تنهایی واگیردار - اشعار راوی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ehsan.Ansari
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی


سید محمدرضا رضوی هم رفت...


Snapshot_2013_07_30_111746.png



عــــــزیــزی کــه بر آســـــمان میرود
به سمتِ خدایــــــــــش دوان میرود

به سوی کـــــســـــی که از او آمده
و حـــــالا به ســـوی هــــمان میرود

گلِ بـــــــاغِ آن بـــــــاغــــــبــانِ احد
به دیــــــدارِ آن بـــــاغـــبــــان میرود

جهان پر زِ شاخ و پر از برگِ خشک
ولــــــی بــــــرگِ سبزِ خــزان میرود

خــــدایـــا بـبـیـن حــــــالِ زارِ مــــرا
محمدرضا جـــــــانــــمـان میرود
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

وقتی این خبرُ شنیدم واقعا با تمام وجود غمُ حس کردم..میتونم بگم درک میکنم..این درد عمیقُ یک بار کشیدم...فقط امیدوارم هیچ کس داغ دوست نبینه...بیت آخر واقعا احساسی بود... :(و از جنبه ی ادبی اینجور شعرا اونقدر ارزشمندن که نمیخوام نقد کنم.. ;;)

قلمت همیشه پویـــا.. 8-^
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

:)

گفتند که در بهشتِ او گم بودم
دور از حرکاتِ زشتِ مردم بودم

گفتند که از بهشت بیرون آمد
من شیفته ی مزّه ی گندم بودم

گفتند که در آتشِ عشقش سوزی
فریادکنان در پیِ هیزم بودم

گفتند که در قنوتِ خود یادش کن
صد سال در آن رکعتِ دوم بودم

گفتند که پا بر سرِ آن خاک گذاشت
من تشنه لبان فکرِ تیمم بودم
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

به نقل از 8 تایی ـاش :
:)


گفتند که در قنوتِ خود یادش کن
صد سال در آن رکعتِ دوم بودم

آفرین! خیلی خوب بود! لایک شد! (البته کتک خوردم بابتش :-" ) مخصوصا این تیکش...
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

:)

مثل همیشه باز هم.........!! /m\

عااااااااااااااااالی بود!!! =D>

مخصوصا این تیکش:

به نقل از 8 تایی ـاش :


گفتند که در آتشِ عشقش سوزی
فریادکنان در پیِ هیزم بودم


بازم آفرین!! =D>
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

عمیقا میتونم بگم خیلی قشنگ بود :) ;)
نخ سوزن اینا 8-^

به نقل از 8 تایی ـاش :



گفتند که در آتشِ عشقش سوزی
فریادکنان در پیِ هیزم بودم

گفتند که در قنوتِ خود یادش کن
صد سال در آن رکعتِ دوم بودم

 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

کیفور شدم.
دو بیت آخرش رو دوست داشتم.
احسنت احسان :دی =D>
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

به نقل از 8 تایی ـاش :



گفتند که پا بر سرِ آن خاک گذاشت
من تشنه لبان فکرِ تیمم بودم

اینُ نفهمیدم. :-"
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

به نقل از F@temeh :
اینُ نفهمیدم. :-"

معنی بیت: به من خبر دادند که یار پایش را روی فلان خاک گذاشت؛ من هم بی صبرانه منتظر بودم که از آن خاک تیمم کنم... خیلی هم زیبا :)
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

به نقل از 8 تایی ـاش :
به دلایل امنیتی :-"از آوردن تخلص راوی و اینا معذوریم ;D :-"


دیـروز کـه مـا گـریه کنان خاک شدیم - در فــکـر جـــوانـه هـای خـود پـاک شدیم

هـر فـرد بـه فـردمـان به هم پیوستیم - یک کوه که شاید خس و خاشاک شدیم

یــک مـرد بـه ســوی کـوه ما میگـوید: - "فریــــاد بزن" ، پس همه پـــژواک شدیم

در ســردی بـهــمـن کـه نـبـودیـم امــا - امـــــروز بـــه ظــــلـم داغ کـــولاک شدیم

یــک تیـشه به دست ما کلیدی از او - بـــر سـنـــگ درون جـعبه حـــکاک شدیم

آقا تبریک! شعرتون بی نهایت زیبا بود و پیام اجتماعی خیلی ارزشمندی توش پنهان شده... اما به هر حال می خواهم راجع به "امروز به ظلم داغ کولاک شدیم" نظرتون بپرسم... من چند تا برداشت از این مصراع کردم که این برداشت های متفاوت ناشی از خوانش های متفاوت شعره:

امروز به ظلم، داغ کولاک شدیم: از سر ظلم و ستمی که بهمون شد؛ مثل کولاک شدیم... ترکیب داغ کولاک به چه معنی-ه؟ شاید خواستین متناقض نما استفاده کنید که شعر قشنگ تر شه
امروز به ظلم داغ، کولاک شدیم: فکر کنم این خوانش صحیح تر باشه: به خاطر ستم سنگینی که به ما شد؛ مثل کولاک تند و باشدت شدیم...

علی ای حال؛ اگر منظورتون چیزی غیر از این دو مورد بود؛ خوشحال میشم بدونم
wish you all the best
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

عالى بود احسان،مخصوصا بيتِ قنوتِ! :)
آورين =D>
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

به نقل از سارا کانر :
آفرین! خیلی خوب بود! لایک شد! (البته کتک خوردم بابتش :-" )
مرسی سارا ;D :-کتک زن :-"
به نقل از Fateme Rahmati :
:)

مثل همیشه باز هم.........!! /m\

عااااااااااااااااالی بود!!! =D>

بازم آفرین!! =D>
ممنونم فاطمه! لطف داری ;)

به نقل از عاطفهــ مهـدویـــــ :
عمیقا میتونم بگم خیلی قشنگ بود :) ;)
نخ سوزن اینا 8-^
مرسی کلی عاطفه ;)
به نقل از lab0o :
کیفور شدم.
دو بیت آخرش رو دوست داشتم.
احسنت احسان :دی =D>
خوشحالم که خوشت اومده مامان >:D<
به نقل از فا‌طمه :
اینُ نفهمیدم. :-"
به نقل از AlLiI :
معنی بیت: به من خبر دادند که یار پایش را روی فلان خاک گذاشت؛ من هم بی صبرانه منتظر بودم که از آن خاک تیمم کنم... خیلی هم زیبا :)
+ تازه تشنه هم بودم :-" ;D
به نقل از AlLiI :
آقا تبریک! شعرتون بی نهایت زیبا بود و پیام اجتماعی خیلی ارزشمندی توش پنهان شده... اما به هر حال می خواهم راجع به "امروز به ظلم داغ کولاک شدیم" نظرتون بپرسم... من چند تا برداشت از این مصراع کردم که این برداشت های متفاوت ناشی از خوانش های متفاوت شعره:

امروز به ظلم، داغ کولاک شدیم: از سر ظلم و ستمی که بهمون شد؛ مثل کولاک شدیم... ترکیب داغ کولاک به چه معنی-ه؟ شاید خواستین متناقض نما استفاده کنید که شعر قشنگ تر شه
امروز به ظلم داغ، کولاک شدیم: فکر کنم این خوانش صحیح تر باشه: به خاطر ستم سنگینی که به ما شد؛ مثل کولاک تند و باشدت شدیم...

علی ای حال؛ اگر منظورتون چیزی غیر از این دو مورد بود؛ خوشحال میشم بدونم
wish you all the best
مرسی از این دقت! البته بیت هم مفهومی بس شاخ و دیریاب داشت :-". اصلِ بیت اینه:

در سردیِ بهمن که نبودیم امّا - امروز به ظلمِ داغ، کولاک شدیم

بذازید بیتو واستون بشکافم :-"
میگه: در ماهِ بهمن ( اشاره به انقلاب اسلامی ) که هوا سرد بود ( سردیِ هوا هم مربوط به ماهِ بهمنه که توی زمستونه و هم نشانه از ظلم و ستمِ اون زمان ) ما نبودیم. [ عده ای با گرمای خودشون اون سردی رو از بین بردن. ] حالا همون گرما تبدیل به داغی ( ظلم ) شده و ما سعی کردیم که سردش کنیم
;D فردا منو میکشن ;D

به نقل از This is me :
عالى بود احسان،مخصوصا بيتِ قنوتِ! :)
آورين =D>
زهرا کم پیدایی. مرسی، لطف داری :)
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

واردِ مرحله ی جدیدی از ادبیات شدیم و داریم مراحل سلوک عرفانی رو به سرعت طی میکنیم ;D :-"

دلِ مـن از غـــمِ جهان خالیست
ز یقــیــن پُر وَ از گمان خالیست

بــــــه شـــرابِ گُـنَـه وضــو گیرم
لیــک مسجد دمِ اذان خالیست

هـــــمه بر ســنگِ قبرِ من گریند
و درونِ مــــــــزارمـــان خالیست

به خــدایــم نشـــــانه می رفتم
که بــــدیــدم زهِ کمان خالیست

بِــپَــر از ایـــــن زمیـــنِ پُر کـــینه
و رهـا شو که آسمان خالیست
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

به نقل از Ehsan's Back :
واردِ مرحله ی جدیدی از ادبیات شدیم و داریم مراحل سلوک عرفانی رو به سرعت طی میکنیم ;D :-"

دلِ مـن از غـــمِ جهان خالیست
ز یقــیــن پُر وَ از گمان خالیست

بــــــه شـــرابِ گُـنَـه وضــو گیرم
لیــک مسجد دمِ اذان خالیست

هـــــمه بر ســنگِ قبرِ من گریند
و درونِ مــــــــزارمـــان خالیست

به خــدایــم نشـــــانه می رفتم
که بــــدیــدم زهِ کمان خالیست

بِــپَــر از ایـــــن زمیـــنِ پُر کـــینه
و رهـا شو که آسمان خالیست

شعر بسیار زیبا و پرمحتوایی بود؛ ایشالله به مراحل حیرت و استغنا و ... رسیدین دست ما را هم بگیرین ;D علی ای حال چند تا نظر کوچیک راجع به این شعر براتون دارم امیدوارم خوشتان بیاد

دل من از غم جهان خالی است
ز یقین پر و از گمان خالی است
فکر کنم وزنش یک کم مشکل داره... از(چهارمین هجای این بیت) => هجا کشیده ؛ اما در بیت بعدی ؛ چهارمین هجا: بِ (در شراب) => هجا کوتاه... ببینید می شه یک تجدید نظر کرد؛ من الآن ایده ای به ذهنم نمی رسه که اگه خودم بودم چطوری این بیت را می سرودم؛ البته "از غم و غصه ی دنیا دل من خالی گشت" به ذهنم رسید ولی مشکل را حل نمی کنه
اما از نظر مفهومی هم می خواهم راجع بهش بحث کنیم؛ شما یا خودتان را ادامه دهنده ی شاعران قبلی می دونین یا اینکه می خواهید یک حرف تازه تو شعر بزنید. حالا فرض کنیم جزء دسته اول هستید؛ مفهوم این بیت با عقیده شاعران قبلی تناقض داره؛ چون همشون خریدار غم بودن و شادی خوشتر از غم تو دنیا نمی دیدن... اگر هم از دسته دوم هستید؛ خوب چطور می شه که دل را پر از یقین و خالی گمان می دونین؟ به این مطلب توجه کنید:
می خواهم حرف نو در شعر بزنم => باید از درستی حرفم مطمئن باشم => حرفم را باید از سوراخ سمبه های شک و تردید عبور بدهم => شک گمان را به وجود می آره => دلی نمی تونه خالی از گمان باشه ... حرف (مجاز از عقیده)
کلن به قول یک نفر هیچ چیز ایده آل نیست؛ اگر یک موقع چیزی ایده آل به نظر اومد؛ یعنی هنوز نقصش را پیدا نکردی ;)

به شراب گنه وضو کردم
لیک مسجد دم اذان خالی است
مفهومش کامپلیکیتده! (complicated) ... از چند جنبه می شه به این شعر نگاه کرد و نقد و تفسیر به راه انداخت (تبریک به خاطر این موضوع)
وضو برای پاکی و تقدیس؛ گنه ضد اونه؛ حالا اینا رو کنار هم بچینیم + وضعیت اجتماعی ایران ... خالی بودن بساط و تنها گذاشتن یاران آدمیزاد را... کلن باهاش خیلی حال کردم =D> ;)

هـــــمه بر ســنگِ قبرِ من گریند
و درونِ مــــــــزارمـــان خالیست
قابل توجه شما که این بیت علاوه بر ایراد وزنی ایراد قافیه ای هم داره. کلن یادت باشه تکواژهای تصریفی + ضمایر متصل (َم ، َت، ش، مان، تان، شان) نمی تونند حروف روی قافیه باشند؛ یعنی این جا مزارمان قافیه ی نادرستیه؛ خیلی از شعرا را دیدم که به این مساله توجه نمی کنن حتی شعر خمینی تو ادبیات پیش دانشگاهی هم این ایراد را داره (بهار آمد و گلزار نورباران شد) (البته کاربرد "حتی" واسه شعر خمینی زیاد جالب نیست ;D منظورم اینه که شعری که تو مملکت!!! تو کتاب ادبیات پیش وجود داره )

به خــدایــم نشـــــانه می رفتم
که بــــدیــدم زهِ کمان خالیست
واسه چی به خدا؟؟؟ حاشا و کلّا که کاربرد کلمه ی خدا این جا درست باشه!!! خدا کنه معنی خدا تو این بیت ارباب و رهبر و ... باشه :دال
حالا بازم اگه فکر می کنین معنی چیز دیگه ایه خودتون پاسخ بدین من این دفعه نت سکوت را اجرا می کنم

بِــپَــر از ایـــــن زمیـــنِ پُر کـــینه
و رهـا شو که آسمان خالیست
بپر فکر کنم باید مشدد خوانده شه تا وزن درس در بیاد...
خوب این بیت نشون می ده دارین مراحل سلوک را طی طریق می کنین؛ هم از نظر عرفانی هم اجتماعی-سیاسی بیت زیبایی است سُ کیپ آپ دِ گود وّرک
موفقون و منصورون
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

به نقل از lab0o :
=D> به مرحله تصوف(اصطلاحش همینه؟ :-" ) نرسیدی؟ :دی
خیلی عالی بود.
در مورد این بیت یه مقدار توضیح بده:
هـــــمه بر ســنگِ قبرِ من گریند
و درونِ مــــــــزارمـــان خالیست

مرسی زهرا ;D
کلا علاقه ندارم شعر معنی کنم ولی خب فک کن به این که: این قبری که واسش گریه میکنی توش مُرده نخوابیده! ;)

به نقل از AlLiI :
شعر بسیار زیبا و پرمحتوایی بود؛ ایشالله به مراحل حیرت و استغنا و ... رسیدین دست ما را هم بگیرین ;D علی ای حال چند تا نظر کوچیک راجع به این شعر براتون دارم امیدوارم خوشتان بیاد

دل من از غم جهان خالی است
ز یقین پر و از گمان خالی است
فکر کنم وزنش یک کم مشکل داره... از(چهارمین هجای این بیت) => هجا کشیده ؛ اما در بیت بعدی ؛ چهارمین هجا: بِ (در شراب) => هجا کوتاه... ببینید می شه یک تجدید نظر کرد؛ من الآن ایده ای به ذهنم نمی رسه که اگه خودم بودم چطوری این بیت را می سرودم؛ البته "از غم و غصه ی دنیا دل من خالی گشت" به ذهنم رسید ولی مشکل را حل نمی کنه
اما از نظر مفهومی هم می خواهم راجع بهش بحث کنیم؛ شما یا خودتان را ادامه دهنده ی شاعران قبلی می دونین یا اینکه می خواهید یک حرف تازه تو شعر بزنید. حالا فرض کنیم جزء دسته اول هستید؛ مفهوم این بیت با عقیده شاعران قبلی تناقض داره؛ چون همشون خریدار غم بودن و شادی خوشتر از غم تو دنیا نمی دیدن... اگر هم از دسته دوم هستید؛ خوب چطور می شه که دل را پر از یقین و خالی گمان می دونین؟ به این مطلب توجه کنید:
می خواهم حرف نو در شعر بزنم => باید از درستی حرفم مطمئن باشم => حرفم را باید از سوراخ سمبه های شک و تردید عبور بدهم => شک گمان را به وجود می آره => دلی نمی تونه خالی از گمان باشه ... حرف (مجاز از عقیده)
کلن به قول یک نفر هیچ چیز ایده آل نیست؛ اگر یک موقع چیزی ایده آل به نظر اومد؛ یعنی هنوز نقصش را پیدا نکردی ;)

به شراب گنه وضو کردم
لیک مسجد دم اذان خالی است
مفهومش کامپلیکیتده! (complicated) ... از چند جنبه می شه به این شعر نگاه کرد و نقد و تفسیر به راه انداخت (تبریک به خاطر این موضوع)
وضو برای پاکی و تقدیس؛ گنه ضد اونه؛ حالا اینا رو کنار هم بچینیم + وضعیت اجتماعی ایران ... خالی بودن بساط و تنها گذاشتن یاران آدمیزاد را... کلن باهاش خیلی حال کردم =D> ;)

هـــــمه بر ســنگِ قبرِ من گریند
و درونِ مــــــــزارمـــان خالیست
قابل توجه شما که این بیت علاوه بر ایراد وزنی ایراد قافیه ای هم داره. کلن یادت باشه تکواژهای تصریفی + ضمایر متصل (َم ، َت، ش، مان، تان، شان) نمی تونند حروف روی قافیه باشند؛ یعنی این جا مزارمان قافیه ی نادرستیه؛ خیلی از شعرا را دیدم که به این مساله توجه نمی کنن حتی شعر خمینی تو ادبیات پیش دانشگاهی هم این ایراد را داره (بهار آمد و گلزار نورباران شد) (البته کاربرد "حتی" واسه شعر خمینی زیاد جالب نیست ;D منظورم اینه که شعری که تو مملکت!!! تو کتاب ادبیات پیش وجود داره )

به خــدایــم نشـــــانه می رفتم
که بــــدیــدم زهِ کمان خالیست
واسه چی به خدا؟؟؟ حاشا و کلّا که کاربرد کلمه ی خدا این جا درست باشه!!! خدا کنه معنی خدا تو این بیت ارباب و رهبر و ... باشه :دال
حالا بازم اگه فکر می کنین معنی چیز دیگه ایه خودتون پاسخ بدین من این دفعه نت سکوت را اجرا می کنم

بِــپَــر از ایـــــن زمیـــنِ پُر کـــینه
و رهـا شو که آسمان خالیست
بپر فکر کنم باید مشدد خوانده شه تا وزن درس در بیاد...
خوب این بیت نشون می ده دارین مراحل سلوک را طی طریق می کنین؛ هم از نظر عرفانی هم اجتماعی-سیاسی بیت زیبایی است سُ کیپ آپ دِ گود وّرک
موفقون و منصورون

ممنونم علی جان >:D<
یه اختیار شاعری وجود داره به نامِ "اشباع" که میگه: میتوان مصوتِ کوتاهِ پایانِ واژه را به صورت مصوتِ بلند خواند! ;)
اون "شرابِ" اینجوری دُرُس میشه!
در موردِ مفهوم کلا دوس ندارم حرف بزنم ;D از شعر باید آزادانه برداشت بشه ;)
و اینکه اون "بــِـپــَـر" رو باید همینحوری بدونِ تشدید بخونی ;D
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

خب مثه همیشس دگ! لازمه بگم آفرین ـو اینا؟ :-" (البته دوروغ چرا؟ با بیته اولش زیاد حال نکردم :-""")

بعد ی چیزه خوب تو این شعرت اینه ک از هر بیت میشه چنتا برداشت مختلف کرد! (البته ب نظره من :-" میدونی ک خلاقیتم خیلی زیاده :-" )

;D ;;)
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

بسی لذت بردم! حتی یکی از شعر هات رو به عنوان حسن ادبی سر کلاس ادبیاتمون خوندم بعدش بچه بسیجیای کلاس قصد جونمو کردن :-" :)) نقد ادبی هم که بلد نیستم کنم ولی به نظرم مهم حسیه که شعر به آدم میده و این حسِ خوبه تو شعرات هست :) موفق باشی 8->
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

از اون شعرای قدیمی که تخلصمو توش بود 8-^ :-نوستالوژی ;D اون موقع بیشتر تو جوِّ آرایه های لفظی بودم و از انتقادِ تهاجمیِ همراه با تمسخر و به کار بردنِ الفاظ رکیک به شکلِ ادبی لذت میبردم :-" :))

در ایــن شـــــهــوت ســرا دلـدادگـان "دلـدار" دارند
محــــبــــت کشتــه انـــد و بهرِ این "دل"، دار دارند

"جَــماعــت" زیــرِ بــارِ جـهـل و نــادانــی نــمانـنــد
از ایــــن رو بــا زفـــاف و بـا "جِــمــاعــت" کار دارند

زِ شرِّ خـــــط کشـــیــــدن دورِ نیـــــکی ها بگویند
ولی خــــود در دو جـیــــــبِ پشتشان پرگار دارند

حسادت "دال" ِ موءمن را گرفت از جانِ این شهر
کــه ایــــنـجـا فــرقــه ی "دیندارِ" مــا "دینار" دارند

بــــه حالِ احــتـکـار و ایـــــــن گــرانــی ها بگریند
ولــــــی خــود در خــفــا مـحـمـولـه در انبار دارند

بــــیـا راوی زِ مســتان در زمـــــستان و خزان گو
کــه ایـــن عاقل نمایــــــان را زِ مِی هشیار دارند
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

خیلی وقته که شعر نذاشتم، دلیلش این نیس که کمتر شعر میگم، واسه یه چیزای دیگه ـس...



پــروانــــه کــه می ســوزد و بر می گردد
یـــــک خـاطـره می سـازد و بر می گردد

عشقی کـه ز جان رفت و دلم را گم کرد
آخــــــر زِ تــو مـی پــرسـد و بر می گردد

آن مـــرد چـهـل سال گذشت و تنهاست
می گفت کـه : می فهمد و بر می گردد

شاهی که به جنگِ گیسوانت می رفت
در بـنـــــدِ تــــــو می گرید و بر می گردد

پاهای تو بر ساحــلِ عشــق و یک موج
می آیـد و مـی بــوســـــد و بر می گردد
 
پاسخ : تنهایی واگیردار - اشعار راوی

به نقل از کهــربا :
واسه چه چیزای دیگه ـس؟! تو در مقابل طرفدارات مسئولی... پاسخگو باش!

مضمونش خوب بود... یه غزل جمع و جور مثل همیشه... اما:
"آخــــــر زِ تــو مـی پــرسـد و بر می گردد" ینی چی؟ من مفهوم جالبی پشتش نمیبینم...

چن وقته جو مناسب نیس! طرفدار؟ :))

+ اون عشقی که نشونیِ دلم رو گم کرد، بالاخره از تو ( نشونیِ دلم رو ) میپرسه و برمیگرده ( و دوباره عاشق میشم ) :>
 
Back
بالا