• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات ما از سوختن!

اِفنوزتری

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
144
امتیاز
1,623
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
داراب
سال فارغ التحصیلی
1400
وقتی خردسال بودیم توی خونمون بخاری نفتی داشتیم، خواهر بزرگم سپرده میشه به پدرگرام و همونطور که کاملااا مراقب بچه بودن(:))) میره دستش رو میزنه به بخاری منتها بخاطر شدت مراقبت متوجه نمیشن که کجای بچه سوخته و سرش رو میگیرن زیر شیر آب و بدین گونه می‌شود که همچنان اون لکه ننگ روی دستش باقی میمونه:)):(
.
طی یک حرکت انتهاری میخواستم روی گاز قارچ آتیشی (:-?) درست کنم، بی توجه به داغ بودن سیخ اومدم نجاتش بدم و در همین راستا سه تا از انگشتام فدا شدن :-s:))
.
هرکی غذاهای روی گاز که بهمون سپرده میشن رو تاحالا نسوزونده باشه از ما نیست:))
 
ارسال‌ها
544
امتیاز
13,241
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ard
سال فارغ التحصیلی
1400
دقیق یادم نمیاد ولی تقریبا شاید 4 سالم بود
رفته بودم خونه عمه ام. دختر عمه ام هم داشت آب لوبیای داغ رو عوض میکرد که نمیدونم چیشد آب لوبیا سر ریز شد رو پام.
خیلی سوزش داشت هنوزم یادمه ):
ولی خب ردی ازش نمونده خداروشکر
چرا هرچی بلا سرم میاد از طرف عمه و قماششه :| :))
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,745
امتیاز
40,359
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
بابای من یه پسر عمو داره، وقتی بچه بوده افتاده تو دیگ حلیم :| :eek:
البته در حال جوش نبود ولی سرتاپای بچه تاول زده
بعدشم خوب شده و یسری جاهاش که مونده رو عمل زیبایی کرده
ولی مرد گنده از حلیم میترسه:)
 

Nabat

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
458
امتیاز
10,436
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
=)
سال فارغ التحصیلی
00
5 سالم بود
ی سشوار که خراب بود رو زدم به برق و باهاش بازی میکردم
که یهو اتیش گرفت رو موکت
رفتم بیرون به مامانم گفتم اقای ایمنی اقای ایمنی بیاد اتیشو خاموش کنه :))
نصف موکت سوخت
و من به اقای ایمنی که تلوزیون نشون میداد ایمان داشتم میاد و خاموش میکنه :|
%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D9%85%D9%86%DB%8C.jpg
 

Negaaar

کاربر فعال
ارسال‌ها
25
امتیاز
121
نام مرکز سمپاد
Frz
شهر
یه جایی
سال فارغ التحصیلی
1401
من یادمه بچه بودم مامانبزرگم خیلی پیر بود
بعد مهمون داشتیم مامانبزرگمم کتری اب جوش دستش بود داشت چایی می ریخت برای مهمونا
منم کنار دستش زیر میز نشسته بودم
بعد مامانبزرگم کتری رو گذاشت لبه ی میز و اونم وارونه شد رو سرم :)
جاتون خالی بود حسابی سوختیم :)
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,745
امتیاز
40,359
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
یه بارم هویه بابام بنفش شده بود از داغی گفتم عه چه خوشگله!
رفتم برش دارم سر انگشتام جزغاله شد:)
در همین سنین پروفایلم بودم:)
 

مجهولツ

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
506
امتیاز
4,848
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
یه جای دور ...!
سال فارغ التحصیلی
1401
۱۱ سالم بود رفته بودیم جنگل ، آتیش روشن کرده بودیم ¡ و یه لحظه همگی غافل شدیم از بچه ها که یهو دیدم شاینا و شیانا دارن میرن تو آتیش و خب طی یه حرکت خواهرانه جفتش رو کشیدن بیرون ولی جفت دست و پاهام سوخت :-"
#غبار_روبی_تاپیک_ها
 

Behrad-J

ارسال‌ها
487
امتیاز
4,262
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
رفسنجان
سال فارغ التحصیلی
1404
چند سال پیش، یکی از آشناهامون با موتور اومده بودن در خونه، من در رو باز کردم یه کاری با بابام داشتن. تا بابام میخواست بیاد من پریدم رو موتور، تا نشستم پام گرفت به اگزوز داااااغ. تا یک روز کامل یه لیوان آب سرد گرفته بودم روش. و با خود عهد بستم دیگه غلط بکنم سوار موتور بشم:))

خاطره که از سوختن با اتو و قابلمه و... هم که خیلی زیادن!

ولی خودمم یکسی رو سوزوندم. خواهرم! داشتیم میرفتیم بیرون شب توی پارک بشینیم دور هم. توی ماشین فلاسک آب جوش دست من بود از رو بی حوصلگی کج گرفته بودمش که دیدم یا خدا کر شدم! آب جوش ریخته بودم رو پاش یه جیغی کشید کاملا حوصله ام بازیابی شد=))=)):-"
 

amir_

پوچه
کنکوری 1403
ارسال‌ها
405
امتیاز
5,985
نام مرکز سمپاد
(: 0
شهر
:)
سال فارغ التحصیلی
1403
خودمو با صندلی که تو اشپز خونه بود نه اینکه بخوام اشپزی کنم نه
عشق اتیش بازی‌م
فقط من و کبریت باشیم همچی اوکیه
 
بالا