کوروش یه پادشاه معمولی بوده
اولین نکته اغراق های زیادی هست که درباره کوروش میشه نه پیامبر بوده نه یکتا پرست(زرتشتی)بلکه بت پرست بوده مردوک و بعل و نبو رو میپرستیده[کاری ندارم ب پرستشش اما زرتشتی نبوده]
دومین نکته بهتره فقط کتاب های موافق مثلکوروش نامه گزنفون((دردرستیش که شک هست و فقط جاهای خوبشم میگن)) و... نخونیم مخالفاشم یه نگاه بندازیم)
در تاریخ ایران کمبریج به سرپرستی ایلیا گرشویچ آمده است که «گرایش مردم ماد نسبت به کورش خصمانه بود» (ص ۲۴۱). او هگمتانه را غارت کرد و برخی از مادها را به بردگی گرفت» (ص ۲۴۰).
............
گزنفون آورده است که کورش برای حمله و تسخیر شهر نینوا، روز عید را انتخاب کرد که مردم سرگرم جشن و شادی هستند. او به سپاهیان خود میگوید که خانههای مردم قابل احتراق است و ما میتوانیم با پشتیبانی خدا و با مشعلهای فراوانی که داریم، آنها را به آتش بکشیم تا ساکنان شهر در میان شعلههای آتش بسوزند.
آنان در حالی که بانگ جشن و شادی در شهر پیچیده بود، وارد شهر شدند و هر آنکس را که میدیدند به ضرب تیغ از پای در میآوردند. گزنفون نقل کرده که: «کورش به سواره نظام و سربازان خود فرمان داد هر کس را که در کوچهها یافتند، بکشند.»
پس از این پیروزی، اولین اقدام کورش و سپاهیانش این بود که در برابر خدایان به میمنت این پیروزی شکرگزاری کنند و سهمی از غنائم ناشی از غارت شهر را به معابد خدایان اختصاص داد.
کورش همچنین فرمان داد تا خانههای بزرگان شهر را مصادره کنند و به سردارانی که مجاهدت بیشتری کرده بودند، واگذار شوند. او به مردان تحت امر خود اختیار داد تا اسیران جنگی را تحت مالکیت خود نگه دارند.
کورش به مردم نینوا فرمان داد که از حاکمی که او معین میکند، فرمانبرداری کنند و به کشت و کار مشغول شوند تا بتوانند خراج و غنائم لازم را پرداخت کنند.
برای آگاهی بیشتر : گزنفون، کورشنامه، ترجمه رضا مشایخی، چاپ ششم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶، صفحه ۲۱۴ تا ۲۱۶
........
کلی منابع دیگه هم هستند که ثابت میکنند کوروش صالح نبوده فقط یه پادشاه معمولی مثل نادرشاه بوده
و استوانه ی کوروش هم اینچنین میگه
خط۲۰. منم «کوروش»، شاهِ جهان، شاهِ بزرگ، شاهِ توانمند، شاهِ
بابـِل، شاهِ
سومر و
اَکـَّد، شاهِ چهار گوشهٔ جهان.
خط ۲۱. پسرِ «
کمبوجیه» (کـَ-اَم-بو-زی-یَه)، شاهِ بزرگ، شاهِ «
اَنـْشان»، نوهٔ
«کوروش» (یکم)، شاهِ بزرگ، شاهِ
اَنـْشان، نبیرهٔ «
چیشپیش» (شی-ایش-بی-ایش)، شاهِ بزرگ، شاهِ
اَنـْشان.
خط ۲۲. از دودمانی که همیشه شاه بودهاند و فرمانرواییاش را «
بعل» (بـِ-لو) و «
نابو» (نـَ-بو) گرامی میدارند و با خرسندیِ قلبی پادشاهیِ او را خواهانند. آنگاه که بدونِ جنگ و پیکار، واردِ
بابـِل شدم.
خط ۲۳. همهٔ مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاهِ پادشاهان
بابـِل بر تختِ شهریاری نشستم.
مردوخ، دلهای پاکِ مردمِ
بابـِل را متوجهِ من کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
خط ۲۴. ارتشِ بزرگِ من، به صلح و آرامی واردِ
بابـِل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردمِ این شهر و این سرزمین وارد آید.
خط ۲۵. در پی بهبودِ وضعِ داخلیِ
بابـِل بودم ...
نبونعید، بر دوشِ مردمِ درماندهٔ
بابـِل یوغی نهاده بود که در خورِ شأن آنان نبود.
خط ۲۶. از بند رهایشان کردم و به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همهٔ مردم در پرستشِ خدای خود، آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالیِ شهر را از هستی ساقط نکند.
مردوخ از کردارِ نیکِ من، خشنود شد.
خط ۲۷. او بر من،
کوروش، که ستایشگرِ او هستم، بر پسرِ من «
کمبوجیه» و همچنین بر همهٔ سپاهیانِ من،
خط ۲۸. برکت و مهربانیاش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی، مقامِ بلندش را ستودیم. به فرمانِ
مردوخ، همهٔ شاهانی که بر اورنگِ پادشاهی نشستهاند.
خط ۲۹. و همه پادشاهانِ سرزمینهای جهان، از «دریای بالا» (دریای مدیترانه) تا «دریای پایین» (خلیج فارس)، همهٔ مردمِ سرزمینهای دوردست، همهٔ پادشاهانِ «
اموری» (اَ - مور - ری - ای)، همهٔ چادرنشینان،
خط ۳۰. مرا خراج گذاردند و در
بابـِل بر پاهای من بوسه زدند. از ... تا «
آشور» (اَش-شور) و «
شوش» (شو-شَن)
خط ۳۱. من شهرهای «آگادِه» (اَ-گـَ-دِه)، «
اِشنونا» (اِش-نو-نَک)، «زَمبان» (زَ-اَم-بـَ-اَن)، «مِتورنو» (مـِ-تور-نو)، «دیر» (دِ-ایر)، سرزمینِ «
گوتیان» و شهرهای کهنِ آنسوی «
دجله» (ای-دیک-لَت) که ویران شده بود را از نو ساختم.
خط ۳۲. فرمان دادم تمامِ نیایشگاههایی که بسته شده بود را بگشایند. همهٔ خدایانِ این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همهٔ مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم. خانههای ویرانِ آنان را آباد کردم. همهٔ مردم را به همبستگی، فرا خواندم.
خط ۳۳. همچنین پیکرهٔ خدایانِ
سومر و
اَکـَّد را که
نـَبونعید بدونِ واهمه از خدای بزرگ به
بابـِل آورده بود؛ به خشنودی
مَـردوخ به شادی و خرّمی.
خط ۳۴. به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم، بشود که دلها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدّسِ نخستینشان بازگرداندم،
خط ۳۵. هر روز در پیشگاهِ خدای بزرگ، برایم خواستارِ زندگانیِ بلند باشند. بشود که سخنانِ پربرکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من
مَـردوخ بگویند: «به کوروششاه، پادشاهی که تو را گرامی میدارد و پسرش
کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند، ارزانیدار.»
خط ۳۶. بی گمان در روزهای سازندگی، همگی مردم
بابـِل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعهای آرام فراهم ساختم...
خط ۳۷. ... غاز، دو اردک، ده کبوتر. برای غازها، اردکها و کبوتران...
خط ۳۸. ... باروی بزرگ شهر
بابـِل بنام «ایمگور-اِنلیل» (ایم-گور-اِن-لیل) را استوار گردانیدم ...
خط ۳۹.... دیوار آجری خندق شهر را،
خط ۴۰ ... که هیچیک از شاهان پیشین (کار ساخت دیوار را) با بردگانِ به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند...
خط ۴۱. ... به انجام رسانیدم.