که نه ها!اما مامان بابام نبودن!
دختر خالم سی اسفند به دنیا اومد.
حالا من و خواهرم مهم نیس که تنها بودیم بیچاره اون دخترخالم.....
که هم نیمه دوم شده هم 4 سال یه بار تولدشه......
اسمش "دنیا"س
در طول تعطیلات رو هم همش مدرسه بودیم.از 7 صبح تا 11 شب.رباتیک داشتیم خب
 
پاسخ : خاطرات نوروز 92

به نقل از sepide.r :
حالا من و خواهرم مهم نیس که تنها بودیم بیچاره اون دخترخالم.....
که هم نیمه دوم شده هم 4 سال یه بار تولدشه......
اسمش "دنیا"س

معمولا شناسنامه این افراد رو یه روز قبل یا یه روز بعد صادر میکنن ! ;))
 
Back
بالا