روز اول مهر

[Your feline]

پاسخ : خاطرات روز اول

مــال مــا كه اصــن استثنــائي نــبود !
مــث هميشه !
عشــقش به اين بود كه سال بالايي همــه شديم ! همين !

 

[robo94]

پاسخ : خاطرات روز اول

خب جيگر تو منو سوم مهر براي بار اول ديدي....دو روز اول اشناييم ميشه همون5 ام مهر

عزیزم تو مگه اول مهر نیومدی تو کلاسمون؟؟ میشه 4 روز :)

 

[star72]

پاسخ : خاطرات روز اول

يك مهر امثال در فرودگاه كيش

 

[GATE...]

پاسخ : خاطرات روز اول

بدترين روز در زندگي يه دوراز جون(خرخون)

 

[ــــــبا]

پاسخ : خاطرات روز اول

اوه ما اول مهرم از دست این دفتر انضباطی امان نداریم!
زنگ اول و دوم معلم نداشتیم زنگ آخر شیمی داشتیم
خوب بود

 

[*M.M*]

پاسخ : خاطرات روز اول

کی حوصله داره 5 شنبه بره سرکلاس!!! اون روز ما 3 زنگ کاملا بد را داشتیم!!! زنگ اول ادبیات :-& : معلم ادبیات مون حتی اون روز اول فامیلامون را نپرسید الان هم فامیلا بیشتر کلاس را نمی دونه!!! تقریبا سخت گیر است!!!
زنگ دوم ریاضی : به نظر من معلم سال پیشمون بهتر بود!! روز اول ازش خوشم امد !!! خوب درس میده اما امتحاناش خیلی سخته!!!!
زنگ سوم قران O0: از همان اول شروع کرد به درس دادن: یک چند صفحه قران خوندیم!!! بعدشم زنگ نماز شد !!! این خانم هی گیر میداد بریم نماز که خدا را شکر از این قضیه هم در رفتیم!!! اون روز به پایان رسید و ما از این خوشحال بودیم که فرداش جمعه است!!!!

 

[sill]

پاسخ : خاطرات روز اول

وحشتناک بود...
من هم مرحله اول ورودی راهنمائی با دوستام بودم ولی...
فقط من قبول شدم... هر دومرحله رو...
خیلی احساس تنهائی می کردم...
مثلا جشن بود هاا ولی من اصلا یه ریزه هم خوشحال نبودم... [-( :-ss

 

[Neg!n]

پاسخ : خاطرات روز اول

اولین روزی که به سمپاد وارد شدم خیلی خوشحال و خندان به امید اینکه مخصوص هستم وارد مدرسه شدم اما بعدش فهمیدم تمام بچه های سمپاد به نحوی مخصوصا....
شاید اینقدر واسه ما عادی شده که این مخصوصیت رو حسش نمیکنیم....!

 

[پرنیان.ک]

پاسخ : خاطرات روز اول

وحشتناک بود...
من هم مرحله اول ورودی راهنمائی با دوستام بودم ولی...
فقط من قبول شدم... هر دومرحله رو...
خیلی احساس تنهائی می کردم...
مثلا جشن بود هاا ولی من اصلا یه ریزه هم خوشحال نبودم... [-( :-ss

منم فقط خودم از مدرسمون قبول شدم ولی اصلا احساس تنهایی نمی کردم
حالا میفهمم قدر دوستامو نمی دونستم! :-[
ولی مهم نیست تو سمپاد یه دوستایی پیدا کردم که فک نکنم بتونم تا آخر عمرم ازشون جدشم!

 

[xxfairladyxx]

پاسخ : خاطرات روز اول

من خیلی تنها بودم اخه همه بقیه رو می شناختن به جز من روز اول مدرسه ما هیچ چیز خاصی اتفاق نیفتاد و از جشن و .... هم خبری نبود

 

[مهرناز]

پاسخ : خاطرات روز اول

من فقط یکو داشتم که باهاش دوس بودم که بحمدالله با اونم قهر کردیم تا 3 سال قهر بودیم

 

[Your feline]

پاسخ : خاطرات روز اول

خیــلی خوب نبــود . چیــز خاصیم نَشــُد ... نیس با بـَکــس خیلی آشنا نبــودیم

 

[Sajal]

پاسخ : خاطرات روز اول

روز اول نرفتم مدرسه ولی ر وز دوم سخت گذشت! تو کلاسای تابستون با یه دختره دوست شدم که بعدا فهمیدم دوست صمیمی دوران ابتدایی دوست صمیمی راهنماییم بوده!!!!!

 

[sill]

پاسخ : خاطرات روز اول

راستش اون موقع من فقط یه دختر بچه ی کلاس پنجمی بودم اونم از نوع ته تقاری!
خوب خودمم قبول دارم که بی نهایت تنها نبودم اما خوب به هرحال...
منم از همون روز دوستای خوبی پیدا کردمولی دوستای دبستان چیز دیگه ای اند.

 

[ریـحـانـه]

پاسخ : خاطرات روز اول

روز اول بلافاصله که نشستم با بغل دستیم اندازه ی یه سال ور زدیم ! همون موقه همو شناخته بودیم !
روز اول فک میکردم بچه ها خیلی بی بخارُ لوسن ! فک میکردم شاید همه حس نخبگی دارن !
ولی دو - سه روز بعد فهمیدم فقط به خاطر این بوده که روز اوله !

 

[ninja]

پاسخ : خاطرات روز اول

روز اول خیلی خوش گذشت . با بچه ها که الان از بهترین دوستامن نشستیم همو مسخره کردیم ...
البته اونا بیشتر منو مسخره کردند .آخه من تنها بودم !!!!
ولی خیلی همون روز خندیدیم. باورم نمیشد روز اول انقد صمیمی بشیم !!!!!!!!

 

[saye]

پاسخ : خاطرات روز اول

من و دوستای صمیمیم باهم قبول شدیم واسه همین اگرم تنها بودیم سه تایی با هم تنها بودیم..

 

[poorya.kh]

پاسخ : خاطرات روز اول

از 48 نفری که برای راهنایی تو مدرسه قبول شدن نزدیک 30 نفر از مدرسه ی ما بودن و اکثرا همدیگرو میشناختیم

 

[jasmine.d]

پاسخ : خاطرات روز اول

مام که همه بچه ها همون دوستای ابتداییم بودن
گله ای ریختیم تو مدرسه وکل حال کردیم همه دوستای قدیمی بودیم
من حتی دوستای پیش دبستانیمم پیدا کردم!

 

[Rubiker]

پاسخ : خاطرات روز اول

از اونجايي كه ما تو اين كلاس هيشكي رو نميشناختيم رفتيم ته كلاس نشستيم تازه كنارم هم كسي نبود !!
يه بنده خدايي دير اومد و جا هم نبود كه كنار دوستاش بشينه و اومد كنار ما نشست !!
بعد هم با كلي رودر وايسي گف كه دوستاش اونطرفن و به من گف كه ميخاد بره اونور و منم گفتم برو اشكالي نداره ... بعد هم يكي ديگه اومد و بعد هم يكي ديگه و ....